#ادبیات_کودک
«به ذهن کودکان وارد شوید تا بیان خاص خود را برای نوشتن پیداکنید!»
برای کودکان مرز بین خیال و واقعیت ناپیدا است، این همان خاصیت خارق العاده کودکی است که ظاهرا خیلی از بزرگ ترها آن را فراموش کرده اند. لازم نیست در یک کتاب عکس دار زمان زیادی را صرف توضیح دلیل یک اتفاق سحرآمیز کنید زیرا چنین اتفاقی برای کودک چندان دور از ذهن نیست. در حقیقت، عمده ی چیزهایی که در جهان "واقعی" قابل توضیح هستند، می توانند در نظر کودک سحرآمیز جلوه کنند. داشتن چنین ذهنیتی برای شمایی که نویسنده داستان کودک هستید، مهم است.
چند تمرین در ادامه آورده شده که به شما کمک می کنند بیان خاص خود را پیدا کنید و با هدایت تان به ذهن کودکان ، قوه تخیل تان را به راه می اندازد:
☘ وانمود کنید کس دیگری هستید!
☘ وانمود کنید یکی از کسانی هستید که از نزدیک می شناسید، مثل بهترین دوستتان. به مدت ۱۵دقیقه از زبان آن شخص بنویسید. قضاوت نکنید، فقط بنویسید. این تمرین به شما کمک می کند بفهمید نوشتن از زاویه دید شخصیت کتابتان چگونه خواهد بود.
☘ وانمود کنید معجون جادویی نوشیده اید که قدتان را به نود سانتی متر می رساند یک ساعت را روی زانوهایتان سپری کنید و سعی کنید به همین شکل در خانه راه بروید و به کارهای عادی تان بپردازید. دقت کنید که از این ارتفاع چه می بینید، چه بویی به مشامتان می رسد، دست تان تا کجاها می رسد و برای چه کارهایی به دردسر می افتید. با گذشت ده دقیقه از این تمرین، ممکن است زانوهایتان درد گرفته باشد، اما دیدگاه بهتری نسبت به شخصیت های کودکی که درباره شان می نویسید خواهید داشت. درضمن این تمرین به شما کمک می کند از آن پایین به تجربه های زندگی کودکان بیندیشید تا بتوانید ایده های داستانی تازه ای پیدا کنید.
منبع:کتاب داستان نویسی برای کودکان نوشته لیساروجانی بوچیری وپیتر اکونومی
✍ حوریه دهسنگی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
جملات را که میخواندم در ذهنم نویسنده ی نامه را عاقله زن یا عاقله مردی تصور میکردم، انتهای نامه اما شگفت زده ام کرد؛ نامه را دختری چهارده ساله نوشته است.
حوادث انقلاب و جنگ نوجوانان آن دوره را به بلوغ کامل تری رسانده بود.
این دختر و امثال او هم نسل های شهید فهمیده ی سیزده ساله هستند و الگوی نوجوان امروزی ما.
📌متن عکس یکی از نامه های کتاب روحی جان است.
#کتاب
#کتابخوانی
#روحی_جان
#دفاع_مقدس
#نوجوان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
🌱رهبر انقلاب:
«یکی از نواقص کار ما تولید کتاب است. حالا شما میفرمایید که کتاب میرود در کتابخانه! [امّا] بنده عرض میکنم کتاب ماندگارترین اثر هنری است؛ یعنی بقیّهی چیزها گذرا است، [امّا] کتاب میماند و صد سال، دویست سال از کتاب میشود استفاده کرد...
منتها کتابِ خوب باید نوشت، کتاب باکیفیّت باید نوشت تا بماند و مورد استفاده قرار بگیرد و کهنه و منسوخ نشود.»
#کتاب
#روز_کتاب_وکتابخوانی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
معمولا اولین ها ماندگار ترین ها میشوند.
این دو کتاب هم جز اولین های ماندگار ترین هستند.
توی هیچ کدام تاریخ ننوشته ام که در چه سالی هدیه گرفتمشان اما مدل خطم و رنگ و نوع خودکارم نشان میدهد هردو را در یکسال و زمانی مشابه هدیه گرفته ام.
یعنی وقتی پیش دبستانی بوده ام.
آن وقت ها قفسه های کتاب فروشی ها مملو از کتاب های کودک رنگارنگ و متنوع نبود و مثل امروزه خرید کتاب برای کودکان هنوز مرسوم نشده بود.
