🌺 #تا_حاج_احمد_نیامد_مراسم_عروسی_را_شروع_نکردیم 🌺
🌺 #قسمت_14 🌺
_از آخرین باری که #حاج_احمد را دیدید، بگویید.
زمانی که قرار بود #حاج_احمد از #مریوان به جنوب برود، به من گفت که من باید در #مریوان بمانم و مسئولیت سپاه را بر عهده بگیرم. جواب دادم: حاجی من چون پاسدار نیستم، مطمئن باش مشکل ایجاد میشود. بالاخره بچههای سپاه اینجا هستند و امکان دارد حسادتی بوجود بیاید. به هر تقدیر قبول نکردم و ایشان مجبور شد مرا به #سنندج ببرد. مرا پیش #ناصر_کاظمی که آن زمان فرماندهی سپاه کردستان بود برد و به او گفت: #اکبری فرماندهی سپاه #مریوان را قبول نمیکند. #کاظمی گفت: چرا؟ گفتم: چون من سپاهی نیستم و امکان دارد مشکلاتی پیش بیاید. #کاظمی گفت: #حاج_احمد بر شما ولایت دارد و وقتی او تشخیص داده که شما این مسئولیت را داشته باشید، باید قبول کنید؛ وگرنه میتوانست کسی دیگر را انتخاب کند. تمام بهانهی من این بود که یک نفر دیگر را فرماندهی سپاه #مریوان کند تا من بتوانم با ایشان به جنوب بروم. مانند همان اتفاقی که در جریان #پاوه و آمدن #حاج_همت به آنجا اتفاق افتاده بود. اما هرچه تلاش کردیم نتیجه نداد. به هر صورت من قبول کردم و آمدم حاج_احمد را بغل کردم. در گوشش به او گفتم: حاجی ما را تنها گذاشتی و تمام بچههای زبده را برداشتی بردی. تنها اشتباه من هم این بود که از فرماندهی سپاه #کردستان حکم نگرفتم. چون اگر حکم گرفته بودم، مشکلات دیگر پیش نمیآمد.
"پایان"
·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
🆔️ @javid_neshan
·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
🌻 #احمد_متوسلیان_به_روایت_کوچه_نقاشها 🌻
🔸️بررسی خاطراتی از #احمد_متوسلیان در دوران پیش از انقلاب در گفت و شنود شاهد یاران با #سید_ابوالفضل_کاظمی
🌻درآمد:
"کوچهنقاشها" نام کتابی است که خاطرات #سید_ابوالفضل_کاظمی در آن منتشر شده است. در آن کتاب اشارات کوتاهی از ارتباط #کاظمی با #احمد_متوسلیان شده است که ما را ترغیب کرد گفت و گویی با او داشته باشیم. خاطراتی از دوران جوانی #حاج_احمد در محلههای جنوب تهران که بسیار خواندنی است. اثرات شیمیایی بر بدن #سید_ابوالفضل آثار بدی را بر جسم این سید گذاشته، با این حال او گفت و گو با موضوع #حاج_احمد را رد نکرد.
منبع: سایتِنویدِشاهد
•┈•••✾•♡🌻♡•✾•••┈•
🆔️ @javid_neshan
•┈•••✾•♡🌻♡•✾•••┈•