eitaa logo
شهید مدافع حرم جواد محمدی
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
تنها ڪانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی : @javad_mohammady میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم تا با یادش، روحمان جَلا گیرد 🌹 #شهید_جواد_محمدے🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم جواد محمدی
🕊🌹مداحے #دخترها_بابایےاند،بہ مناسبت رونمایے از ڪتاب #شهیدجوادمحمدی🌹🕊 🔹با نواۍ کربلایے #سیّدرضانریما
📚 آیین رونمایی از کتاب«»، شهید مدافع حرم‌ جواد محمدی به روایت خانواده ✅ با حضور بهزاد دانشگر(نویسنده کتاب)، خانواده شهید جواد محمدی و کربلایی سیدرضا نریمانی در جمع هیئت فدائیان حسین(ع) 🆔 @javad_mohammady 🕊
📚 آیین رونمایی از کتاب«»، شهید مدافع حرم‌ جواد محمدی به روایت خانواده ✅ با حضور بهزاد دانشگر(نویسنده کتاب)، خانواده شهید جواد محمدی و کربلایی سیدرضا نریمانی در جمع هیئت فدائیان حسین(ع) 🆔 @javad_mohammady 🕊
📚 آیین رونمایی از کتاب«»، شهید مدافع حرم‌ جواد محمدی به روایت خانواده ✅ با امضاء پدر بزرگوار شهید جواد محمدی 🆔 @javad_mohammady 🕊
♥️ فاطمه دو یا سه سالش بود که برایش پارچه سفید گلدار خرید... 📸تصویر باز شود ☝️ 📚قسمتی از کتاب دخترها بابایی اند... 🆔 @javad_mohammady 🕊
💭وچه زیباست گاهی نامه پرحرف سفید ⁉️مگر شب فراق را میتوان به بند جمله کشید ⁉️ومگر چشم انتظاری دخترکان بابایی را میتوان سرود 🎀اصلا کاغذ خودش میداند دخترها چقدر بابایی اند 🗒به خاطر همین گاهی به گچ می مانند سفید وپر حرف... 🆔 @javad_mohammady 🕊
روی پایش بند نبود انگار.😔 هرچند لحظه یک بار، دسته گلش را نشان می داد و می پرسید مامان، گل هایم قشنگ است؟💐 بابا دوستشان دارد؟😍 برای هزارمین بار در آن ماه، بغضم را فرو دادم. 😔 سعی کردم لبخند بزنم تا فاطمه دلش خون نشود.😊 آره مامان ... خیلی قشنگ اند. 👌💐 . . . راوی: 🌼 @javad_mohammady 🌼
آن یڪ ماهی ڪہ سوریه بود، تماس های تلفنی مان هم ڪم بود. 😔 هرچند روز یڪ بار تماس می گرفت. در عوض ، این قدر حرف میزدیم تا خود تلفن قطع می شد. . . . [😍] [♥] [🌹] ✨ @javad_mohammady
خانه که رفتیم فاطمه را بغل کرد. خدا را شکر کرد. همان جا توی گوشش اذان و اقامه گفت. دهه دوم بود شب ها میرفت هیئت. سفارش می کرد شام نخورم تا برایم از هیئت شام بیاورد. میگفت حضرت زهراست با بقیه غذا ها فرق دارد شب آخرهم قبل از مداحی آمد خانه. گفت پاشو برویم هیئت. دلم نمی‌آید تمام بشود و شما و فاطمه نرفته باشید هیئت. سفارش کرد توی هم بچه را بیدار نگه دارم تا روضه را بشنود. راوی : برشی از کتاب 🏴 ┅═ 🖤🥀🖤 ═┅ | @javad_mohammady