eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
276 دنبال‌کننده
189 عکس
27 ویدیو
10 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر»
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خواست کوره در دلِ انسان بَنا کند مقدور چون نبود، جگر آفریده است‏... @jargeh
دل رفته رفته رنگِ لبِ لعلِ او گرفت زین باده، رنگِ کوهِ بَدَخشان سبو گرفت گل‌رنگ گشت تیغِ شهادت ز زخمِ ما این آب از صفای گُهر رنگِ جو گرفت بر روی آفتاب چو شبنم گُشاد چَشم هر پاک‌گوهری که دل از رنگ و بو گرفت ته جرعه‌اش به صبحِ قیامت شفق دهد جامی که دیده از لب مِیگونِ او گرفت گوهر حدیثِ پاکی دامانِ او شنید از شرم، هر دو دستِ صدف را به رو گرفت از شیرِ مادرست به من مِی حلال‌تر زین لُقمه‌ی غمی که مرا در گلو گرفت دستِ فَلَک کجا به گریبان من رسد؟ از شش جهت چُنین که مرا غمْ فرو گرفت جُز خون شدن، امیدِ نجاتم نمانده است از بس دلِ مرا به میانْ آرزو گرفت دستِ دُعای خلق بوَد پُشتبانِ عمر زان خم به پای ماند که دستِ سبو گرفت دست از جهان نَشُسته مکُن آرزوی عشق کاین نیست دامنی که توان بی‌وضو گرفت ز ناز دایه‌ی بی مهر فارغ است طفلی که با مکیدنِ انگشت خو گرفت @jargeh
⛵ جای کشتی در بندرگاه امن است؛ امّا این آن چیزی نیست که کشتی‌ها برای آن ساخته شده باشند. 📚 هر دو در نهایت می‌میرند ✍🏻 🎒 مطالعه کتاب در «کتابراه» @jargeh
بعد از این‌که مرا کُشتی، خون‌خواهانم از تُو شاکی شدند! امّا پیکرِ بی‌جانم هم‌چنان برای دفاع از تُو سینه سپر می‌کرد؛ همان سینه‌ای که دشنه‌ی تُو را در آغوش داشت! 📚 ✍🏻 @jargeh
فعلاً سرم گرم مردن است قول بده صبر می‌کنی تا جانم را بکنم زیرِ سقفی شکسته پیدایم کنند در کفنم جا به جا شوم نفسی تازه کنم برایت زیتون و گل بیاورم برایم چای بریزی از مردنت بگویی با جزئیات قول بده سر و ته قصه را هم نیاوری می‌خواهم بدانم آیا عزرائیل نلرزید از زیبایی‌ت وقتی در آغوشت می‌گرفت باید بدانم دقیقاً چه قدر حسودی کنم به مرگ قول بده هیچ چیز را پنهان نمی‌کنی قول می‌دهم همه چیز بین خودمان بماند همه را بگو تا مهمان‌هایمان برسند ✍🏻 🖼️ تصویرساز: زهرا مرندی @jargeh
✔️ : 1️⃣ وَصلِ مُدام بِه بوَد از وَصلِ گاه گاه مُستغنی از وصالِ تُواَم با خیالِ تُو ✍🏻 🏷️ @jargeh
🔃 ✔️ : 2️⃣ به مجلسی که تُو باشی، چراغْ گو بِنشین بس است شمعِ خیالِ تُو در مجالسِ ما ✍🏻 🏷️ @jargeh
...که البته فراق پُخته می‌کند! 📚 🔹 https://eitaa.com/jargeh
درد هجر مولوی (بررسی تحلیلی هجران در غزلیات شمس).pdf
868.3K
🔖 💯 بخوانید و غرق در لذت شود! 🔖 دردِ هجرِ ؛ بررسی تحلیلیِ هجران در 📝 این مقاله، برگرفته از پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدِ نویسنده است. @jargeh
کشتی دل همی رود از پی موج و شوقِ من چشم گشوده هر طرف نیست نشان ز ساحلم شب همه شب خیالِ من دور زند به زُلفِ او تا به تَسلسُلش کُند حَلّ هزار مُشکلم 📚 دیوانِ اشعار آیة‌الله @jargeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات "شاهنامه خوانی" جلسه شانزدهم 📅 18 آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات گلستان خوانی باب هفتم؛ در تاثیر تربیت جلسه پنجاه و یکم 📅 ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خوانش غزل "مهر خوبان" سروده ی علامه طباطبایی رحمه الله علیه توسط استاد رضایی تهرانی ┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄ شبکه‌های رسمی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله حاج شیخ علی رضایی تهرانی تارنما | پیامرسان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 راهکارهای استفاده بهینه از زمان ــــــــــــــــــــ کانال پژوهش‌یار: @Pajouheshyar @jargeh
