eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#۲۱_خرداد_۶۱ سالروز ورود قوای محمد رسول الله ص به به فرماندهی ✅ اولین گروه از قوای محمّد رسول‌ الله ص در غروب روز شنبه ٢١ خرداد ١٣۶١، با یک فروند جمبوجت ٧۴٧ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، وارد فرودگاه شد و مورد استقبال مقامات سوری و مسئولین سفارت در سوریه قرار گرفت. ✔️ بخشی از صحبتهای در فرودگاه دمشق : 📣 برادران! قبل از رسیدن به اینجا، در ایران ما آنچه گفتنى بود با شما گفتیم. خیلى كوتاه عرض می كنم. ما فرموده‌اند باید كه از جهان زدوده شود [فریاد یكصداى رزمندگان: انشاءاللّه] و شما مردان بزرگ، باید که حرف اماممان را جامه عمل بپوشانید [فریاد رزمندگان: انشاءاللّه]... ادامه دارد... 🆔 @javid_neshan
شامگاه ۲۱ خرداد ۶۱ ، فرودگاه دمشق، داخل هواپیمای جمبوجت ۷۴۷ 📷 از سمت چپ : رفعت اسد، احمد متوسلیان 🆔 @javid_neshan
شامگاه ۲۱ خرداد ۶۱ رزمندگان اعزامی نشسته بر کف هواپیما، فرودگاه دمشق 🆔 @javid_neshan
شامگاه ۲۱ خرداد ۶۱، جمهوری عربی سوریه قوای محمد رسول الله ص در حال عزیمت از فرودگاه بین المللی دمشق به پادگان 🆔 @javid_neshan
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * سر انجام سرتیپ الدوری سکوت را شكست. سرتيپ الدوری: هيچكس فكر نمی كرد يگان سالم و دست نخورده ای در اختيار و مونده باشه. البته من به اندازه سرهنگ عبدالله نگران نيستم. گزارش واصله از پروازهای شناسايی انجام شده روی نوار مرزی، حاكی از اين بوده كه يگان دشمن در منطقه دژ، الان هر دو جناحش خاليه و هيچ لشكر يا تيپی نتونسته چپ و راست اين واحدرو پوشش بده. فقط بايد ديد اين يگان چه هويتی داره تا بعد بتونيم براساس شناخت سابقه رزمی و عملكرد فرماندهيش، تدبير مناسبی برای دفع اونا از مرز درنظر بگيريم. سرلشكر قاضی: باهات موافقم، فقط اميدوارم كه... دفعتاً يك سرگرد عراقی با عجله وارد شده، محكم سلام نظامی می دهد. سپس با احترام، پوشه ای را به سوی سرلشكر قاضی می گيرد. سرلشكر قاضی، خشنود پوشه را گرفته آن را رو به حاضرين تكان می دهد. سرلشكر قاضی: ... اينم گزارش آخرين شنودهای ما. سرلشكر قاضی با تأنی برگه های درون پوشه را ورق می زند. همه حضار بی صبرانه به او چشم دوخته اند. ناگهان رنگ از چهره سرلشكر می پرد. در حالی كه دانه های درشت عرق بر پيشانی اش نشسته، پوشه را روی ميز رها می كند. حاضرين، نگران به او و به يكديگر می نگرند. سرلشكر قاضی: حق با تو بود طالع... نبايد دشمن رو دست كم می گرفتيم... هويت يگانی كه به دژ زده، معلوم شد! سرلشكر قاضی دمی مكث می كند. فرماندهان حاضر، مضطرب و بی قرار، چشم به لب های فرمانده سپاه سوم دوخته اند. او، خرد و خسته، روی صندلی وامی رود. سرلشکر قاضی: ۲۷_پياده_سپاه_پاسداران به فرماندهی متوسليان. فرماندهان حاضر، نفس در سينه حبس می كنند. سرهنگ عبدالله با چشمانی گرد شده از فرط حيرت هوار می كشد. سرهنگ عبدالله: نه، نه! حتماً اشتباهی صورت گرفته... بيشتر از هشتاد درصد نيروهای اين تيپ در جناح شرقی جاده قتل عام شدن. سرتيپ الدوری كه با دقت اوراق شنود را بررسی می كند، به نشانه نَفی سر تكان می دهد. سرتيپ الدوری: اشتباهی در كار نيست سرهنگ عبدالله. تيپ بيست و هفتِ! سرهنگ عبدالله، سرسخت، حاضر به پذيرش مطلب نيست و ادامه می دهد: باور نمی كنم! مگه اين كه ايرانی ها دو تا ۲۷ داشته باشند. سرلشكر قاضی، بی حوصله از مشاهده مشاجرات لفظی افسران تحت امر خود، سيگار برگی روشن می كند و بعد، كلاه بره سياه خود را از سر برداشته، روی ميز پرت می كند. پك عميقی به سيگار زده، دستی به سرش می كشد و انديشناك و عبوس، خيره به نقشه می گويد: پس كه تونسته به مرز رخنه كنه! حالا بايد ديد چطور می شه سر اين افعی زيرك رو پشت دژهای به سنگ كوبيد. سرتيپ شيتنه، مصمم و مغرور، در حالی كه خبردار می ايستد، رو به فرمانده سپاه سوم می گويد: به من اعتماد كنيد قربان... من با همين لشكر در حال بازسازی خودم، صبح تاحالا جولوشونو سد کردم. فقط تیپ ۱۲ زرهی رو هم به عنوان واحد تقويتی به من بدين... سرتيپ شيتنه نفس تازه كرده، دندان بر دندان سائيده و ادامه می دهد: دفن شون میکنم... هم ۲۷ رو، هم اسطوره شکست ناپذیری، فرمانده بلند پروازش رو!... از شرفم ضمانت می دم. سرلشكر قاضی، مردد به سرتيپ شيتنه نگريسته می گويد: بسيار خوب شيتنه، تيپ سرهنگ عبدالله در اختيارته. اما بذار يه نكته رو بهت تفهيم كنم؛ نه اينجا غرب ، نه سپاه سوم ما، سپاه چهارم سرلشكر فخری. اعتبار رهبری عراق، عزت ارتش، سرنوشت ، امنيت و حتی زندگی من و تو، به اين نبرد گره خورده. يا بايد پيروز بشيم، يا اين كه با شلوارهای خيس، جلوی جوخه اعدام صحرايی صدام بايستيم. فريبا از خواندن بازمانده، نفس در سينه حبس كرده است. حميده با حيرت، در حالی كه چشم در چشم او دوخته، پيش می آيد و الباقی كاغذها را از دست فريبا خارج می كند. حميده: بايد ببينيم اين گره كور چه جوری باز می شه. فريبا ملتمس، سرشانه های حميده را چنگ زده، می گويد: تورو خدا، بذار باقيش رو هم من بخونم. حميده پس از درنگی كوتاه، كاغذها را به فريبا عودت می دهد و خود متفكر، به پنجره نزديك می شود و به دوردست های افق چشم می دوزد. تصویر آسمان عبوس و ابری دور دست شهر حل می شود به تصوير آسمان آفتابی دشتِ و نگاه دوربين كه آرام از بالا، رو به پايين و خاكريزِ آفتابی دشت دژ سير می كند. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
ورود قوای محمد رسول الله ص به فرماندهی به حرم حضرت زینب س ادامه دارد... 🆔 @javid_neshan
🔺رزمندگان قوای محمد رسول الله ص به همراه حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب س 🆔 @javid_neshan
🔺اقامه نماز توسط قوای محمد رسول الله ص در حرم حضرت زینب س : ان‌شاءالله تعالی باهم برویم و در وحدت بخوانیم ... 🆔 @javid_neshan
🔺قوای محمد رسول الله در حال سینه زنی در حرم حضرت زینب س شخصی که با علامت ضربدر در تصویر مشخص شده است 🆔 @javid_neshan
🔺حاج احمد متوسلیان در حال سینه زنی در حرم حضرت زینب س _ سال ۶۱ 🆔 @javid_neshan
🔺زیارت حضرت زینب س در کنار ضریح مطهر نفر چهارم از راست، پشت به دوربین است 🆔 @javid_neshan