خاکریز
🎥 عذرخواهی و توضيح امام جمعه ايرانشهر درباره ويديوی حاشيه ساز درود بر شرف ایشون که بعد از انتقاد از
درباره امام جمعه ایرانشهر
⚡️بر خلاف همه اظهار نظرهایی که درباره رفتار امام جمعه ایرانشهر با کارگران بیان شده، من میخواهم زاویه دیگری را طرح و بحث کنم.
⚡️حدود دوازده سیزده سال پیش، در خیابان های قم دنبال خانه ای اجاره ای بودم. برای ما طلبه ها خیلی سخت است دنبال خانه اجاره ای گشتن. آنهم با خانواده، بدون ماشین و وسیله، تازه اگر هم پیدا کردیم میترسیم که صاحبخانه سر سال میخواهد چه کند. ما پول زیادی به عنوان شهریه نمیگیریم. با این پول باید درس خواند و زندگی گذراند و کرایه خانه داد. سخت است خصوصا در ابتدای طلبگی.
⚡️ آن شب مشاور املاکی گفت زیر زمینی را میخواهم معرفی کنم. این را ببینی میپسندی. زیر زمین را دیدم اما صاحب خانه بیشتر از خانه به دلم نشست. حاج آقایی سید که با آرام و متین و با محبت برخورد میکرد. گفتم حاج آقا پول رهن خانه ام آماده نیست. گفت ایرادی ندارد بیایید و بنشینید. نگران نباشید مهمان مایید ان شاء الله از اینجا هم به خانه خودتان سفر کنید.
⚡️آن صاحب خانه همین سید ابطحی بود. امام جمعه ای که رفتارش با کارگران ایرانشهری حاشیه ساز شد. بر خلاف دیگر خانه های اجاره ای چند سالی آنجا ماندیم هم مهربان بودند و هم منصف. بعد هم ندیدمش تا امروز.
⚡️ صاحبخانه ما کم حرف بود. تعاملش با دیگران کم بود احساس میکردم کمی خجالتی است وقتی متوجه شدم که او امام جمعه شده تعجب کردم. خیلی تعجب کردم. چون فکر نمیکردم اهل کر و فر باشد یا اهل تعامل و رفاقت با مردم. اصلا نمیدانم انتخاب او درست بود یا نه.
⚡️اما یقین دارم او در دلش از سر محبت و لطف و کرامت با کارگران برخورد کرده چون اخلاقش را میشناسم. ولی از طرفی یقین دارم ما طلبه ها مهارت ارتباط با مردم را تمرین نکرده ایم. ما طلبه ها مهارت حضور مقابل رسانه ها را نیز تمرین نکرده ایم. تواضع هم از جنس روحیه و اخلاق است هم یک آداب و رفتار اجتماعی است. این دومی را باید آموخت و تمرین کرد. و الا اینطور بهانه هایی را به دست دشمن نانجیب خواهیم داد.
⚡️سید ابطحی بزرگوار را احترام میکنم و این استعفای او را نیز دلیل بزرگواریش میبینم. اما رفقا! در قضاوتهایمان درباره آدمها خیلی عجول و گاهی بی تقواییم. مراقب باشیم با چند دقیقه فیلم دیگران را راحت قضاوت نکنیم.
@ali_mahdiyan
در جَلوَت باشید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
🔴 روحانی :پاساژها از اول اردیبهشت بازخواهند شد
+اینم زیر نویس شبکه خبر امروز و هشدار سازمان جهانی بهداشت!!! دولت داره شوخی تلخی با مردمش میکنه که کل ایران رو سیاه پوش خواهد کرد...
✍علی قلهکی
برای من قابل هضم نیست دولتی که ۶ سال اقتصاد کشور را منتظر برجام نگه داشت، حالا اینقدر نگران اقتصاد شده باشد!
یعنی هر چه قدر دودوتا چهارتا میکنم، نمیتونم این اقدام را با عملکرد گذشته جمع کنم...
