eitaa logo
نویسندگان جریان
494 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
119 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ✨بستهٔ آجیل مشکل گشا✨ 🏴جهت پذیرایی زوار امام رضا علیه السلام در ایام شهادت ایشان و روزهای آخر صفر🏴 با سلام و احترام خدمت اعضا و مرتبطین گرامی🌸 در نظر داریم در راستای خدمت و تکریم زوار امام رضا علیه السلام قدمی برداریم. باشد که مقبول افتد.‌.. . 🤲 چنانچه تمایل دارید در این امر مشارکت نمایید می توانید مبلغ مورد نظر خود را به شماره کارت زیر واریز نمایید: 5022291316867108 بانک پاسارگاد-فهیمه فرشتیان ✅جهت رساندن آجیل نذری می توانید با جناب آقای کاظمی 09387060719 هماهنگ بفرمایید. ✅توجه داشته باشید بسته بندی توسط خدام هیئت در محل انجام می شود. ترجیحا از بسته بندی در منزل خودداری بفرمایید.🙏 ✅ خواهران محترم برای کمک در بسته بندی با خانم درانی @Mdorrani در ایتا هماهنگ نمایند. ✅در صورت خرید در سلامت و کیفیت آجیل دقت لازم را مبذول بفرمایید. 🌷 💠لطفا این پیام را برای محبین اهل بیت علیهم السلام که دوست دارند در ایام آخر صفر قدمی در مسیر خدمت به خاندان ولایت و کرامت بردارند ارسال نمایید.
کم بودن من مال امروز و دیروز نیست... در هر لحظه پیداست... من عاشقانه به دنبال این بوده‌ام تا کسی را برای خود برگزینم که بتوانم درک کنم او چه فکری داشته است؟ به چه می‌اندیشد و در کنار عقلانیت، عشق او چیست که اینقدر زود گریبان گیر می‌شود. سال پیش که اولین سفر اربعین من بود، من فقط با اربعین و عکس‌هایش زندگی کرده بودم. چون وقتی تجربه نکنی نمی‌فهمی چه حسی دارد و خب من به خود حق میدادم که اول مسیر کلی سوالات مختلف ذهنم را درگیر کند «از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود، به کجا آخر ننمایی وطنم؟ »هر قدم که بر می‌داشتم در فکر کربلا بودم، راستش سوالم به مصیبت امام حسین (علیه السلام) ختم نمی‌شد بلکه چرایی این قدم گذاشتن برایم مسئله داشت. کلی سفسطه می‌چیدم که خیلی هم لازم نیست می‌توانی کلی کارهای دیگری انجام دهی اما باز هم حس می‌کردم این کافی نیست. «قدم قدم داره دلم می زنه فریاد با چشم گریون...» راستش از طرفی خیلی خجالت می‌کشیدم از خانواده‌ام بپرسم، چون از ریکشن آدم‌ها نسبت به این سوال و این موقعیت می‌ترسیدم. راستش چیزی که بیشتر مرا اذیت می‌کرد این بود که جواب‌های عقلانی بیاید و جای عشق را بگیرد. حس می‌کردم که اگر بپرسم با چنین پاسخ‌هایی رو به رو خواهم شد و به مسیر خود ادامه می‌دادم. من و خواهرم وسط راه تا قبل عمود یک از مادرم جدا شدیم و به خاندان دایی گرامی پیوستیم و طریق مشایه را با آنان همراه شدیم. نصف مسیر پیاده و برخی از راه را با ماشین رفتیم آخر جز دایی‌ام همه مان اولین بارمان بود که می آمدیم. در بین راه سعی می‌کردم با توجه به احوالات آدمها و اندیشه ورزی به پاسخ سوالاتم فکر کنم. آنها در ذهن‌شان چه چیزی هست؟ آنها هم مثل من فکر میکنند؟ به دنبال چه حسینی هستند؟ حسین شان فقط در کربلاست یا هر کجا که دل شان باشد، حسین آنجاست؟ شب جمعه بود و من دیگر توان راه رفتن نداشتم، از طرفی خانواده دایی‌ام خیلی خسته بودند، آنان انتخاب به ماندن کردند و من و خواهر و دایی‌ام به رفتن. سوار ماشین شدیم و من هنوز در افکار خود بودم. با دایی‌ام بر سر مسائلی چند حزبی بودن عراق حرف می‌زدیم و تأمل و تدبر می‌کردیم اما آن سخنان پاسخ سوالات من نبود. هر چقدر که نزدیک تر می‌شدیم بیشتر قلب من به تپش می‌افتاد. به امام خود چه می‌گفتم؟ آخر من تا توانسته بودم کلمات را ساخته بودم و در کنار سوالاتم پر و بالشان می‌دادم. حالا چه باید می‌کردم. از شارع الامین، خیابانی که سازنده اش ایرانی است و بسیار بنای جالبی دارد برای اولین بار از آن طریق رفتیم. بعد از پیاده شدن از ماشین‌های عتبه باقی مسیر را پیاده رفتیم و به دوراهی رسیدیم. نمیدانم اما چه شد آن لحظه که هر وقت یادش می افتم اشک در چشمانم جمع می شود. برای اولین بار با تمام وجود حس کردم که بال پرواز به من داده‌اند و من در پروازم! می‌گردم و می‌چرخم! و همان جا پاسخ سوالم را یافتم. عشق عقلانیت گوارای وجودمان حسین (علیه السلام). نویسنده: مائده اصغری ✍ نوشته ۲۸ مرداد سال ۱۴۰۳ خاطره اربعین حسینی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴ادبیات اربعین برای کودکان «فرزندان ما در برهه ای از سال درگیر این مساله می شوند. چه کسانی که راهی سفر می شوند و چه کسانی که تنها مشاهده گر هستند و در اطرافیانشان می بینند. این که ما چگونه این پیوند را محکم تر کنیم موضوع اساسی است و به شیوه پرداخت ما مربوط می شود. مطلب مهم این است که می خواهیم کودک درباره اربعین به چه چیزهایی توجه کند؟ نگاه به کودک بدهیم که چه چیزهایی را ببیند؟ اربعین یک سبک زندگی است؛ یعنی فضایی که انواع مفاهیم، موضوع ها و سوژه هایی که لازم است کودک با آنها مواجه شود را دارد. گاهی بچه‌ها درباره موضوعاتی که از خردسالی به آنها عادت کرده‌اند، به خاطر انسی که پیدا کرده‌اند، کنجکاوی نمی‌کنند، مانند این که سوال کنند راه‌پیمایی اربعین به چه مناسبتی است؟ یا چرا پیاده به کربلا می‌روند؟ از سوی دیگر توجه‌ دادن بچه‌ها به برخی مسائل، مانند بُعد وحدت فراملیتی این پیاده‌روی، نقش سختی کشیدن اختیاری در رشد شخصیت، اهمیت پرهیز از اسراف یا وظایف و مسئولیت‌های شخصی در فضاهای جمعی و نقش همدلی از طریق داستان می‌تواند در سازنده‌تر بودن این تجربه خیلی مفید باشد. در آخر این وظیفه شما به عنوان یک نویسنده است که نگاه عمیق، هنری و زیبا نسبت به فضاها و مفاهیمی مانند اربعین برای کودک ایجاد کنید. منبع: بخشی از مصاحبه خانم ثنا ثقفی و خانم کلر ژوبرت ✍ حوریه دهسنگی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌چگونه بهتر بنویسیم؟! 💠چهار ساختار جمله خبری 🍀جمله متعدّى: فاعل+مفعول+متمم+فعل «جمله ای که فعل متعدی (گذرا) داشته باشد، به مفعول نیاز دارد، اما می‌تواند متمم (مفعول باواسطه) نداشته باشد. متمم که با حرف اضافه به جمله می‌پیوندد، نکته ای را به مفهوم فعل می‌افزاید. متمم می‌تواند قید زمان، قید مکان، قید حالت یا بیان کننده‌ی مقدار چیزی یا ابزار انجام دهنده کاری باشد.» مثال: زهرا کتابها را از کتابخانه آورد. از کتابخانه، متمم است و جای رخ دادن فعل را مشخص می کند. ☕️ادامه دارد.... منبع: نویسنده شو/ انتشارات بیکران دانش 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر خوب زندگی.... مسیر اربعین🏴 سلام؛ نیمه‌شب تون بخیر. اربعین حسینی(ع) رو تسلیت عرض می کنم. این شب‌ها اگر توفیق قدم برداشتن در مسیر عشق رو داشتید، به یاد ما هم باشید. 🍀 در نیمه شبی دیگر، با ما باشید 👇
