eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
694 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️چه جوری عاشق درس خوندن بشیم؟! 🤓📖 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁 ساخت جعبه کادوی کوچیک و خیییییلی خوشمل 😍 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
📣 خبر ویژه و فوری در کنار تماااام مطالب خوبی که کانال جوانه نور داره، حالا یه بخش جدید اضافه شده😌 👈👈👈 رمان ریحانه 👉👉👉 📝 من ریحانه هستم، دختر اول خانواده‌ای معمولی که مثل هر خانواده دیگه‌ای، گاهی دچار روزمرگی و گاهی درگیر وقایع تلخ و شیرین این دنیا میشه و این بین، این من هستم که لحظه لحظه دوران نوجوونیم‌ رو با ثبت خاطرات و تجربه‌های تلخ و شیرینش، به سمت بزرگ شدن می‌گذرونم... 📚 از نهم اسفند ماه، مصادف با شب عید مبعث، ساعت ۲۲ با این رمان جذاب و واقعی در خدمتتون هستیم.😊 حیفه که دوستانتون رو از این رمان جذاب و واقعی باخبر نکنید، دعوتشون کنید تا باهم بخونیم.🤝 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی 📝 چشم از شلوغی اعصاب خردکن قسمت جلویی سرویس می‌گیرم و به ماشین‌هایی که همراه ما پشت چراغ قرمز توقف کردن، می‌دوزم. با دیدن پسر بچه داخل ماشین کناریمون که زبونش‌رو تا زیر چونش برام درآورده، اخمام تو هم میره و زیر لب «بی ادبی» نثارش می‌کنم. دیگه تا آخر مسیر حواسمو به شمشادهای برفی وسط بلوار می‌دم. با توقف سرویس تو ایستگاهمون، پیاده می‌شم و به سمت خونه قدم برمی‌دارم‌. پسرهای علاف سر کوچه، طبق معمول همیشه و فارغ از سرما یا گرمای هوا، سر جای همیشگیشون ایستادن. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
میدونی رفیق... بعضی از دلخوشی‌ها خیلی کوچیکه!❤️ اما پر از عشقه؛ مثل یه شاخه گل🌹 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
❇️ گاهی برای رسیدن به موفقیت و پیروزی؛ باید بیشتر تلاش کرد. به قدرت و توانایی‌های خودت شک نکن. 🔸 با تلاش بیشتر؛ حتما موفق خواهی شد. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🍃 جوانه‌ی نور؛ من اینجا هستم تا، خودت رو بهتر بشناسی💚 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
❇️ برای موفقیت کافیست؛ شروع کنی. به معجزه‌ی توانمندی خودت ایمان داشته باش. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🍃 جوانه‌ی نور؛ من اینجا هستم تا، خودت رو بهتر بشناسی💚 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 میشه از چیزهای به ظاهر به دردنخور و بی‌نظم هم زیبایی و نظم بوجود آورد.♻️ 👌به شرط این‌که نگاهت رو عوض کنی، خلاقیت به خرج بدی. به شرط این‌که زود از هر چیزی ناامید نشی.💓 نگاهت رو عوض کن.👓 قدر داشته‌هاتو بدون.💎 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️🔸 🔸♥️🔸♥️🔸 ♥️🔸♥️🔸﷽ 🔸♥️🔸 ♥️ 🔸 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 💬 یک فنجان قصه ☕️ صدای مادر 🎼 دیشب خواب پریشونی دیده بودم.😰 داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم که مامان🧕 صدا زد: "امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر." اصلا حوصله😞 نداشتم!!! گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت: "خب دیروز مهمون داشتیم، زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم." گفتم: چرا سنگگ، مگه لواش چه عیبی داره؟ مامان گفت: "می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره." گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم.😒 مامان اصرار کرد که سنگک بخر، قبول نکردم.🤨 مامان عصبانی شد و گفت: "بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا." این حرف خیلی عصبانیم کرد.😡 آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم: من اصلا نونوایی نمیرم. هرکاری می‌خوای بکن!🗣 داشتم فکر می‌کردم🤔 خواهرم بدون این‌که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضرنبودم برم نونوایی.🤨 حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درست کنه. این‌طوری بهترم هست.😏 با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم.😠 اما یک‌دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی.😟 آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود.😖 یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده بود. مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم: نفهمیدی کی بود؟😲 گفت: من اصلا جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم.😱 فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اون‌جا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اون‌جا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اون‌جا رفته باشه. هرطوری بود تا اون‌جا رفتم. وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج‌ها این نونوایی تعطیله. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره‌ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیق‌تر بپرسم. دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی‌ها و فداکاری‌های مامانم فکر می‌کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می‌سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم. وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟😳 تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ...🤩😍 یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر🤲 و با خودم گفتم قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره.☺️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎پاسخ‌های این دخترخانم شیرین‌زبون رو درباره‌ی حجاب ببینید.☺️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📣 خبر ویژه و فوری در کنار تماااام مطالب خوبی که کانال جوانه نور داره، حالا یه بخش جدید اضافه شده.😌 👈👈👈 رمان ریحانه 👉👉👉 📝 من ریحانه هستم، دختر اول خانواده‌ای معمولی که مثل هر خانواده دیگه‌ای، گاهی دچار روزمرگی و گاهی درگیر وقایع تلخ و شیرین این دنیا میشه و این بین، این من هستم که لحظه لحظه دوران نوجوونیم‌ رو با ثبت خاطرات و تجربه‌های تلخ و شیرینش، به سمت بزرگ شدن می‌گذرونم... 📚 از نهم اسفند ماه، مصادف با شب عید مبعث، ساعت ۲۲ با این رمان جذاب و واقعی در خدمتتون هستیم.😊 حیفه که دوستانتون رو از این رمان جذاب و واقعی باخبر نکنید، دعوتشون کنید تا باهم بخونیم.🤝 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی 📝 چشم از شلوغی اعصاب خردکن قسمت جلویی سرویس می‌گیرم و به ماشین‌هایی که همراه ما پشت چراغ قرمز توقف کردن، می‌دوزم. با دیدن پسر بچه داخل ماشین کناریمون که زبونش‌رو تا زیر چونش برام درآورده، اخمام تو هم میره و زیر لب «بی ادبی» نثارش می‌کنم. دیگه تا آخر مسیر حواسمو به شمشادهای برفی وسط بلوار می‌دم. با توقف سرویس تو ایستگاهمون، پیاده می‌شم و به سمت خونه قدم برمی‌دارم‌. پسرهای علاف سر کوچه، طبق معمول همیشه و فارغ از سرما یا گرمای هوا، سر جای همیشگیشون ایستادن. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🌸بسپار به کسی که معجزه کردن براش خیلی خیلی راحته!! حالا آروم باش!! آرومه آروم...😌 روزتون پر از معجزه‌های قشنگ خدا...🤗 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اگر کلمات چهره داشتند هر کدامشان ستاره‌ای نشانمان می‌دادند، برای گم نکردن راه، در میان هزاران جاده‌ی گمراهی...🌠 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
