eitaa logo
شهید مدافع حرم جواد محمدی
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
تنها ڪانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی : @javad_mohammady میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم تا با یادش، روحمان جَلا گیرد 🌹 #شهید_جواد_محمدے🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 چند روز پیش قبل از اینکه اعزام بشه ظهر توی مسجد دیدمش،جلوی آیئنه وضوخونه ایستاده بود داشت محاسنش رو مرتب میکرد. باشوخی بهش گفتم " #آقاجواد محاسنت داره سفید میشه" باهمون چهره خندان همیشگی گفت "اینا که خودبه خود سفید میشه، اونی که سیاهه وباید سفیدش کرد دله" اینو گفت وخندید ورفت.... حالا من موندم بااین دل سیاه و#جواد، بادل پاک ونورانی پرکشید #خاطره @Javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
آتش اگر بر در این خانه ریخته بی بی چقدر دور تو پروانه ریخته #داغ_رفیق #شهید_جواد_محمدی #سالگرد ✅
بسم رب الشهدا ۹۶ 🌹چند روز پیش قبل از اینکه اعزام بشه ظهر توی مسجد دیدمش،جلوی آیئنه وضوخونه ایستاده بود داشت محاسنش رو مرتب میکرد. باشوخی بهش گفتم" محاسنت داره سفید میشه" باهمون چهره خندان همیشگی گفت "اینا که خودبه خود سفید میشه، اونی که سیاهه وباید سفیدش کرد دل" اینو گفت وخندید ورفت.... 🔹حالا من موندم بااین دل سیاه و، بادل پاک ونورانی پرکشید ♦️خوشابحالت وبدا بحال من @javad_mohammady
🌹 چند روز پیش قبل از اینکه اعزام بشه ظهر توی مسجد دیدمش،جلوی آیئنه وضوخونه ایستاده بود داشت محاسنش رو مرتب میکرد. باشوخی بهش گفتم " #آقاجواد محاسنت داره سفید میشه" باهمون چهره خندان همیشگی گفت "اینا که خودبه خود سفید میشه، اونی که سیاهه وباید سفیدش کرد دله" اینو گفت وخندید ورفت.... حالا من موندم بااین دل سیاه و#جواد، بادل پاک ونورانی پرکشید #خاطره @Javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
🍃🌸🍃 روایتی خواندنی از همسر صبور #شهیدجوادمحمدی اولین بار در آبان 94 عازم سوریه شد. هنگام اعزامش
🍃🌸🍃 روایتی خواندنی ازهمسر صبور سوریه که بود، هرشب حتما با من تماس داشت. حتی سری اولی که مجروح شده بود و من از این موضوع کاملا بی خبر بودم، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقــدر عادی برخــورد میکرد کــه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده؛ در واقع خــودش را مقیــد به تماس بــا خانواده میدانســت که در آن شــرایط هم حواســش به ایــن موضوع بود. وقتی هم که مــن از مجروحیتشــان خبــر دار شــدم، گفت: "هراتفاقی افتاده باشد مهم نیست! مهم این است که تو الان در حال صحبت با من هستی."😊 هر بار مجروح میشد با واسطه خبردار می شدم؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان. و این باری که شهید شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هرباری که میرفت، دلتنگیها بیشتر میشد. خصوصا سری ســوم که این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم زیاد شــده بود؛ طوری که دائم پشــت تلفن به زبان میآورد. سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد و در جواب دلتنگیهــای مــن هــم میگفــت راه دور اســت و بایــد بــا این دلتنگیها کنار بیایی اما برایمان خســتگی نداشــت. واقعــا راه، راه شــهدا بــود. آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد، میگفــت: "الگــوی شــما بایــد حضــرت زینــب س باشد. سختیهای شــما کجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س کجــا." واقعا راســت میگفت؛ خســتگی ما کجا و خستگی خانم کجا؟ اما فاطمه هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت. پدرش سوریه که بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود. حتی زمان مفقود بودن پیکر هم فکر میکرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد. خود پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت رقیه س را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای فاطمه توضیــح داد. آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه س انس گرفته بود که برخی اوقــات در اوج بیتابی اش به من میگفــت: "مامان حضرت رقیه س هم مثل من اینقدر گریه میکرد؟" 🍃🌸 @Javad_mohammady