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
تست روانشناسی؛ آیا شما یک رهبر هستید؟
🔹خیلی از ما درون خود میبینیم که رهبری یک گروه، جمع، هدایت یک تیم یا مدیریت افکار سیاسی و فلسفی جمعی را برعهده بگیریم و برخی نیز از این ویژگیهای خود آگاه نیستیم
🔹با این تست خودتان را در این زمینه محک بزنید
#زندگی_بهتر
برای فهم این موضوع که چقدر علاقه و گرایش به رهبری یک گروه را دارید سوالات را در لینک زیر پاسخ دهید👇
khabarfoori.com/detail/1821838
تست روانشناسی/ آیا شما یک رهبر هستید؟
هر یک از سوالات را با دقت بخوانید و با صداقت تمام پاسخی دهید که بیشتر با شیوه تفکر یا عملکرد شما مطابقت میکند.
۱-آیا به طور ذاتی، رنگ قرمز را دوست دارید؟
بلی - خیر
۲-آیا، اگر مسئلهای مستقیما به شما مربوط نباشد، باز برای حل آن تلاش میکنید؟
بلی - خیر
۳-آیا در کودکی برایتان اتفاق افتاده است که نوع بازی را طوری انتخاب کنید که همه دوست داشته باشند در آن شرکت کنند؟
بلی - خیر
۴-آیا کم و بیش مبتکر هستید و زیاد تحت تأثیر مُد قرار نمیگیرید؟
بلی - خیر
۵-آیا اگر خلقتان خوب نباشد، ترجیح میدهید از انجام دادن کارهای دشوار بپرهیزید تا خرابی به بار نیاورید؟
بلی - خیر
۶-آیا اغلب برایتان اتفاق میافتد که به دلایل بیماری جسمی، از کار غیبت کنید؟
بلی - خیر
۷-آیا با دوستانتان خیلی تعارفی هستید؟
بلی - خیر
۸-آیا اگر احساس خطر کنید، به آسانی خودتان را میبازید و به شیوه نسنجیده عمل میکنید؟
بلی - خیر
۹-آیا وقتی به صورت گروهی از خانه خارج می شوید، معمولا شما رانندگی می کنید؟
بلی - خیر
۱۰-آیا وقتی با دوستان یا با اعضای خانواده به رستوران می روید، معمولا شما نوع غذا را مشخص می کنید؟
بلی - خیر
۱۱-آیا اتفاق می افتد که صدایتان را بلند کنید تا دیگران به شما گوش دهند یا از شما اطاعت کنند؟
بلی - خیر
۱۲-آیا اگر در خارج از کشور یا شهری باشید که آنجا را نمیشناسید به خودتان زحمت میدهید که از دیگران راهنمایی بخواهید، به نقشه نگاه کنید و هتل انتخاب کنید؟
بلی - خیر
۱۳-آیا در عشق ورزیدن، همیشه ابتکار عمل را به دست میگیرید؟
بلی - خیر
۱۴-آیا اغلب اتفاق میافتد که مورد حسادت قرار بگیرید یا جملاتی از نوع «به خاطر وجود شما، همه چیز به خوبی پیش رود» را بشنوید؟
بلی - خیر
۱۵-آیا به نظر شما، برای مورد احترام قرار گرفتن از طرف زیردستان، همیشه باید پنجه آهنین داشت؟
بلی - خیر
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
خاکریز
تست روانشناسی/ آیا شما یک رهبر هستید؟ هر یک از سوالات را با دقت بخوانید و با صداقت تمام پاسخی دهید
تفسیر نتایج
اگر نمره شما بین ۱۱ تا ۱۵ باشد:
شما استعداد ذاتی یک رهبر را دارید. به سخن دیگر، شما کاریزما دارید. یعنی در هر موقعیتی و تحت هر شرایطی از پذیرفتن مسئولیت، حتی اگر خیلی سنگین باشد، شانه خالی نمیکنید. تنها مطابق میل علاقه خود وارد عمل نمیشوید، بلکه علائق دیگران را نیز مورد توجه قرار میدهید. با این همه سلطه گر و دیکتاتور نیستید. دیگران، خود به خود، قدرت شما را میپذیرند. از شما راهنمایی میخواهند و هرگز اتفاق نمیافتد که بخواهید نظر خود را با زور به آنها تحمیل کنید. متقاعد کردن دیگران، همدلی، اطمینان و شور و شوق، ویژگیهایی هستند که میتوانند از شخصیت شما یک رهبر بسازند.
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
ادامه دارد...
