eitaa logo
نویسندگان جریان
596 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
135 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند صباحی قایق کوچک زندگی در اقیانوس رحمتش شناور بود.... حالا آخرین شب است و آخرین لحظات بهره برداری از امواج رحمتش‌.... فرصت از دست رفت... رمضان دیگر آیا هستم که دوباره از این دریای رحمت بهره‌ای ببرم؟ خدا داند.... دلمان برایت تنگ خواهد شد، ای ماه فرصت‌های ناب. ✍انسیه‌سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از کتاب‌پردازان
📖 گاهی فقط یه جمله از یه کتاب، می‌تونه حال یه خانواده رو بهتر کنه.. ما تو کتاب‌کافه ماجرا با شنیدن دغدغه‌های واقعی خانواده‌ها، می‌خوایم کتاب‌هایی معرفی کنیم که واقعاً به درد بخورن. 📋 هر عضو خانواده، با توجه به نقش خودش فرم رو پر می‌کنه: پدر، مادر، نوجوان، جوان، کودک (با کمک والدین) 🧡 ما میخوایم برای چالش ها و مساله ها کتابهای بدردبخور رو بهتون معرفی کنیم. 🔗 لینک فرم پرسشنامه: https://survey.porsline.ir/s/9fOxI1Y5 @hojatjavankp
بارالها، به رحمانیتت سوگند، که در این روز مرا غریق دریای رحمتت گردان، کشتی گناهانم را فرو ببر و قایق حسناتم را بر امواج متلاطمش شناور ساز و توفیق را چونان پارویی همراهم کن تا توان هدایتش را در خود نمایان سازم. معبودا،به سبحانیتت سوگند، که خانه دلم را از سکونت نامردمانی چون تهمت و بهتان خالی فرما. خالقا، به مهربانی‌ات سوگند که تو مهربان ترین مهربانانی. ✍فائزه شوشتری
29.wav
12.38M
گوینده: مائده اصغری نویسنده: فائزه شوشتری تولید شده در استودیو جریان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وداع با ماه مبارک رمضان بارالها با دلی آکنده از امید و چشمانی بارانی، به سوی تو روی می‌آورم. ماهی که با عطر رحمت و مغفرتت، جان‌های خسته را نوازش داد و دل‌های تشنه را سیراب کرد، اکنون به پایان رسیده است، اما دریای بی‌کران لطف تو، همچنان جاریست و امید من به کرم تو، بی‌انتهاست. پرودگارِ مهربانم در این ماه، کوشیدم تا با روزه و نیایش، با تلاوت آیات نورانی قرآن و انفاق به نیازمندان، اندکی از حق عظیم بندگی‌ات را ادا کنم. اما می‌دانم که هیچ عملی، شایسته‌ی شکرگزاری از نعمت‌های بی‌شمارت نیست. تو خود، بر کوتاهی‌هایم ببخشای و با رحمت سرشارت، مرا در پناه خود گیر. الهی در شب‌های قدر که برتر از هزار ماه است، از تو خواستم مقدراتم را نیکو گردانی و سرنوشتم را به بهترین شکل رقم بزنی. مرا از آتش دوزخ رهایی بخشی و در بهشت برین، جای دهی. دلم را از نور ایمانت لبریز کنی و زبانم را به ذکر نامت، گویا سازی. ای یگانه معبود در این لحظات نیز از تو می‌خواهم که به من توفیق دهی تا پس از این ماه مبارک، در راه طاعت و بندگی تو ثابت‌قدم بمانم. آمین یا رب العالمین. ✍عطیه ملکی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
وداع با ماه مبارک رمضان.wav
27.1M
گوینده: مائده اصغری نویسنده: عطیه ملکی تولید شده در استودیو جریان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💧دستی که رفت ، آبی که ماند 💧 دستم را به دیواری خنک تکیه داده ام و نفس عمیقی می کشم. عطری آشنا، چیزی میان اشک و عطر گلاب، در هوا پیچیده ، قلبم میان غرور و اندوه می‌تپد. عباس... دخترم کنارم ایستاده ، دستان کوچکش را در دست دارم و نگاهم به ضریح زیبایی دوخته شده که بر آن نوشته : "کف العباس الایسر". آرام زمزمه کردم: «سلام بر دستی که در راه وفا از تن جدا شد...» دخترم سرش را بالا گرفت و با همان کنجکاوی