خوب یادم هست تا مدت ها و شاید چند سال دبستان این دو کتاب همراه همیشگی کیف مدرسه ام بودند.
هر وقت معلمی حرفی از کتاب داستان میزد دستم پر بود و چشمانم براق.
راستش هیچگاه فکر نمیکردم بعد از حدود بیست سال از هدیه گرفتن این کتاب ها خودم غرق دنیای داستان و کتاب کودک بشوم.
✍انسیه سادات یعقوبی
#کتابخوانی
#کتاب
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
مراسم تدفین کلمات (ایاب و ذهاب تدارک دیده شده!)
من یک کتابخوار بودم!
از آنهایی که برایشان تفاوتی نداشت آن چند ورق دم دستشان کتاب باشد یا مجله یا چند ستون در یک روزنامه کم تیراژ. هرچه که بود تا تمام نمیشد زمین نمیگذاشتمش.
به گمانم بیشتر از آنکه خوره کتاب باشم،خوره متن بودم؛ خوره کلمات!
کمکم روی واژهها حساس شده بودم. هم برای خودم و هم برای دیگران. بعدها از یک کارگردان معروف شنیدم که کلمات ابزارهای فکر کردن هستند. البته آن موقع این را نمیدانستم. اما به طور شهودی فهمیده بودم که بعضی آدمها منظورشان را بهتر میرسانند و حرف بقیه را هم بهتر میفهمند.
حالا دیگر من دیوانه کلمات شده بودم!
هرجا نوشتهای مییافتم مثل یک بلدوزر، اتوماتیکوار آن را میبلعیدم و به خاطر میسپردم.
در دوران نوجوانی من آدمها عجیب شده بودند. انگار گرد ملال و روزمرگی نشسته باشد روی واژههایشان. از سرِ تکرار، بدون فکر، بدون قید، کلمات بیوقفه اینطرف و آنطرف پرتاب میشدند. ایجاز گم شدهبود. معنا گم شدهبود.
رفتهرفته با پدیدهای به نام سیاست آشنا شدم و فهمیدم که چطور واژهها را قلع و قمع میکند.
چطور واژهها به نفع حکومتها،ایدئولوژیها و حتی گروههای مذهبی، ضبط و بازتعریف میشوند.
حالا دیگر من هم یک کتابخوار نبودم.
من به یک فیلمباز قهار تبدیل شده بودم که یک مینیسریال را نهایتا در دو روز تمام میکرد. فیلم فوقالعاده بود و بیشتر از کتاب حواسم را برانگیخته میکرد. گرچه هسته اولیه هردویشان کلمات بود اما قاعدۀ به کارگیریشان زمین تا آسمان فرق میکرد. دیگر از آن صبوری و متانتی که باعث میشد رمانهای داستایوفسکی یا آنشرلیِ چندهزار صفحهای را بخوانم، خبری نبود.
دنیا سریعتر از قبل شده بود.
تیر خلاص را اما شاید اینستاگرام زد. با آن قوانین و حساسیتهای مسخرهاش راجع به بسیاری از کلمات!
واژهها شرحه شرحه شده بودند و حالا غلط غلوط نویسی نیز به یمن فضای مجازی رونق گرفته بود. میدانستم که نباید عادت کنم، که نباید اصالت را از چشمانم دریغ کنم اما راهش را نمیدانستم.
لابه لای جولان بلاگرهای بیسواد، موجی از روانشناسی زرد و قهوهای هم راه افتاد. حالا کلمات اینجا و آنجا در تعاریف عجیب و غریب و در مکانهای عجیبو غریبتر به چوب حراج گذاشته میشدند.
چندوقت پیش که توی اکسپلور اینستاگرام میچرخیدم، ریلزی چند ثانیهای توجهم را جلب کرد که «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» را در سه و نیم خط خلاصه کرده بود. کپشنش توی این مایهها بود که" ما کمکت میکنیم تا بدون خوندن کتاب، از محتواش با خبر بشی!" نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و وارد پیج شدم. پیجی بود با چندین کا فالوئر و ویوهای چندصدهزارتایی.
همانجا بود که دلم خواست مراسم تدفین کلمات را برگزار کنم. شما هم دعوتید، به صرف شیرینی، چای و اینترنت رایگان!
