eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * □تنومه_قرارگاه تاكتيكی سپاه سوم نيروی زمينی ارتش بعث درون قرارگاه، سه ژنرال و يك سرهنگ بعثی، نگران بر گِرد ميزی كه نقشه بزرگی از منطقه غرب كارون بر روی آن گسترده است، خيمه زده، سخت مشغول مباحثه اند. ژنرال ارشد؛ سرلشكر ستاد صلاح قاضی فرمانده سپاه سوم، در حالی كه گوشه سبيل پرپشت خود را به دندان می گزد، آنتن را روی خط سياهی كه از شمال به جنوب نقشه امتداد يافته می كشد و می گويد: آقايان! شما به من تضمين داده بوديد جاده (خرمشهر) به اهواز رو حداكثر تا صبح امروز از ايرانی ها پس بگيريد اما حالا... سرتیپ شتینه فرمانده لشکر ۳ زرهی با تك سرفه ای كلام سرلشكر قاضی را قطع می كند. سرتيپ شيتنه: عذر می خوام رشته كلام فرمانده محترم سپاه رو قطع می كنم، اما قربان، دشمن در جريان عبور از كارون و رسيدن به دژ ما بر روی جاده غافلگيرمون كرد... سرلشكر قاضی، خشمناك به سرتيپ شيتنه می توپد: خفه شو شيتنه!... حيف اون لشكر سوم زرهی كه دادمش دست تو... سرلشكر خشم سركش خود را فرو خورده، انديشناك دست به چهار نشان روی سينه خود می كشد و ادامه می دهد. ... می دونی اين نشان هارو چطور از دست سيدالرئيس صدام گرفتم؟... با همين لشكر!... من با همين لشكر سوم زرهی، رو از چنگ ايرانی ها درآوردم. هويت عجمی ، زير شنی تانك های همين لشكر له شد تا بتونيم اسم شهر رو به تبديل كنيم. اما تو... تو بی عرضه، بعد از هفت شبانه روز، نتونستی باهاش يه مشت نيروی سبك اسلحه ايرانی رو از جاده -اهواز عقب بزنی. سرتيپ شيتنه: يگان من هنوز هم در حال بازسازيه قربان... ضربه ناشی از شكست محاصره آبادان توسط دشمن، كمر اين لشكررو شكسته... اگه دو ماه پيش كه مارو به عنوان يگان احتياط به غرب فرستادين، به موقع اقدام به عقب نشینی نکرده بودم، فی الحال اسم لشکر ۳ زرهی از سازمان رزم عراق خط خورده بود. سرلشكر قاضی با زهرخندی بر لب می گويد: عقب نشينی! هه!... بهتر بود می گفتی فرار جانانه سرتيپ! سرتيپ شيتنه بغض خود را فرو خورده، شرمسار سر به زير می اندازد. سرتيپ الدوری فرمانده لشكر ۹ زرهی به نشانه در خواستِ اذن صحبت دست بلند می كند. سرلشكر قاضی با كراهت به او نگريسته می گويد: بذاريد ببينيم فرمانده زنباره لشكر نهم چه فرمايشی دارن! حرف بزن دوری. سرتيپ الدوری: قربان، متأسفانه شما دشمن رو دست كم گرفتيد! همون طور كه دو ماه پيش، سرلشكر فخری فرمانده سپاه چهارم هم در نبرد اونارو دست كم گرفت و ديديم چه به روزگار سپاه چهارم و لشكرهای مكانيزه اش آورد. سرلشكر قاضی قاه قاه خنده را سر می دهد. سرلشكر قاضی: طالع، تو داری دشمن رو زيادی گنده می كنی. اونا حتی يه ژنرال آكادمی جنگ ديده تو رده های ستادشون ندارن. سرتيپ شيتنه كه به زحمت آب دهان خود را قورت می دهد می گويد: در عوض توی ميدون جنگ، فرماندهان زبده ای تربيت كردن قربان... فرض كنيد همين ! سرلشكر قاضی يكه خورده می پرسد: ؟... همون كه تونست در جناح شمال شرق محمره به جاده آسفالت برسه؟ افسران حاضر، به تأييد سر تكان می دهند. سرلشكر قاضی: ولی عكس های هوايی و گزارش های استخبارات نظامی ما نشون می داد چيزی از يگانش باقی نمونده. سرتيپ شيتنه: واقعيت چيز... سرلشكر قاضی بی حوصله كلام سرتيپ شيتنه را قطع می كند. سرلشكر قاضی: بله، قبول دارم، اين يكی استثناء است. در طراحی و اجرای مانور آفندی درگيری های منطقه سپاه چهارم، باهوش عمل كرده اما اون مال گذشته اس. در اون مقطع تونست علی رغم اطلاعات دقيق و عكس های ماهواره ای ارزشمندی که آقای ویلیام کیسی رئیس C.I.A به ما داده بود، با تك احاطه ای غافلگيرمون كنه و حتی توپخونه سپاه چهاررو بگيره، ولی اين بار، به خاطر شرايط متفاوت زمين و به يمن آرايش دفاعی مناسب مون در غرب كارون، اون هم مثل ساير واحدهای دشمن، ناچار شد شاخ به شاخ با ما طرف بشه. شما آقايون خوب می دونيد كه ايرانی ها، به علت ضعف مفرط زرهی و توپخانه و فقدان پوشش هوايی گسترده، در تك جبهه ای، کلاً عاجزند. سرهنگ محسن عبدالله فرمانده تيپ ۱۲ زرهی، در حالی که نوك آنتن را روی نقطه خط مرزی می زند، می گويد: من فكر می كنم موضوع مهم فعلا اینه که بفهمیم یگانی که ديشب تونست با رخنه از قلب محل های استقرار دو تيپ زرهی و مكانيزه ما، در تقاطع كانال آب با جاده ، خودش رو سيزده كيلومتر تا مرز بين المللی جلو بكشونه و روی دژهای مرزی غافلگيرمون كنه، چه هويت و اهدافی داره. جسارتاً، من بیش از اون که نگران سرنوشت باشم، نگران موقعيت ام. ناگهان سكوت سنگين و ابهام آلودی بر فضای جلسه حكمفرما می شود. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * سر انجام سرتیپ الدوری سکوت را شكست. سرتيپ الدوری: هيچكس فكر نمی كرد يگان سالم و دست نخورده ای در اختيار و مونده باشه. البته من به اندازه سرهنگ عبدالله نگران نيستم. گزارش واصله از پروازهای شناسايی انجام شده روی نوار مرزی، حاكی از اين بوده كه يگان دشمن در منطقه دژ، الان هر دو جناحش خاليه و هيچ لشكر يا تيپی نتونسته چپ و راست اين واحدرو پوشش بده. فقط بايد ديد اين يگان چه هويتی داره تا بعد بتونيم براساس شناخت سابقه رزمی و عملكرد فرماندهيش، تدبير مناسبی برای دفع اونا از مرز درنظر بگيريم. سرلشكر قاضی: باهات موافقم، فقط اميدوارم كه... دفعتاً يك سرگرد عراقی با عجله وارد شده، محكم سلام نظامی می دهد. سپس با احترام، پوشه ای را به سوی سرلشكر قاضی می گيرد. سرلشكر قاضی، خشنود پوشه را گرفته آن را رو به حاضرين تكان می دهد. سرلشكر قاضی: ... اينم گزارش آخرين شنودهای ما. سرلشكر قاضی با تأنی برگه های درون پوشه را ورق می زند. همه حضار بی صبرانه به او چشم دوخته اند. ناگهان رنگ از چهره سرلشكر می پرد. در حالی كه دانه های درشت عرق بر