قبل از شروع این بحث یک نکته مهم بگم...
به این جمله از یک نویسنده دقت کنید:
«مانع، راه است.»
این حرف در حرفهی نویسندگی کاملا درسته. در مسیر نویسنده شدن اگر به موانع اون برخورد نکنیم، نویسنده نخواهیم شد. پس با توجه به این جمله، میریم سراغ آشنایی با خانواده موانع نویسندگی:
🔓چهارم: قیاس خود با دیگران و دلزدگی از نتیجه دلخواه
«هر شخصی حتی اگر خیلی بزرگ باشد همیشه افرادی از او بزرگتر و موفق تر وجود دارند. گاهی نویسنده ای نوپا و تازه کار مطلبی را یادداشت میکند که حتی آن نویسنده مشهور نیز نظیر آن ننوشته است، پس باید اعتماد به نفس خود را حفظ کنید تا جایی که میتوانید خود را با دیگران مقایسه نکنید و راه درست را خودتان انتخاب کنید.
بهتر است در سکوت و آرامش مطالعه کنید و هرگاه از خواندن خسته شدید مشغول به نوشتن شوید وقتی دور از حاشیه و مکانهای پراسترس مشغول به نوشتن شوید، قطعاً نتیجه بهتری دریافت خواهید کرد و کسی نمیتواند شما را از
نوشتن دلزده کند.
ژوزف استالین نویسندگان را مهندسان روح بشریت میداند.»
☕️ ادامه دارد...
✍ انصاری زاده
#داستان_نویسی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#لحظه_نگاشت
مادربزرگ مناعت طبع بالایی دارد. کمتر به یاد دارم از کسی کاری یا چیزی خواسته باشد.
و می دانم با تمام وجودش عاشق طبیعت است،و هر گل و گیاهی.
در این چند سال که خانه مان حیاطی دارد و درخت هایی، دلم پَر می کشد که چیزی در میان دار و درختها چشمش را بگیرد، یا وقتی به زودی می بینمش هدیه ای از طبیعت، در خانه ام باشد.
چند روز قبل فهمیدم که گفته فصل دلمه است و زمان چیدن برگ های انگور.
و امروز برگ ها آماده اند تا به میهمانی خانه مادربزرگ بروند.
#بزرگترها
#برکت_خانواده
#طبیعت
✍فهیمه فرشتیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
#لحظه_نگاشت
«حس عجیبی دارد...
وقتی آرام نشستن برایشان سخت است، وقتی نمیتوانند گوش بدهند و وسطش با صدای بلند نظر ندهند!
وقتی سکوت هیچ معنایی برایشان ندارد.
برای لحظاتی اینطور دل به مداد دستشان بدهند و سرشان به سمت کاغذ باشد.
گاهی دلم میخواهد من هم کمی از آن هیجان های بی مرزشان را امانت بگیرم...»
✍کوثر نصرتی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید
#لحظه_نگاشت
«هرچه می بیند را می خواهد. فرقی ندارد تکه نان باشد یا دفتر و خودکار من یا گوشی.
نمی گذارد بنویسم.
جعبه ی اسباب بازی را سنگرم کردم. او آن طرف سنگر مشغول شد و من این طرف..»😍
✍انسیه سادات یعقوبی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید
#لحظه_نگاشت
امروز دو دختر، همسن و سال دخترهای خودم، از صبح تا غروب، مهمان خانهام بودند. جمع فنچها جمع بود!
بعد از یکساعتی بازی، هوای حیاط را کردند. بالابلندیها و جاروی شکوفههای خرمالوی ریخته، یک ساعت دیگر مشغولشان کرد.
گاهگاهی میان کارها، از پنجره تماشایشان میکردم. دلم غنج میرفت.
هوا مطبوع بود و عرصه حیاط، خالی از ماشین و رفتآمد.
روفرشی به دست سراغشان رفتم. با تعجب نگاهم کردند. روفرشی را پهن زمین کردم. کوثر فهمید چه قصدی دارم. از ذوق به هوا پرید و تیز، دوید سمت خانه. بقیه هم به دنبالش. و صدای نرگس وقتی دمپاییهایش را بهجای درآوردن، با عجله به دوطرف میپراند:« آخجون! قامَلِه( قابلمه)بازی!»
خیلی زود بساط بازی، چیده شد. و من که پیک سوپر محله بودم، گاهی با سیب، گاهی با کلوچه، گاهی با نخودچی کشمش، گاهی با چای به سراغشان میرفتم. دخترها دائم
خرید رفتند و خندیدند
مدرسه رفتند و خندیدند
غذا خوردند و خندیدند
نذری پختند و خندیدند
و هر صدای خنده، لطافت بال مَلَکی بود که مرا به صفای بیبدیل کودکیهایم میبرد؛ به مزۀ عسل خالهبازیهای تمام نشدنی، دنبالهدار، بیشتر از فیلمهای دویست قسمتی کرهای و ترکی امروز! هرکجای بازی که با صدای پدر و مادرمان فرمان «کات» میآمد، حتی اگر چندماه هم میگذشت، میدانستیم از کجا بازی را شروع کنیم.
خدایا! دلم برای کودکیهای پر از یاد تو که معصومانه گذشت تنگ شد، اما همانقدر برای لطف مدامت برای آنطور کودکیکردن، شاکرم🤲
✍ سعیده تیمورزاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید
هرآنگه که خشمآورد بختِ شوم
کند سنـگ خــارا به کــردار مـوم
بیتی از #شاهنامه در تندیس «رستم و سهراب»
محل: سبزوار
سازنده: #استاد_ماستیانی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید