دو خواهر بودیم با یک سال فاصله سنی، کسی باور نمیکرد دوقلو نباشیم، اما در حقیقت تنها شباهتمان این بود که عاشق کتاب بودیم.
عاشق کتاب دوقلوها بودیم و اینکه عصرها بعد از ناهار مثل دو جوجه کنار مامان بنشینیم و او برایمان یک قصه تکراری را هر بار از نو بخواند!
همین حس کتابدوستی که از تمام وجناتم پیدا بود، باعث میشد، هرکس بهترین هدیه را برایم کتاب بداند.
#کتابخوانی
✍سعیده تیمورزاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
شما مجموعه رمان های آنشرلی را میبینید. ( جلد سوم دست دوست عزیزی امانت مانده است.)
اما این ردیف از کتابخانه ام برای من یک سال خاطره ی مناسبت و موفقیت های مختلف است.
اولین جلدش را سال ۸۸ از برادرم هدیه گرفتم. برادرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف در شهر اصفهان بود و همیشه دست پر به دیدنمان میآمد.
نیمی از سوغاتی های که برای من از اصفهان می آورد کتاب بود و آن شرلی از محبوب ترین ها محسوب میشد.
جلد اول را که خواندم مشتاق و تشنه ی خواندن ادامه ی داستان شده بودم و ماجرای این ردیف از کتابخانه از همان موقع شروع شد.
یک جلدش یادگاری معدل ۲۰ ترم اول بود و یکی دو جلد دیگر هم یادگار معدل های ۱۹ به بالای دیگر.
یک جلدش به عنوان هدیه ی روز دختر برایم خریدند و یکی هم جز سوغاتی های از آب گذشته ی اصفهان بود.
حتم دارم یکی هم هدیه ی تولدم بود.
مجموعه ی هشت جلد که در قفسه ی کتابخانه ام کامل شد انگار مدال افتخاری ماندگار در اتاقم میدرخشید.
دروغ چرا پس از سال ها توی هر کتابخانه ای که می چینمشان چشم هایم از ردیف شدنشان برق میزند و ذوق میکنم، ذوقی از جنس هیجانات آنه شرلی.
✍انسیه سادات یعقوبی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
بسم رب ریحانة المصطفی (ص)
مسجدی در اِدلب سوریه بنا شد و نام آن را «الزهراء» نهادند. اعتراضهای زیادی از سراسر کشورهای بهظاهر مسلمان منطقه به گوش رسید! یکی گفت: «نام زهرا تفرقه میسازد.»
دیگری گفت: «رنگ مسجد سیاه است، نماد حسینیه است.»
کسی نبود بپرسد: آیا نام دختر رسول اکرم (ص) باعث تفرقه میشود؟! یا مگر خانهی خدا به رنگ سیاه نیست؟!
این اعتراضات به جایی رسید که تصمیم گرفتند نام مسجد را تغییر دهند.
آری، دشمنی با حضرت زهرا بنت رسولالله (ص) تمامی ندارد. شاید این سوال پیش آید که چرا؟
حضرت زهرا (س) در اوج مظلومیت، در برابر ظلمی که به او و خاندانش داشتند، هیچگاه تسلیم نشد. حتی در آن لحظات سخت و پر از درد، وقتی بهطور آشکار ظلم به ولایت علی (ع) را مشاهده میکرد، همچنان دفاع از حق را بر هر چیز دیگری ترجیح داد، چنانکه در خطبه فدکیه میخوانیم.
این دشمنیها و اعتراضات به نام حضرت زهرا (س) تنها بخشی از نقشهای است که دشمنان برای کمرنگ کردن یاد او و کاهش تأثیر آموزههایش در تاریخ اسلام دارند. اما تاریخ گواهی میدهد که هرچقدر هم دشمنان تلاش کردند، یاد او همچنان در دلها زنده است.
آنها میخواهند نام حضرت زهرا (س) را فراموش کنند، اما زهرا (س) و یاد او از دلهای مؤمنان هرگز محو نخواهد شد. چرا که او برای همیشه نماد ایستادگی در برابر ظلم، نماد وفاداری به ولایت و نماد حقیقتجویی در تاریخ اسلام است.
کلام آخر: « ایام #فاطمیه را دریابیم که ستونهای ولایت هستند.»
#فاطمیه
#الزهراء
#بنت_رسول
✍ #سیده_الهام_موسوی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤«صلی الله علی صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول..»🖤
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«تا قبل آن روز رسم این بود که آتش گلستان بشود، اما...
آن روز گلستانی به آتش کشیده شد....»
✍انسیه سادات یعقوبی
#فاطمیه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
قلم اصلا نمیرود سمت اینکه از آن شب کذایی بنویسد.گو خاطرهای بد باشد که به مرور آن رغبت نکنی؛که مرورش خاطرت را مدتها مکدّر کند.هرچه کردم ، هرچه خواستم،نشد.فهمیدم غم آنگاه که به نهایت خود برسد ، ساکت و بیبخار میشود. آنچنان که قلمِ شکستهی من در فاطمیه. آنچنان که علی بعدِ زهرا.
«علی بعدِ زهرا» به اجتماع نقیضین میماند.محال است که علی باشد و زهرا نه.علی به زهرا زندهاست؛بل جهان به او زندهاست. سندش را از لولاک بجویید.
«لولاک» را که شنیدهای؟ زهرا قدمرنجه کرد به عالم وجود و از قِبَل آن ، باریتعالی افلاک را آفرید و ما را؛ما که معلول به علتِ زهراییم.
گفتم «معلول».خانمی را یادم آمد در صحن گوهرشاد.معلول بود و نشسته بر ویلچر.همسر جوانی داشت که تیماردارِ او بود. مثل پروانه دورِ معشوقۀ افلیجِ خویش میگشت و هر آینه هزار بار با نگاهِ نگرانش ، تصدق او میشد.
«تیمارداری» از کسی که دوستش داشته باشی ، به عشقبازی شبیهتر است.نه که حرف من باشد؛شهریارِ عاشقپیشه میگوید:«عمری از جان بپرستم شب بیماری را گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی».جسارت است اما حاشیهای را بر این بیت باید ایراد کرد: عمری از جان بپرستم شب بیماری را بهشرطها و شروطها. از شروطش این است که بیمار ، داغدارِ جنینی که در شکم داشته نباشد.ضربهای مردانه ، ظرافتِ گلبرگِ اندامش را به کبودیِ یاقوت مبدّل نساخته باشد.اصلا به این شرط که امیدی به زندهماندن بیمار باشد.به این شرط که «عجّل وفاتی»، ذکر مدام لبهای به خوننشستهی تبدارش نباشد.
قلم قصد روضه خواندن نداشت.ابدا. دیدهای نوک قلم را در هر لیقه و دواتی فرو کنی رنگ همان لیقه و دوات را میگیرد؟حواسم نبود و شبی قلم در دست از کوچهای گذر کردم.انتهای کوچه روضهی مادر میخواندند.از آن شب قلم تب کرد،رخسارهاش زرد شد.ذره ذره کبودیهاش نمایان و رمقِ نگاهش پنهان شد.باری به هوش آمد و یکهو از هوش رفت. قلم را به صاحبِ نادانش ببخشید.بیمقدمه روضه مادر شنیده و بیاسلوب مینویسد.
#فاطمیه
#حضرتزهرا
✍نجمه اصغری نکاح
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«فَرَجَعَ، تاریخ هیچننوشته که «فَرَجَعوا».
تاریخ هیچ فعل جمع ننوشته.
تاریخ حواسجمع بوده.
رسم در تمام جهان است که بعد از
دفن و تجهیز میت، طایفه و عشیره متوفی زیر شانههای خانوادهاش را بگیرند
و گلاب بر چهرهاش بپاشند،
و به خانه بیاورندش، همصحبتش شوند
و سه روز غذا طبخ کنند و لحظهای
تنهایش نگذارند. تاریخ اما نوشته که
«فَرَجع» یعنی تنها برگشت بیهیچ همراه.
سپس با خانهای ساکت مواجه شد .
و تاریک. و سرد و بستری خالی از فاطمه
در آن کنج مهیب و کشنده خانه.
آنگاه تکیه بر دیوار زد و نشست
کوهی تکیهزده بر دیوار.
گریست و شانههایش لرزید
و از ریشهایش قطره اشک چکید
و زیر لب گفت که من حالا
مظلومترین مرد تاریخم.