🔃 ✔️ : 3️⃣ در وصل هم کنارِ خیالیم؛ چاره چیست؟! آیینه‌ایم و عـکـس به بَـر می‌کشیم مـا... ✍🏻 🏷️ @jargeh
🔃 ✔️ : 4️⃣ ما پیروِ خیالیم بر آستانه‌ی دوست بـوسِ نهانیِ مـا مُحتاجِ لَب نباشـد ✍🏻 🏷️ @jargeh
مرا به هم می‌ریزد این همه چشم که در چشم‌های توست عجز مرا از پیراهنم بیرون می‌کشد این همه دست که در آستین داری نمی‌آیی می‌روی این‌گونه ماندن را از که آموخته‌ای؟ تعریفِ مرا از بُردباری تغییر می‌دهی و مرا ناتوان‌تر می‌کنی اقیانوسی که در پوستت شناور است ماهی قرمز را به درون می‌کشد چه باید کنم با این همه دریا چگونه تحمّل کنم این سرگردانیِ قرمز را دخالت می‌کنی در بازوهای من دخالت می‌کنی در موهایم دخالت می‌کنی در دمای اتاقم دخالت در ویرانی‌ام هم‌زمان با لب‌هایت شتاب می‌کنی هم‌زمان با مرگم می‌گویی نمی‌توانم نمی‌توانم نمی‌توانم من این فعل را بارها صرف کرده‌ام من بارها نمی‌توانم را در آغوش کشیده‌ام من بارها نمی‌توانم را بوسیده‌ام  من فرزندی از نمی‌توانم دارم ✍🏻 📗 صدای راه پله می‌آید / نشر نیماژ 🌱 @jargeh
آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکـرش بـه دامِ افـتـاده بـود 💌 @jargeh
✔️ بُرونند زین جَرگه هُشیارها... به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... 💌 جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» https://eitaa.com/jargeh
بعد از تُو در شبانِ تيره و تارِ من ديگر چگونه ماه آوازهای طرح جاری نورش را تكرار می‌كند؟! بعد از تُو من چگونه اين آتشِ نهفته به جان را خاموش می‌كنم؟! اين سينه سوزِ دردِ نهان را بعد از تُو من چگونه فراموش می‌كنم؟ من با اميدِ مهرِ تُو پيوسته زيستم بعد از تُو؟! اين مباد كه بعد از تُو نيستم بعد از تُو آفتاب سياه است ديگر مرا به خلوتِ خاصِ تُو راه نيست بعد از تُو در آسمانِ زندگيم مهر و ماه نيست بعد از من آسمان آبی است آبی مثل هميشه آبی ✍🏻 📚 با خویشتن نشستن، در خود شکستن @jargeh
💔 آیینه‌ی شکسته دیروز به یادِ تُو و آن عشقِ دل‌انگیز بر پیکـرِ خـود پیرهـنِ سَبـز نمـودم در آینه بَر صورتِ خود خیره شُدم باز بند از سرِ گیسویم، آهسته گشودم عطر آوردم بَر سَر و بَر سینه فشاندم چشمانـم را نازکُنان سُرمـه کشانـدم افشان کردم زُلفم را بر سرِ شانه در کُنجِ لَبَم خالی آهسته نشاندم گفتم به خود آن‌گاه صَد افسوس که او نیست تا مات شـود زیـن همه افسـون‌گـری و ناز چون پیرهنِ سبـز ببینـد به تَـنِ مَـن با خنده بگوید که چه زیبا شُده‌ای باز او نیست که در مردُمکِ چشمِ سیاهم تا خیره شود عکسِ رُخِ خویش ببیند این گیسوی افشان به چه کار آیدَم امشب کو پنجه‌ی او تا که در آن خانـه گزینـد او نیست که بوید چو در آغوشِ من افتد دیـوانه‌صفـت عطـرِ دل‌آویـزِ تَـنَـم را ای آینه مُردم مَن از حسرت و افسوس او نیست که بر سینه فشارد بدنـم را من خیره به آیینه و او گوش به من داشت گفتم که چه سان حَل کُنی این مشکلِ ما را بِشکست و فَغان کرد که از شرحِ غمِ خویش ای زن! چه بگویم که شکستی دلِ ما را! ✍🏻 📚 اسیر 🌱 @jargeh
گزارشِ افتتاحِ شعبه‌ی پردیسانِ «پاتوق کتاب قم» رو با طعمِ «نوشتنی جات» بخونید: 🌳 https://eitaa.com/neveshtanijat/3198 @jargeh