🧐خوندن داستانِ زندگی آدم‌های موفق خیلی خوبه و به آدم انگیزه میده!🙂 ⚠️به شرطی که جرقه‌ای باشه برای شروع داستان موفقیت‌های خودمون...😉 🚨پس شروع کن و ... 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• 🏮✂️ تفرش دوزی، درویشی دوزی انواع دوخت‌های سنتی را می‌توان نمونه‌ای زنده از هنرهای خانگی دانست. آموزش سوزن درویشی: ابزار کار درویش دوزی⬅️ ابزار دوخت شامل: نخ رنگی، که اغلب از نخ عمامه و گاها از نخ‌های ابریشم استفاده می‌شود. سوزن، کاغذ شطرنجی، قیچی، پارچه و انگشتانه می‌باشد. پارچه‌ای که برای درویش دوزی مورد استفاده قرار می‌گیرد، باید پارچه‌ای با بافت ساده (به صورت تاری _ پودی) باشد؛ چراکه دوخت درویش مشروط بر شمردن این تار و پودها و ایجاد شلال‌های کوچک بر روی پارچه است. 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 💟 خلاق باش 💟 🧵آموزش درویشی دوزی: دوخت درویش بسیار ساده است و فقط از شلال‌های کوچک تشکیل شده است. ابتدا هنرمند طرح مورد نظر خود را روی کاغذ شطرنجی پیاده می‌کند، سپس کاغذ را روی پارچه زمینه قرار داده و اطراف آن را کوک می‌زند. در مرحله بعد هنرمند با ابزار دوخت اقدام به پیاده کردن طرح روی پارچه می‌‌کند. در انتهای کار، کاغذ را مرطوب و از سطح پارچه جدا کرده و به اتوکشی و آسترزدن کار می‌پردازد. 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
💢 کدام گزینه صحیح است؟! با دیدن پیشرفت دوستمون، چند حالت برامون بوجود میاد؛ ۱) حسِ حسادتمون گل می‌کنه ۲) حسِ رقابت می‌گیریم ۳) آشفته می‌شیم ۴) حسِ تلاش و توکل میاد شما کدومشی⁉️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
از قدیم گفتن: "سوزنی به خود بزن، جوالدوزی به دیگری" با دیدن این دو جمله، یاد خاطره‌ای افتادی؟ خب خاطره رو برامون بگو! 👈 این خاطره رو به آیدی ادمین بفرستید: 🆔 @Rah_velayat •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📣جوانه نور به‌مناسبت فرا رسیدن عید مبعث براتون عیدی داره ✨ کمتر کانالی هست که به درد دل و مسائل نوجوون‌ها بپردازه؛ این بار هم دست پر اومدیم.😌 👈👈👈رمان ریحانه 👉👉👉 📝 من ریحانه هستم، دختر اول خانواده‌ای معمولی که مثل هر خانواده دیگه‌ای، گاهی دچار روزمرگی و گاهی درگیر وقایع تلخ و شیرین این دنیا میشه و این بین، این من هستم که لحظه لحظه دوران نوجوونیم‌ رو با ثبت خاطرات و تجربه‌های تلخ و شیرینش، به سمت بزرگ شدن می‌گذرونم... 📚 از ۱۰ ام اسفند ماه، مصادف با عید مبعث، روز‌های فرد، ساعت ۲۲ با این رمان جذاب و واقعی در خدمتتون هستیم.😊 با خیااااال راحت نوجوون‌ها رو دعوت کنید.🤝 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی دیگه زمان دست من نیست؛ بدون شک یا متوقف شده و یا با کندترین سرعت ممکنش داره می‌گذره. دوست دارم ناراحت باشم؛ به اندازه بابا، وقتی که با ناامیدی گوشش رو از روی سینه مامانی جدا می‌کرد؛ اما انگار هر حسی از وجودم گرفته شده... دوست دارم گریه کنم، مثل مامان که صورتش از زور گریه سرخ سرخ بود، اما نمی‌دونم چرا نمی‌تونم... تنها گنگ و مات به رو به رو خیره شدم و خاطراتم‌ با مامانی رو دونه دونه مرور می‌کنم... 📚 برای خوندن این رمان جذاب و واقعی، ما رو دنبال کنید. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا چقدر بهش فکر کردی؟🤔 یا آرزو کردی...😌 یه کسی بود که به جای من مشق می‌نوشت، 📝 به جای من درس می‌خوند، 📖 یا حتی به جای من مدرسه می‌رفت، 👨‍🏫 👈 اما بنظرتون امکان پذیره؟ یه آدم نه درسی بخونه و نه تلاشی کنه، اما به موفقیت برسه و نتایج عالی کسب کنه⁉️ 😯 💟 توصیه من به تو دوست نوجوونم اینه یه یا علی بگو و از الان تصمیم بگیر که با تلاش و کوشش خودت موفقیت‌های بزرگ بدست بیاری. موفق باشی 😉✅ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•