eitaa logo
جاویدنشان
63 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 سرانجام روز موعود براى آغاز عمليات فرارســيد. روز ۱۴ دى ۱۳۵۸ ،نيروهاى سپاه، از دو محور كار را شروع كردند. گروهى از رزم آوران با جلودارى ســردار از داخل ، در امتداد جاده خروجى شــهر ســرگرم پاكســازى قدم به قدم مواضع شدند و در محور دوم، و همرزمانش از سمت جوانرود، كار پاكســازى جاده به سمت را آغاز كردند. با الحاق نيروهاى دو محور، به لطف الهى محاصره شكسته شد. پس از فتح ، با حكم ، به ســمت فرماندهى واحد عمليات منصوب شــد و تا اواخر ارديبهشت ســال ۱۳۵۹ ،يك سره همّ و غم خود را مصــروف طراحى و برنامه ريزى جهت كار پاكســازى مناطق آلوده و آزادســازى روســتاها و ارتفاعات سوق الجيشــى حومه كــرد. به تدريج، شــمارى از جوانان انقلابى و مخلص اعزامى، به جمع قواى معدود در افزوده شدند. جوانان مؤمــن و جان بر كفى كه ضمــن زدن زانوى تلمذ در شيوه رزمى و به گوش جان سپردن آموزه هاى گرانسنگ وى، يك شبه ره صد ساله رفتند و به فاصله اى كوتاه، خود در زمره سرداران زبده سپاه اســلام در جبهه هاى غرب و جنوب به شــمار آمدند. از جملــه آنان مى توان بزرگوارانى همچون ســرداران ، ، ، و... را نام برد. با مساعى پيگير و حمايت بى دريغ ، به تدريج آمار نفرات بالا آمد و به تبع آن، توان رزمى نيروهاى انقلاب در جبهه نيز افزايش يافت. 🆔️ @javid_neshan
🌻 🌻 🌻 🌻 _خاطره اختصاصی از دارید؟ دو مرتبه در عمرم دیدم که شانه‌های لرزید. یک بار در ، وقتی که با هم آمدیم بالای سر . وقتی چندنفر از بچه‌ها نتوانستند که در محاصره بود را به عقب برگردانند. من چون در اطلاعات بودم، موتور داشتم. به من گفت: برو سراغ حسین. حاجی هم همراه من آمد. مقداری که جلو رفتیم، شدت تیراندازی به حدی زیاد بود که دیگر نتوانستیم ادامه دهیم. به هر صورت یک ساعت صبر کردیم تا راه باز شد. ما با موتور آمدیم و به موقعیت رسیدیم. موتور را خاموش کرد و بین مجروحین رفتیم. امدادگرها هم رسیده بودند و به بعضی از مجروحین که دو روز آب نخورده بودند، آب می‌دادند. به خودم که آمدم دیدم نیست. برگشتم و دیدم شانه‌های می‌لرزد. حاجی حسین را پیدا کرده و بالای سر او نشسته بود. وقتی به شهر رفتیم همه روبه روی جمع شده بودند. حاجی که وارد شد همه صلوات فرستادند. گفت: ای کسانی که بر زمین های خوابیده اید، شما جانتان را فدایی کردید و این شهر را آزاد کردید. بعد شروع کرد به نام بردن تک تک بچه‌ها: ، ، ، ، و.... . _بار دوم که گریه کرد کجا بود؟ در ، برای فرمانده ژاندارمری منطقه بود. "تمام" •┈•••✾•♡🌻♡•✾•••┈• 🆔️ @javid_neshan •┈•••✾•♡🌻♡•✾•••┈•