🌸🍃 رفاقت با شهدا همین است... قدمی برایشان برداری تو را مےخرند تو را مےبرَند... #شهیدسیدمصطفی_صادقی وقتی شنید پیکر #آقاجواد مانده رفت که او را بیاورد خودش هم شهید❣ و جاویدالاثر شد منتظر رد نگاهی از شما هسـتیم التماس دعاے شهادت #رفاقت_با_شهدا #شهیدجوادمحمدی #شبتون_شهدایی ❤️ @javad_mohammady ❤️ 🇮🇷ڪـانال شهـید جـواد محمـدے🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#همسرانه جانــا چگونہ گویم شرحِ فراقـت ، چشمی و صد نَم جانـــی و صد آه ... ❤️ @javad_mohammady ❤
🌷 🔰سوریه ڪه بود ، حتما با من تماس☎️ داشت . حتی سری اولی ڪه مجروح💔 شده بود و من از این موضوع ڪاملا بودم ، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقـدر برخــورد میڪرد ڪـه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده😊 🔰در واقع خــودش را مقیــد به تماس با خانواده💞 میدانست ڪه در آن شـرایط هم حواسـش به ایـن موضوع بود . وقتی هم ڪه مــن از خبــر دار شــدم ، گفت : هر اتفاقی افتاده باشد مهم نیست🚫 مهم این است ڪه الان درحال صحبت با من هستی😍 🔰هر بار میشد با واسطه خبردار می شدم ؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان👥 و این باری ڪه شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هر باری ڪه میرفت ، دلتنگیها💔 بیشتر میشد . خصوصا سری ڪه این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم💞 زیاد شــده بود ؛ طوری ڪه دائم پشت تلفن☎️ به زبان میآورد . 🔰سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد❌ و در جواب من هم میگفت راه دور است و بایــد با این دلتنگیها ڪنار بیایی اما برایمان نداشــت🚫 🔰واقعــا راه ، بــود . آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد ، میگفت : "الگــوی شــما بایــد (س) باشد . سختیهای شــما ڪجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س ڪجــا." واقعا راســت میگفت😔 خســتگی ما ڪجا و خستگی خانم ڪجا⁉️ 🔰اما هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت . پدرش ڪه بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود . حتی زمان بودن پیڪر هم فڪر میڪرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد😔 🔰خود پدرش قبل رفتن ، اول قصه (س) را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای توضیــح داد . آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود ڪه برخی اوقــات در اوج بیتابی اش💔 به من میگفــت : "مامان حضرت رقیه س هم مثل من ⁉️"😭 ✍ ❤️ @javad_mohammady ❤️ 🇮🇷ڪـانال شهـید جـواد محمـدی🇮🇷
👇 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 چند روز پیش بنده خدایی باخبرمون کرد که کاروانی راهی کربلاست یهو دلم پر کشید اما میتونم بگم که تقریبا امکان رفتنم به کربلا صفر بود خیلی دلم شکست مثل همیشه رفتم سراغ رفیق مشتی خودم چند روزی گذشت اما خبری نشد گفتم شاید آقا جواد ازم دلخوره رفتم گلزار شهدا سر مزار شهید امید اکبری و شهید رضا رحیمی خیلی باهاشون صحبت کردم گفتم میدونم من کاری نکردم که حتی یه کم از حق رفاقت رو اداء کرده باشم اما شما به آقا جواد سلام منو برسونید و بگید میدونم اونقد مشتی هستی که روم رو زمین