#کتابخوانی
#کلمه
✍زینب هاشمی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
دو خواهر بودیم با یک سال فاصله سنی، کسی باور نمیکرد دوقلو نباشیم، اما در حقیقت تنها شباهتمان این بود که عاشق کتاب بودیم.
عاشق کتاب دوقلوها بودیم و اینکه عصرها بعد از ناهار مثل دو جوجه کنار مامان بنشینیم و او برایمان یک قصه تکراری را هر بار از نو بخواند!
همین حس کتابدوستی که از تمام وجناتم پیدا بود، باعث میشد، هرکس بهترین هدیه را برایم کتاب بداند.
#کتابخوانی
✍سعیده تیمورزاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
شما مجموعه رمان های آنشرلی را میبینید. ( جلد سوم دست دوست عزیزی امانت مانده است.)
اما این ردیف از کتابخانه ام برای من یک سال خاطره ی مناسبت و موفقیت های مختلف است.
اولین جلدش را سال ۸۸ از برادرم هدیه گرفتم. برادرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف در شهر اصفهان بود و همیشه دست پر به دیدنمان میآمد.
نیمی از سوغاتی های که برای من از اصفهان می آورد کتاب بود و آن شرلی از محبوب ترین ها محسوب میشد.
جلد اول را که خواندم مشتاق و تشنه ی خواندن ادامه ی داستان شده بودم و ماجرای این ردیف از کتابخانه از همان موقع شروع شد.
یک جلدش یادگاری معدل ۲۰ ترم اول بود و یکی دو جلد دیگر هم یادگار معدل های ۱۹ به بالای دیگر.
یک جلدش به عنوان هدیه ی روز دختر برایم خریدند و یکی هم جز سوغاتی های از آب گذشته ی اصفهان بود.
حتم دارم یکی هم هدیه ی تولدم بود.
مجموعه ی هشت جلد که در قفسه ی کتابخانه ام کامل شد انگار مدال افتخاری ماندگار در اتاقم میدرخشید.
دروغ چرا پس از سال ها توی هر کتابخانه ای که می چینمشان چشم هایم از ردیف شدنشان برق میزند و ذوق میکنم، ذوقی از جنس هیجانات آنه شرلی.
✍انسیه سادات یعقوبی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
بسم رب ریحانة المصطفی (ص)
مسجدی در اِدلب سوریه بنا شد و نام آن را «الزهراء» نهادند. اعتراضهای زیادی از سراسر کشورهای بهظاهر مسلمان منطقه به گوش رسید! یکی گفت: «نام زهرا تفرقه میسازد.»
دیگری گفت: «رنگ مسجد سیاه است، نماد حسینیه است.»
کسی نبود بپرسد: آیا نام دختر رسول اکرم (ص) باعث تفرقه میشود؟! یا مگر خانهی خدا به رنگ سیاه نیست؟!
این اعتراضات به جایی رسید که تصمیم گرفتند نام مسجد را تغییر دهند.
آری، دشمنی با حضرت زهرا بنت رسولالله (ص) تمامی ندارد. شاید این سوال پیش آید که چرا؟
حضرت زهرا (س) در اوج مظلومیت، در برابر ظلمی که به او و خاندانش داشتند، هیچگاه تسلیم نشد. حتی در آن لحظات سخت و پر از درد، وقتی بهطور آشکار ظلم به ولایت علی (ع) را مشاهده میکرد، همچنان دفاع از حق را بر هر چیز دیگری ترجیح داد، چنانکه در خطبه فدکیه میخوانیم.
این دشمنیها و اعتراضات به نام حضرت زهرا (س) تنها بخشی از نقشهای است که دشمنان برای کمرنگ کردن یاد او و کاهش تأثیر آموزههایش در تاریخ اسلام دارند. اما تاریخ گواهی میدهد که هرچقدر هم دشمنان تلاش کردند، یاد او همچنان در دلها زنده است.
آنها میخواهند نام حضرت زهرا (س) را فراموش کنند، اما زهرا (س) و یاد او از دلهای مؤمنان هرگز محو نخواهد شد. چرا که او برای همیشه نماد ایستادگی در برابر ظلم، نماد وفاداری به ولایت و نماد حقیقتجویی در تاریخ اسلام است.
کلام آخر: « ایام #فاطمیه را دریابیم که ستونهای ولایت هستند.»