⭕️حواس نوشتنی! تعریف کردن دیده‌ها و شنیده‌ها کار راحتی است. تمام آدم‌های اطراف ما در طول روز بارها این کار را انجام می‌دهند. اما نوشتن آن‌ها، کار یک نویسنده است. این نویسنده است که می‌تواند با کمک حواس تیز و نگاه جستجوگر خود، دیده‌ها و شنیده‌ها و حتی تصاویر ذهنی خود را به رشته تحریر درآورد. 💫برای تقویت حواس خود، تمرین زیر را انجام دهید.👇 📝یک مکان خاص را انتخاب کرده و آن را با جزئیات توصیف کنید. این مکان می‌تواند واقعی یا ساخته و پرداخته‌ی ذهن شما باشد. سعی کنید از تمام حواس پنج‌گانه خود برای نشان دادن آن استفاده کنید. ☕️ ادامه دارد... ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان شاءالله همهٔ زائرین به سلامتی و زیارت مقبول و سعی مشکور و دعای مستجاب و عافیت کامل برگردند. ممنون از دوستانی که در حماسهٔ اربعین حسینی به یاد گروه نویسندگان جریان هم بودند. 🌹 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🔹🔹🔹🔹همیشه در مِیدانیم. خواسته باشیم یا نه مقابله حق و باطل تمام مدت، در زندگی ما جریان دارد. این را امروز رهبر عزیز انقلاب یادآوری کردند. و هیچ کس را هم از دایره این میدان خارج ندانستند. اگر دانشجو هستی یک جور باید عمل کنی، مدیر و مسئول هستی وظیفه ای دیگر بر دوش توست، اگر به دنیای اینترنت و کوانتوم و علم روز تسلط داری برنامه های دیگری را باید برای خودت بچینی. فرقی ندارد چه کاره ای، مهم این است که هرگز فراموش نکنی ماجرای سلمٌ لمن سالَمَکم و حربٌ لمن حارَبَکم تا دنیا دنیاست ادامه دارد. برای همه، همیشه و در تمام مکانها.‌ پس باید جبهه خود را دانست.👌 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 «کتاب سطل مهربانی» کتاب سطل مهربانی از جمله کتاب های انتشارات مهرسا هست که با همکاری اتاق فکر باشگاه مغز این انتشارات نوشته شده است. پدربزرگ فیلیکس به او می گوید هر کدام از ما انسان ها سطلی داریم که با مهربانی و توجه کردن دیگران به ما، پر می شود و بی توجهی و بی مهری ها آن را خالی می کند. این سطل در واقع نواحی پیشانی مغز است که وقتی پر از خوشی باشد، خوش اخلاق تر و موفق تر خواهیم بود. داستان فیلیکس به یادمان می آورد که دستیابی به شادی و سعادتمندی از راه قسمت کردن شادمانی میان مردم دنیا ممکن خواهد بود. ✍ مرضیه پوستچیان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶وقتی به ادبیات کودک عادت می کنیم! از استادی شنیدم که تعریف می کرد: روزی یکی از دوستانش مطلبی برای او فرستاده که بخواند و در موردش نظر بدهد. تعداد کلمات مطلب بالا بوده و وقتی او شروع به خواندن کرده، یک جایی متوجه این حالش شده که چقدر تا انتها خواندن، برایش سخت شده! بعد به ما یعنی شاگردانش اینطور توصیه کرده که: خاصیت کار کردن زیاد و طولانی در دنیای ادبیات کودک، همین است. تو را و ذهنت و چشمانت را عادت می دهد به کوتاه و ساده خواندن! ممکن است به مرور زمان مغز ما توانایی خوانش متن های بلند را از