کودکانه پرسید: «مامان، چطور با یک دست قطع‌شده از اونجا تا اینجا اومد؟» نگاهش کردم. چشمانش پر از حیرت است. کمی مکث کردم و بعد دست ظریفش را در دستانم گرفتم. «چون اون خیلی قوی بود،خیلی قوی‌تر از همه‌ی آن قهرمان‌هایی که کارتون‌ها می‌بینی. از همه‌‌شون واقعی‌تر....» کودکی‌اش درگیر قصه‌های ابرقهرمان‌ها شده، اما عباس، سقای من، ابرقهرمان نبود؛ او چیزی فراتر از این‌ها بود. او افسانه نبود، حقیقتی جاودان بود. دخترم نگاهش را از من گرفت و به ضریح چشم دوخت. انگار هنوز درگیر فکرهای کودکانه‌اش بود. بعد از لحظاتی، درحالی‌که لیوانی از آب را میان دستان کوچکش گرفته بود، پرسید:«مامان، پس چرا به جای آب آوردن، با دشمنا نجنگید؟» ناگهان قلبم لرزید. این سؤال، ساده بود، اما جوابش نه! گلویم خشک شد، دستم لرزان و کلمات بر زبانم جاری نمی‌شد. چگونه به دختری کوچک بفهمانم که عباس فقط قوی نبود؟ چگونه بگویم که او چیزی فراتر از یک پهلوان بود؟ چگونه بگویم که او شجاع بود، اما بیش از آن، عبد بود؟ چگونه برایش توضیح دهم که در دنیایی که همه از آزادی دم می‌زنند، او عبودیت را انتخاب کرده بود؟ نگاهش کردم. بی‌تاب شنیدن پاسخ بود. «دخترم، عباس اگر می‌خواست، می‌تونست با دشمنا بجنگه. او یک تنه می‌توانست هزاران نفر را از بین ببره، اما او ... او عبد بود. عباس، سقای عشق بود، نه خون. می‌تونست شمشیر بکشه، اما مشک رو انتخاب کرد، چون مولاش امام حسین ازس خواسته بود. و عباس، قبل از اینکه قوی باشه، قبل از اینکه شجاع باشه.عبد صالح بود،مطیع محضِ ولی همان چیزی که ما همیشه از آن حرف می‌زنیم، اما در عمل...» سکوتم را قطره‌ای اشک شکست. دخترم آرام جرعه‌ای آب نوشید، بعد لیوان را به به من تعارف کرد. دستم را دراز کردم، اما قبل از نوشیدن، نگاهم را به ضریح دوختم. عباس! آیا سقای کوچک تو، در این لحظه، تو را خوشحال کرد؟ ✍مریم ادبی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«سکوت بقیع» بسم الله، گفتم شروع به نوشتن کنم. نوشتن از روزی که نباید فراموش کنیم و نباید تسلیم خواسته‌های آنان شویم. چرا بارگاه امامین باید تخریب شود و به بدعت‌زدگی متهم شوند، اما برای علمای خود بارگاهی بسازند؟! این چه دینی است که از آن صحبت می‌کنند و از آن دفاع می‌کنند؟ قلمم بشکند اگر نتوانم به این روز اعتراض کنم. ۸ شوال، روز شادی وهابیان بود، و روز خشم من شیعه. شیعه‌ای که تا پای جان از اعتقاداتش دفاع می‌کند. بقیع؛ سکوتی که فریاد می‌شود. بقیع، نامی کوتاه، اما زخمی عمیق است. در هشتم شوال ۱۳۴۴ هجری قمری، تاریخ شاهد جنایتی بود که نه تنها سنگ و گنبد را هدف گرفت، بلکه ریشه‌های محبت و معرفت را نشانه رفت. وهابیانی که خود را وارثان توحید می‌دانستند، با تیشه‌ای از تعصب و جهل، قبور مطهر امام حسن مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را ویران کردند. نه برای اصلاح یا آبادانی، بلکه برای خاموش کردن نوری که در دل آن خاک می‌درخشید. می‌گویند شرک از بین بردند، اما آیا شرک در زیارت محبان است یا در تخریب قبور؟ می‌گویند توحید آوردند، اما توحیدِ بدون محبت و بی‌عترت، همان شمشیری است که حقیقت را از ریشه جدا می‌کند. بقیع امروز بی‌سایه است، اما در دل میلیون‌ها انسان، سایه‌اش بزرگ‌تر از همیشه است. ما هنوز ایستاده‌ایم. هنوز می‌نویسیم، هنوز اشک می‌ریزیم، و هنوز فریاد می‌زنیم: تا زمانی که نشانه‌های عشق را ویران می‌کنید، ما آن را در دل‌هایمان زنده‌تر می‌سازیم. ✍ سیده الهام موسوی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.