نمیزنی وقتی برگشتم بین خواب و بیداری دیدم کربلام و روبروی حرم ارباب این بیت رو زمزمه میکنم؛ ✨گر از درت برانی ور نزد خود بخوانی رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد✨ بیدار که شدم گفتم حتما قسمت نیست برم بذارم اگه امام حسین علیه السلام میخواد خودش میطلبه وکلا قطع امید کردم از رفتن تا یکی دوشب قبل از حرکت کاروان بهمون اطلاع دادند و راهی شدیم تارسیدیم کربلا مارو بردن اولش هیچی به ذهنم نیومد اما تا اینکه رفتیم داخل حسینیه به هرجا نگاه میکردم عکس بود حضور شهید جواد محمدی و شهید مهدی اسحاقیان حس میشد خیلی برام عجیب بود به قدری خوشحال شدم که داشتم پرواز میکردم کاملا متوجه شدم که آقا جواد خودش کربلامون رو درست کرده بودن اونوقت بود که با تمام وجود این جمله رو باور کردم ؛ 🌹رفیق اونیه که مارو به امام حسین علیه السلام برسونه بقیش بازیه...🌹 ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایام خوش آن بود که با دوست سپر شد... 🍃🌸 . +چه درسایی گرفتی؟ -میشه برید سوال بعدی؟ . +چه درسایی گرفتی؟ بلاخره ۳هفته اینجا بودے دیگه -ایثار... . +(رفیقت) چه تاثیری به روی شما گذاشته؟ چه چیزهایی ازش یاد گرفتی؟ -بی اخلاص کار میکرد . . مناطق عملیاتی و خادمی شهدا فقط در خدمت کردن به زائرها خلاصه نبود شب که میشد #آقاجواد بچه ها را دور هم جمع میکرد و بساط مصاحبه و فیلمبرداری پهن میشد سوالاتی که با خنده طی میشد اما حالا که نگاه میکنم میبینم جواد، چقدر حساب شده این سوال ها را می پرسید از هدف و انگیزه آمدن بچه ها منطقه از درسهایی که گرفته اند اینکه از کدامیک از بچه ها بیشتر تاثیر گرفته اند و ... آخر هم میگفت بقیه مصاحبه کننده را یک نصیحت کنند.... #شهید_جواد_محمدی #شلمچه #اردوگاه #خادم_الشهدا #خادمی #مصاحبه ❤️ @javad_mohammady ❤️ 🇮🇷ڪـانال شهـید جـواد محمـدے🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#خاطره #همسرانه #اعتکاف #خواستگاری #ماه_رجب #ممنون_امام_رضاجان... #من_چنین_شوهری_میخواستم... گزیده
گزیده ای از کتاب 👇 هم که رفته بودم ، با یک مادر و دختر همراه بودم. آن دختر با دوستان من که با هم ثبت‎نام کرده بودیم، آشنا بود. دختر خیلی گرم و باصفایی بود. آن چند روز، هنگام سحری و افطار و دعاها با او همراه بودیم. بعدها که آمدند ، دیدم خواهر و مادر آقاجوادند. خواستگاری آقاجواد را یکی از دوستانم بهم گفت. با همدیگر توی پایگاه بسیج کار می‌کردیم. اولش هم نگفت خواستگار کیست. فقط گفت دیروز یکی دربارۀ شما تحقیق می‌کرد برای اینکه بیاید خواستگاری. من هم هرچه ازت می‌دانستم، بهشان گفتم. من هم خیلی پاپیچش نشدم. یعنی خجالت کشیدم سؤال کنم. چند روز بعد، وقتی خواستم از خانه بروم بیرون، دیدم همان حاج‌خانمی که توی بودیم، پشت درِ خانه‌اند. از مدل نگاه‌کردنشان فهمیدم برای خواستگاری آمده‌اند. یکهو انگار خیلی خجالت کشیدم. تندی حال‎واحوال کردم و رفتم. شب که آمدم، فهمیدم حدسم درست بوده و حاج‌خانم آمده بوده‌اند دربارۀ حرف بزنند. شغلش پاسدار بود و کمی هم از ملاک‌های خودشان گفته بودند و از ملاک‌های آقاجواد. مامان فردایش ماجرا را به دایی گفت و قرار شد دایی تحقیق کند. خودم هم زنگ زدم به چندتایی از دوستانم که می‌دانستم شوهرهایشان پاسدارند. گفتم برایم سؤال کنند ببینند را می‌شناسند؟ جواب‎هایشان شبیه به هم بود: خنده‎روست، چنان می‌خندد که انگار هیچ غمی توی این دنیا ندارد. بی‎ریاست، زود با همه گرم می‌گیرد. خیلی شجاع و پردل‎وجرئت است. هر کاری داشته باشی، می‌توانی رویش حساب کنی. 🔹 این‌ها را که شنیدم، یاد امام‎رضاع افتادم. ممنون امام‌رضاجان... من چنین شوهری می‌خواستم ...🔹 ❤️ @javad_mohammady ❤️ 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