دست بدهد. وقتی به عنوان یک نویسنده، خواننده و یا مخاطب دنیای ادبیات کودک به هر نوعی وارد این دنیا می شوید، مواظب این خاصیت و چالش آن باشید. میان خواندن کتاب های کوتاه کودک، سعی کنید رمان و داستان های بلند بخوانید. سعی کنید کتاب های آموزشی با کلمات دشوارتر بخوانید. خواندن قالب های دیگر ادبیات به شما از چند جهت کمک می کند. یکی اینکه این عادت شما را برای کوتاه خوانی تعدیل می کند. دوم اینکه کسی که در حوزه کودک کار می کند باید در بسیاری از شاخه ها، سر رشته داشته باشد و در آخر باعث می شود شما از سطح به عمق بروید. همه ی مسائل را، حتی در حوزه ی کودک که به نظر ساده و سطحی می رسد را عمقی درک و دنبال کنید. و در نهایت به اصطلاح همان استاد، خود را چابک نگه دارید. طوری که بتوانید هم شعر بخوانید هم داستان کودک و هم رمان عاشقانه و هم از تاریخ و جغرافیا. ✍ فاطمه ممشلی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله...🌱 «زینت خانم نفس نفس زنان سماور را از زیرزمین می آورد بالا. خاله سمیه با یک دست گلاب را می ریخت توی حلوا و با دست دیگر آن ها را تند تند هم می زد. فخری خانم هم آن‌طرف حیاط با دقت زیاد دانه های خرما را روی هم می گذاشت تا شکل خرماها دقیقا شبیه یک کوه شود. روز اول محرم بود و همه آمده بودند تا برای شب، حسینه را آماده کنند. بچه ها توی حیاط، غرق تماشای دیوارهای سیاه پوشی بودند که شب قبل عمو صادق آن ها را نصب کرده بود؛ نوشته ها را نگاه می کردند و به نوبت هر کس یک پرچم را می خواند. «یا اباعبدالله الحسین، یا اباالفضل العباس، یا...» _صبرکن، سوگل، جونِ من صبر کن، تو هیچی نگو بذار این یکی رو من بخونم، لبیک یا حسین، درست خوندم سوگل؟ _آره نرگسی درست خوندی، حالا بیا با هم اون پرچمی که اون بالاست رو بخونیم، همونی که روش شعر نوشته. همان‌طور که بچه ها داشتند بازی می کردند عمو صادق یاالله‌کنان همراه چند مرد دیگر وارد شد تا هم دیگ را بگذارد و هم به حاج خانم ها بگوید اگر زحمتی نیست حیاط را هم آب و جارو کنند. فخری خانم بعد از رفتن عمو صادق همه‌ی حلوا و خرماها را چید توی اتاق و بچه ها را صدا زد و گفت: _گل دخترا بیاین اینجا کارتون دارم. بچه ها همگی جمع شدند و فخری خانم گفت: بچه ها ممنون میشم یک ساعتی اینجا بنشينید، هم از حلوا و خرماها مراقبت کنید هم از این آقا سید رضا کوچولوی ما . بعد از این که بچه ها به خاله فخری قول مراقبت از همه چیز را دادند، فخری خانم رفت تا همراه خانم های دیگه حیاط را آب و جارو کنند. بعد از رفتن خاله فخری بچه ها مشغول بازی با سیدرضا بودند که ناگهان یک بچهْ یاکریم از بیرون حیاط پرید توی اتاق. مادرش بیرون اتاق قوقو کنان جوجه اش را راهی اتاق کرده بود تا از دست گربه ای که به خانه شان حمله کرده بود نجاتش دهد. یا کریم کوچک تر از آن بود که بتواند پرواز کند. گربه بیرون از اتاق میو میو کنان منتظر بود تا هرچه زودتر جوجه ی بی پناه را بخورد. بچه ها تا متوجه گربه شدند سریع جوجه را برداشتند و گربه ی بیچاره را فراری دادند. گربه میومیو کنان و عصبانی دمش را گذاشت روی کولش و فرار کرد. حالا بچه ها مانده بودند و یا کریمی که گربه ی بدجنس خانه اش را خراب کرده بود. یاکریم غمگین و