#فاطمیه
#الزهراء
#بنت_رسول
✍ #سیده_الهام_موسوی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤«صلی الله علی صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول..»🖤
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«تا قبل آن روز رسم این بود که آتش گلستان بشود، اما...
آن روز گلستانی به آتش کشیده شد....»
✍انسیه سادات یعقوبی
#فاطمیه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
قلم اصلا نمیرود سمت اینکه از آن شب کذایی بنویسد.گو خاطرهای بد باشد که به مرور آن رغبت نکنی؛که مرورش خاطرت را مدتها مکدّر کند.هرچه کردم ، هرچه خواستم،نشد.فهمیدم غم آنگاه که به نهایت خود برسد ، ساکت و بیبخار میشود. آنچنان که قلمِ شکستهی من در فاطمیه. آنچنان که علی بعدِ زهرا.
«علی بعدِ زهرا» به اجتماع نقیضین میماند.محال است که علی باشد و زهرا نه.علی به زهرا زندهاست؛بل جهان به او زندهاست. سندش را از لولاک بجویید.
«لولاک» را که شنیدهای؟ زهرا قدمرنجه کرد به عالم وجود و از قِبَل آن ، باریتعالی افلاک را آفرید و ما را؛ما که معلول به علتِ زهراییم.
گفتم «معلول».خانمی را یادم آمد در صحن گوهرشاد.معلول بود و نشسته بر ویلچر.همسر جوانی داشت که تیماردارِ او بود. مثل پروانه دورِ معشوقۀ افلیجِ خویش میگشت و هر آینه هزار بار با نگاهِ نگرانش ، تصدق او میشد.
«تیمارداری» از کسی که دوستش داشته باشی ، به عشقبازی شبیهتر است.نه که حرف من باشد؛شهریارِ عاشقپیشه میگوید:«عمری از جان بپرستم شب بیماری را گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی».جسارت است اما حاشیهای را بر این بیت باید ایراد کرد: عمری از جان بپرستم شب بیماری را بهشرطها و شروطها. از شروطش این است که بیمار ، داغدارِ جنینی که در شکم داشته نباشد.ضربهای مردانه ، ظرافتِ گلبرگِ اندامش را به کبودیِ یاقوت مبدّل نساخته باشد.اصلا به این شرط که امیدی به زندهماندن بیمار باشد.به این شرط که «عجّل وفاتی»، ذکر مدام لبهای به خوننشستهی تبدارش نباشد.
قلم قصد روضه خواندن نداشت.ابدا. دیدهای نوک قلم را در هر لیقه و دواتی فرو کنی رنگ همان لیقه و دوات را میگیرد؟حواسم نبود و شبی قلم در دست از کوچهای گذر کردم.انتهای کوچه روضهی مادر میخواندند.از آن شب قلم تب کرد،رخسارهاش زرد شد.ذره ذره کبودیهاش نمایان و رمقِ نگاهش پنهان شد.باری به هوش آمد و یکهو از هوش رفت. قلم را به صاحبِ نادانش ببخشید.بیمقدمه روضه مادر شنیده و بیاسلوب مینویسد.
#فاطمیه
#حضرتزهرا
✍نجمه اصغری نکاح
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«فَرَجَعَ، تاریخ هیچننوشته که «فَرَجَعوا».
تاریخ هیچ فعل جمع ننوشته.
تاریخ حواسجمع بوده.
رسم در تمام جهان است که بعد از
دفن و تجهیز میت، طایفه و عشیره متوفی زیر شانههای خانوادهاش را بگیرند
و گلاب بر چهرهاش بپاشند،
و به خانه بیاورندش، همصحبتش شوند
و سه روز غذا طبخ کنند و لحظهای
تنهایش نگذارند. تاریخ اما نوشته که
«فَرَجع» یعنی تنها برگشت بیهیچ همراه.
سپس با خانهای ساکت مواجه شد .
و تاریک. و سرد و بستری خالی از فاطمه
در آن کنج مهیب و کشنده خانه.
آنگاه تکیه بر دیوار زد و نشست
کوهی تکیهزده بر دیوار.
گریست و شانههایش لرزید
و از ریشهایش قطره اشک چکید
و زیر لب گفت که من حالا
مظلومترین مرد تاریخم.
همین…»
🖤صلیالله علیکِ یا امابیها🖤
مهدی مولایی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.