پيشانی اش نشسته، پوشه را روی ميز رها می كند. حاضرين، نگران به او و به يكديگر می نگرند. سرلشكر قاضی: حق با تو بود طالع... نبايد دشمن رو دست كم می گرفتيم... هويت يگانی كه به دژ زده، معلوم شد! سرلشكر قاضی دمی مكث می كند. فرماندهان حاضر، مضطرب و بی قرار، چشم به لب های فرمانده سپاه سوم دوخته اند. او، خرد و خسته، روی صندلی وامی رود. سرلشکر قاضی: ۲۷_پياده_سپاه_پاسداران به فرماندهی متوسليان. فرماندهان حاضر، نفس در سينه حبس می كنند. سرهنگ عبدالله با چشمانی گرد شده از فرط حيرت هوار می كشد. سرهنگ عبدالله: نه، نه! حتماً اشتباهی صورت گرفته... بيشتر از هشتاد درصد نيروهای اين تيپ در جناح شرقی جاده قتل عام شدن. سرتيپ الدوری كه با دقت اوراق شنود را بررسی می كند، به نشانه نَفی سر تكان می دهد. سرتيپ الدوری: اشتباهی در كار نيست سرهنگ عبدالله. تيپ بيست و هفتِ! سرهنگ عبدالله، سرسخت، حاضر به پذيرش مطلب نيست و ادامه می دهد: باور نمی كنم! مگه اين كه ايرانی ها دو تا ۲۷ داشته باشند. سرلشكر قاضی، بی حوصله از مشاهده مشاجرات لفظی افسران تحت امر خود، سيگار برگی روشن می كند و بعد، كلاه بره سياه خود را از سر برداشته، روی ميز پرت می كند. پك عميقی به سيگار زده، دستی به سرش می كشد و انديشناك و عبوس، خيره به نقشه می گويد: پس كه تونسته به مرز رخنه كنه! حالا بايد ديد چطور می شه سر اين افعی زيرك رو پشت دژهای به سنگ كوبيد. سرتيپ شيتنه، مصمم و مغرور، در حالی كه خبردار می ايستد، رو به فرمانده سپاه سوم می گويد: به من اعتماد كنيد قربان... من با همين لشكر در حال بازسازی خودم، صبح تاحالا جولوشونو سد کردم. فقط تیپ ۱۲ زرهی رو هم به عنوان واحد تقويتی به من بدين... سرتيپ شيتنه نفس تازه كرده، دندان بر دندان سائيده و ادامه می دهد: دفن شون میکنم... هم ۲۷ رو، هم اسطوره شکست ناپذیری، فرمانده بلند پروازش رو!... از شرفم ضمانت می دم. سرلشكر قاضی، مردد به سرتيپ شيتنه نگريسته می گويد: بسيار خوب شيتنه، تيپ سرهنگ عبدالله در اختيارته. اما بذار يه نكته رو بهت تفهيم كنم؛ نه اينجا غرب ، نه سپاه سوم ما، سپاه چهارم سرلشكر فخری. اعتبار رهبری عراق، عزت ارتش، سرنوشت ، امنيت و حتی زندگی من و تو، به اين نبرد گره خورده. يا بايد پيروز بشيم، يا اين كه با شلوارهای خيس، جلوی جوخه اعدام صحرايی صدام بايستيم. فريبا از خواندن بازمانده، نفس در سينه حبس كرده است. حميده با حيرت، در حالی كه چشم در چشم او دوخته، پيش می آيد و الباقی كاغذها را از دست فريبا خارج می كند. حميده: بايد ببينيم اين گره كور چه جوری باز می شه. فريبا ملتمس، سرشانه های حميده را چنگ زده، می گويد: تورو خدا، بذار باقيش رو هم من بخونم. حميده پس از درنگی كوتاه، كاغذها را به فريبا عودت می دهد و خود متفكر، به پنجره نزديك می شود و به دوردست های افق چشم می دوزد. تصویر آسمان عبوس و ابری دور دست شهر حل می شود به تصوير آسمان آفتابی دشتِ و نگاه دوربين كه آرام از بالا، رو به پايين و خاكريزِ آفتابی دشت دژ سير می كند. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🌼 🌼 اولين كارى كه بعد از انجام داد، سركشــى به خانواده شــهدا بود و بعد به پدر و مادر خودش. حــدود يك هفته بعد هم تيپ را براى آماده كرد.در هــم اين عمليات را با درايت و شايســتگى اداره كرد. در مرحله اول عمليات كه مدت ۲ روز به طول انجاميد، لشــكر ۲۷ به قدرى ايستادگى كرد تا نيروهاى بعدى ســپاه خود را به موقعيت هاى از پيش تعيين شده رســاندند.در مرحله دوم عمليات، مجروح شــد و تركــش كاتيوشــا در پايش بود. همه پزشــكان دســتور به خارج شدن او از منطقه دادند اما گوش نكرد و همچنــان فرماندهى تيپ را با همان جراحت به عهده داشت. تصميم بر اين شد؛ را بدون بيهوشى در اورژانس بيمارستان صحرايى عمل كنند تا بتواند در منطقه حضور يابد. زمانى كه تيپ به نزديكى رســيد، عراقى ها در كمربندى هنوز به شدت مقاومت مى كردند. به يگانش دستور داد كه جهــت فلش را عوض كنند و بــه پل «نو» بروند و وارد نخلستان هاى شوند. اولين واحدهاى ۲۷ كه وارد نخلستان شدند، سربازان عراقى در محاصره قرار گرفتنــد. فرماندهان عراقى تــا آن موقع حاضر به عقب نشــينى نبودند، ولى وقتى ۲۷ وارد نخلســتان شد؛ تقريباً در محاصره قــرار گرفت و بقيه يگان ها توانستند از ســمت جاده وارد شهر شدند. بعد از ضمن اينكه در پــى آماده ســازى تيپ بود و اصرار داشــت كه هيچ مانعى وجود ندارد تا وارد شويم، به تيپ استراحت دادند تا بازســازى شــود. بعد از عمليات به تهران آمد و ديگر به منطقه بازنگشــت.و اينگونه بود كه (ص) با فرماندهى به عنوان زبده ترين يگان رزمى در آن زمان براى مبارزه با توسط شوراى عالى دفاع و رياست وقت آن برگزيده شد و با تأييد (ره) به جبهه گسيل شد. 🆔️ @javid_neshan
🔲◾ ◾🔲 🖤 🖤 ... اين قدر در هراس بودند و اين قدر ترســيده! طــرح عمليات هم اين بود كه بعد از فتح ، را بگيريم كه نشــد و مانديم در . آنها دنبــال فرصت مي گشــتند براي كمك بــه و جلوگيري از پيــروزي ايران. اين بحث كذب "آتش بــس" را كه مطــرح مي كنند كه عربســتان گفت من هم خســارت جنگ را جبران مي كنم، اينها بي اعتبار است. چون اولا اگر بنا باشد چنين كاري انجام دهند، بايد ابتدا دو نامه سياســي رسمي به هر دو كشور مي دادند يا حداقل و به صورت ديپلماتيك بگويند، پس كو؟ كدام نامه را دادند؟ اگر هم مسئولين آنها چنين ادعايي شفاهي كردند، درحد ادعا بوده و آن زمان آتش بس به درد ما نمي خورد. آنها دنبال زمان بودند و آتش بس يعني الان نجنگيد و هر وقت دوباره جنگ كرد شما هم بجنگيد! آتش بس يعني ۳۰_۴۰ سال از آتش بس بين و مي گذرد، اطراف را بمباران مي كنــد اما هيچ كاري نمي كنــد. آتش بس يعني اين! يعني خفت و خاري را زير ســايه دشمن بپذيريــد. و آنها دنبال آتش بس بودند براي كمك به و نياز به زمان كه نتوانســتند اين كار را بكنند و چكار كردند؟ " " كه مزدور و يك عضو جدا شده از سازمان " " بود، يك گروه تروريستي داشت و بيشتر هم براي كار مي كرد. اين تيم تروريستي رفتند در ، " " سفير در را ترور كردند كه زخمي شد. همين را بهانه قرار داد براي حمله به . چند سال بعد آن تيم تروريستي كه در محاكمه شدند، " " كه رئيس آن تيم تروريستي بود، آن جا گفت ما وظيفه داشتيم جنگ ايران را منحرف كنيم و طرحي بين و ريخته شد براي اين كه نگذارند ايران بيشتر از اين جلو بيايد. ايــن اعترافات در روزنامه " " هم چاپ شد. ادامه دارد... ╭═🖤━⊰*⊱━🖤═╮    🆔️ @javid_neshan ╰═🖤━⊰*⊱━🖤═╯
🔲◾ ◾🔲 🖤 🖤 ... در خاطراتش ميگويد آمديم به امام گزارش داديــم و وضعيت را تعريف كرديم. وقتي براي امام توضيح داديم، امام كه سرشــان پايين بــود و با عصبانيــت عجيبي سرشــان را بالا آوردند و گفتند "ســريع برويد تمــام نيروهايي را كه برديد و برگردانيد به كشــور و اگر يك قطره خون از دماغ كســي بريزد گردن شماســت." به امام گفتيم مگر ما آرزو نداشــتيم روزي با وارد جنگ شــويم؟ حالا به اين آرزو رسيديم. امام با اين كه نظامي نبوده، به فرماندهان نظامي مي گويد: "همه شــما را گول زدند. جبهه اي از تهران تا جلوي شما باز كردند، در اين يك ماه و نيم نگاه كنيد و برويد كتاب "سودا گري مرگ" را بخوانيد. بعد از تا را در اسناد، اطلاعات و اخبار بررسي كنيد. بيشــترين كمك تســليحاتي به ، در اين مدت انجام مي شــود. زمين كه تا قبل از آن مثل كف دســت صاف بوده، در به خيال شناسايي كه زمين مثل كف دست بوده حــالا كانال پرورش ماهي عظيم شــده بود و در آن بــرق انداخته بودند، در خاكريزها مثلثي قير ريختند، ســيم خاردارها مختلف. در يــك ماه و نيم تمام اين كارهــا را انجام دادند. بزرگ ترين كمك هايي كه در اين مدت مي توانست به شود، به او دادند. مثلا اتحاد جماهير شوروي تانكهاي مدرن ضد موشك "تي - ۷۲" را به داد و تا قبل از اين يك ماه و نيم اصلا در سيستم نبود و "تي-۶۲" آخرين مدلــش بود. در ، بچه ها كه آر.پي.جــي مي زدند، تعجب مي كردند كــه چرا آر.پي.جي كمانه مي كند و تانك منفجر نمي شود، مگر مي شود؟! تا به حال اين نمونه را از نزديك نديده بودند. ركبي كــه ما خورديم اين بود و ثمــره يك ماه و نيمي بود كه فرصت داشــت و همه كشــورهاي شرقي، غربي، و كمكش كردند و تجهيزاتش را قــوي كردند براي مقابله بــا حمله به . بعد از آن هم كاملا روي پا آمد. كه گرفته شــد، هم از نظر روحــي و هم از نظر نظامي داغان شــده بود؛ در كه توانســت ما را شكســت دهد، نيروهايش تقويت شدند و گفتند ايران مي خواهد عزيز ما را بگيرد و ما جلويش را سد كرديم. ادامه دارد... ╭═🖤━⊰*⊱━🖤═╮    🆔️ @javid_neshan ╰═🖤━⊰*⊱━🖤═╯