ناراحت گوشه ی اتاق نشست و آرام آرام قوقو می کرد. نرگس و سوگل وقتی دیدند‌ خانه ی یا کریم بیچاره خراب شده با هم تصمیم گرفتند تا جعبه‌ای بردارند و برای آن ها خانه درست کنند تا هم از حمله های آقای گربه در امان باشند و هم از گرما و سرما. جعبه‌ای برداشتند و با گذاشتن مقداری پشم و چند سیخ و مقداری چوب، برای یا کریم و جوجه اش خانه درست کردند و گذاشتند کنار آن‌ها . یا کریم با دیدن خانه‌ی جدیدش چشمانش برق زد و برای تشکر از بچه ها به آرامی سرش را می مالید به دستان سوگل و نرگس، او اول با نوکش جوجه را راهی خانه کرد و بعد هم خودش رفت کنار جوجه اش نشست. نرگس سوگل از دیدن این صحنه خیلی خیلی خوشحال شدن. همانطور که دستان هم را گرفته بودند و از خوشحالی بالا و پایین می پریدند، ناگهان چشمانشان به سیدرضا افتاد که درست نشسته بود وسط سفره و درحالی که یک دستش پر از حلوا بود و دست دیگرش دانه های خرما، چشم دوخته بود به قندان های پر از قند. سوگل با چشمانی که از تعجب و خنده گرد شده بود بلند فریاد زد: وای نرگس کوه خرمای خاله فخری ریخت! نرگس با سرعت دوید سمت سید رضا و بغلش کرد، اما انگار دیر بود، سید رضا همه چیز را خراب کرده بود. نرگس با نارحتی گفت: حالا چه کار کنیم؟ ما به خاله فخری قول دادیم. در اتاق به صدا درآمد. سمیه خانم بود. او اول از دیدن یاکریم های داخل اتاق چشمانش گرد شد اما بعد با دیدن سیدرضا در آن وضعیت خنده اش گرفت. بچه ها که دیدند خاله سمیه آمده، سریع در را بستند و تمام ماجرا را برایش تعریف کردند و گفتند: به خدا خاله جان ما اگر به داد جوجه و مادرش نرسیده بودیم، حالا معلوم نبود چه بلایی به سرشان می آمد. سمیه خانم که نگرانی بچه ها را دید گفت: اشکالی ندارد، شما امروز به این پرنده ی نازنین کمک کردید، من هم به شما کمک می کنم، البته شما هم باید در پختن حلوا و چیدن دوباره ی خرماها به من کمک کنید. بچه با خوشحالی قبول کردند. آن شب بچه ها در کنار بازی با جوجه یاکریم‌شان گاهی اوقات نیز به سمیه خانم در پذیرایی از میهمانان کمک می کردند.» ✍سمیرا خسروپور 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
دومین پویش 🌷روایت خادمی🌷 🔹محورهای روایت نویسی: ۱. خدمت به زائران در مسیر پیاده روی و موکب های اطراف مشهد و مواکب اسکان ۲. روز شهادت امام رضا علیه السلام و حال و هوای خیابان های مشهد ۳. مراسم سوگواری شهادت امام رضا علیه السلام(هیئات و روضه های خانگی) ۴. نشانه های وحدت اسلامی، مقاومت اسلامی و شهدای مقاومت در مراسمات عزاداری. ۵. عزاداری و انتظار فرج. مهلت ارسال آثار تا ۱۴ شهریور است. 📸چنانچه روایت‌ها دارای عکس متناسب با موضوع باشند،قابلیت بالاتری برای انتشار خواهند داشت. ✨ به سه اثر برگزیده هدایای متبرکی اختصاص داده شده است. ارسال آثار و کسب اطلاعات بیشتر: @teymourzade @ghalam118 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
1_11829881717.mp3
1.53M
روایت خدمت محبان اهل بیت در دهه آخر ماه صفر گوینده: حدیث انصاری زاده تدوین: فاطمه کرباسفروشان تولید شده در استودیو جریان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سه 🌷اولین پویش روایت خادمی🌷 که در سال گذشته برگزار شد را بخوانید.