همین…»
🖤صلیالله علیکِ یا امابیها🖤
مهدی مولایی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
ابتدای کلاس ذوق اشعار به جانمان نشسته بود اما حال جدیت درس ما را به تامل وا می داشت تا مبادا نکته ای را جا بگذاریم.
خوانش متن به پایان خود نزدیک میشد و ما نیز بیشتر داستان تاریخ گذشته را در روایت امروزمان حس میکردیم و می فهمیدیم.
حرف از درایت یکه مردی میان انبوه مردان بی لیاقت بود
خوانش تمام شد. سکوتی از جنس تدبیر برکلاس حاکم شد.
روایت امروز تکرار دیروز است
صحنه ها نیز تکرار می شوند
دیروز هم مردان دلاور و عدالت خواه ما میان نامردان سلطه گر به ظاهر تنها بودند اما دل آنان بعد از گرم بودن به نیروی الهی، به اتحاد و وحدت مردم نیز گرم بود.
اما من فکر میکنم یک جای این تکرار شدن تاریخ می لنگد
دیروز اتحادافکار منجر به اتحاد پیکرها در میادین جنگ می شد.
ولیکن در اتحاد افکار امروز کمی گسستگی دیده و لمس می شود
افکار همان مردمانی که سالها پیش در نهضت تنباکو،نهضت مشروطه،انقلاب اسلامی،۸سال دفاع مقدس و...خوش درخشیدند دیروز بذرهایی بودند که امروز در ما ریشه زدند و خود نیز درختانی استوار با ریشه هایی ناگسستنی شدند.
اما امروز میان این باغ سبز رویش علف هرز افکار دشمنان آتش به جان باغبان متدبر و درختان کهنسال باوفایش می زند؛
چراکه جنگ با افکار پوسیده دشوارتر از جنگ رو در روی در جبهه هاست.
به اندیشه ی کوچک من اگر امروز جنگ برسر عقایدمان،جنگ بر سر اینکه من یا طرف مقابل پوسیده فکر میکنیم،جنگ خودتخریبی با هویت اصیل خودمان و... نبود مثل دیروز اتحادافکارمان ما را به سیلی دربرابر خیل دشمن تبدیل میکرد.
اصلا اگر نمی گذاشتیم آن اتحادی که بین افکار دیروز بود کمی خدشه دار شود
شاید امروز برای ما سخن از جنگ با افکار پوسیده اینقدر ملموس نبود...!
شاید دیگر تنها حرف ما جنگ رو در روی در جبهه ها میشد
دیگر روایت امروز برای تاریخ آیندگان بیان نمی کرد که آن سوی مرزها کودکان و زنان و مردمان بی گناه، مظلوم و مسلمان لبنان،فلسطین و غزه و... آواره و بی پناه می شدند،تشنگی و گرسنگی می کشیدند، می ترسیدند، وطن و زندگی خود را بازیچه ی دست بازی های استعماری استعمارگران می دیدند،عزیزانشان را به خاک سرد می سپردند، در خون خود می غلتیدند
اما کمی آن طرف تر
مسلمانان دیگر هنوز مشغول جنگ برسر تعصبات خود بودند...!
اگر شجاعت جنگ های رو در روی در جبهه های تاریخ مان را به درایتی در عرصه میدان جنگ با این علف های هرز اتحاد افکار اسلامی تبدیل میکردیم تاریخ آیندگان شکل دیگری نوشته می شد
او از تحصیل با آرامش فرزندان لبنان، از زیبایی بیروت،از آبادی مسجد الاقصی،از وحدت صد درصدی مسلمانان،از انسان بودن انسان ها سخن می گفت و...!
《جنگ با افکار پوسیده دشوار تر از جنگ رو در روی در جبهه هاست.
لازمه ی حضور و مبارزه در هر دو جبهه عشق است، با این تفاوت که در جبهه ی بیرون، شجاعت کارسازتر است و در این یک،درایت..》
ولیکن امتحان امروز تاریخ آیندگان این است که لازمه ی حضور در جبهه های جنگ رو در رو، ابتدا پیروزی با درایت در جنگ با افکار پوسیده است..!
✍ فاطمه وحیدیان
#جوانههای_جریان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
.
به ماه نگاه میکنم، پهلوی فاطمه را، رخسار علی را، جگر حسن را، وا محمدا که سر مبارک حسین را میماند. ای ماه، تو چه میکنی با ما؟ گویا که زهرای بتول خون زخم مسمار را به گلایه بر آسمان حواله کرده باشد و تو، ای پیامبر پیامهای آسمانی برای چشمانِ مشوش ما، با خون مبارک مادرمان به نشان حقانیت صوت حزین اما مقاوم و پرطنینش در عالم هستی، که فریاد «علی مع الحق و حق مع العلی» سر میداد، وضو ساخته باشی. ای یادآور منتقمِ سیلیِ زهرا، بتاب، به سرخی خون مادر مظلومهی گیتی که ام المقاومة است. بتاب که روزی فرزندش، به خونخواهی قلب خونین مادر، فرق شکافتهی پدر، و سر بریدهی حسین، آه، سر بریدهی حسین، قیام خواهد کرد. آنگاه که خود را با نام حسین و فاطمهی مرضیه به جهان مینمایاند و همگان او را خواهند شناخت...
#فاطمیه
✍#مسطور. سیده فاطمه میرزایی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
کتاب اشعار فریدون مشیری برای من یعنی کلاس سوم راهنمایی مدرسه ی مطهر.
دانش آموز تازه وارد کلاس بودم و بین همهمه های دوست ها و همکلاسی های قدیمی ساکت نشسته بودم.
خاطرم نیست زنگ چندم بود ولی خوب یادم هست همان روز اول ادبیات فارسی داشتیم.
اصلا یادم نمیآید چرا کتاب شعر مشیری را توی کیفم گذاشته بودم اما وقتی زنگ ادبیات از معلم اجازه گرفتم تا شعری از مشیری را بخوانم را خاطرم هست.
گویی شعر های مشیری پلی شد بین من، دانش آموز تازه وارد و بچه های کلاس.
تحسین معلم از همراه داشتن کتاب شعر و علاقه به شعر هم نگاه مثبت همکلاسی ها را برایم به ارمغان آورد.
کتاب شعر فریدون مشیری برای من یعنی انسیه ی کلاس سوم راهنمایی و زمزمه ی روز و شب شعر بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...
کتابی که برایم هویت ساز شد.
✍انسیه سادات یعقوبی
#کتابخوانی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
اولین کتابی که خواندم کمی برایم سنگین بود. اما بارش را به دوش میکشیدم چون قرار بود زندگیام را طور دیگری رقم بزند.
آنقدر غرق در کلماتش بودم که وقتی میخواستم شب زمین بگذارمش دلم نمیآمد و صبح ساعت شش هم مرا بیدار کرد برای ادامه خواندنش.
اما فقط بیداری از خواب نبود! بیداری از جهالت چندین سالهام بود.
اینکه چطور خدارا میشناسم و تا کنون چه بیهوده زندگی کردهام.
نمیدانم و به خاطر ندارم چه شد که من تصمیم به خواندن کتاب رشد استاد صفایی کردم! آن هم به عنوان اولین کتابی که میخواستم غیر از درس بخوانم!
اما میدانم قسمتی بود برای تغیر خود و زندگیام.
از آنجا به بعد به کتابخوانی علاقه پیدا کردم و مسیر جدیدی برایم آغاز شد.
#کتابخوانی
✍مهلا رفیعی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«نکات کاربردی برای شروع داستان»
🍀 موضوع را مستقیماً بیان کنید.
✨گاهی اوقات بیان صریح موضوع میتواند راهی موثر برای شروع باشد.
این مدل شروعها را معمولاً در داستانهای نوجوان میبینیم. در این الگو، خواننده با خیال راحت، شروع به خواندن داستان میکند و قرار نیست به آهستگی تمام جزئیات داستان را کشف کند؛ بلکه میداند با چه ماجرایی روبروست و فقط به دنبال کشف جزئیات داستان و به هدف رسیدن شخصیت اصلیست.
📌مثال:
«این داستان دربارهٔ یک پسر بچه است که به دنبال گنجی پنهان در دل جنگلهای تاریک است.»
📝و اما تمرین...
«پس از یک باران سخت، رودخانه صندوقی چوبی با خود میآورد.»
برای این جمله یک شروع با توضیح مستقیم بنویسید.
☕️ ادامه دارد...
✍ انصاری زاده
#داستان_نویسی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