خاکریز
تفسیر نتایج اگر نمره شما بین ۱۱ تا ۱۵ باشد: شما استعداد ذاتی یک رهبر را دارید. به سخن دیگر، شما ک
اگر نمره شما بین ۰ تا ۴ باشد:
شما اساسا برای این به دنیا آمدهاید که سرتان به کار خودتان باشد و به دیگران اجازه بدهید تا به جای شما تصمیم بگیرند یا شما را به دردسر بیندازند. شما حتی در محیط کارتان نیز مسئولیتی بر عهده ندارید. با این حال، اگر خیال میکنید که به قدر کافی از شما قدردانی نمیشود، احتمالا زمان آن رسیده است که آگاهی خود را محک بزنید و نگرش خود را در برنامههای شغلی و ارتباطی به بوته آزمایش بگذارید.
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
ادامه دارد...
خاکریز
اگر نمره شما بین ۰ تا ۴ باشد: شما اساسا برای این به دنیا آمدهاید که سرتان به کار خودتان باشد و به
اگر نمره شما بین ۵ تا ۱۰ باشد:
شما استعداد فرماندهی دارید. اما به دلیل تنبلی یا کم رویی، همیشه نمیتوانید از آنها به نحو شایسته استفاده کنید. اگر به خود و تواناییهای غیر قابل انکار خود بیشتر اطمینان پیدا میکردید احتمالا میتوانستید در شغل خود مسئولیتهای بزرگی را بر عهده بگیرید. گذشت سالها و کسب تجربه مسلما به شما اجازه خواهند داد که قدرت رهبری خود را بیش از پیش نشان دهید. اطرافیان، خیلی به حرفهای شما گوش میدهند و به شما احترام میگذارند.
منبع: خبرگزاری فارس به نقل از مبانی نظری و عملی آزمونهای روانی/ دکتر حمزه گنجی
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
خاکریز
تست روانشناسی/ آیا شما یک رهبر هستید؟ هر یک از سوالات را با دقت بخوانید و با صداقت تمام پاسخی دهید
نمرهگذاری
به هر پاسخی که با کلید مطابقت میکند یک نمره بدهید.
۱-بلی ۲-بلی ۳-بلی ۴-بلی ۵-خیر ۶-خیر ۷-بلی ۸- خیر ۹- بلی ۱۰- بلی ۱۱- خیر ۱۲-بلی ۱۳- بلی ۱۴-بلی ۱۵- خیر
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_نهم
💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
💠 صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
💠 میتوانستم تصور کنم #تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
💠 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانهشان درد میکرد، هنوز وحشت #شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»
💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»
و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!»
💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میسپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.
💠 در برابر نگاهم میرفت و دامن #عشقش به پای صبوریام میپیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
میدانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هقهق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.
💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمیکردم تسلیم تکفیریها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_پنجاهم
💠 دو ماشین نظامی و عدهای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمیشد حلقه #محاصره شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم میدود.
آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه میدرخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفسنفس افتاد :«زینب #حاج_قاسم اومده!»
💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم #سردار_سلیمانی را میگوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم میپیچید :«تمام منطقه تو محاصرهاس! نمیدونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!»
بیاختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و بهخدا حس میکردم با همان لبهای خونی به رویم میخندد و انگار به عشق سربازی #حاج_قاسم با همان بدن پارهپاره پَرپَر میزد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!»
💠 #سردار_سلیمانی را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانیاش را در سرمای صبح #زینبیه با چفیهای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمهای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به #حرم، گرای مسیر حمله را میداد.
از طنین صدایش پیدا بود تمام هستیاش برای دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد.
💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و خط آتش در دست #سردار_سلیمانی بود که تنها چند ساعت بعد محاصره #حرم شکست، معبری در کوچههای زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سالهای بعد بود تا چهار سال بعد که #داریا آزاد شد.
در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بیامان تکفیریها و ارتش آزاد و داعش، در #زینبیه ماندیم و بهترین برکت زندگیمان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند.
💠 حالا دل کندن از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) سخت شده بود و بیتاب حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیریها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دلمان را زیر و رو کرده بود.
محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) در داریا با حزبالله #لبنان بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای #حزبالله به زیارت برویم.
💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و میدیدم قلب نگاهش برای حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میلرزد تا لحظهای که وارد داریا شدیم.
از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود.
💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، میتوانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کردهاند و مصطفی دیگر نمیخواست آن صحنه را ببیند که ورودی #حرم رو به جوان محافظمان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟»
دیدن حرمی که به ظلم #تکفیریها زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمیخوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!»
💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای #شیعه و #سنی تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، #امام_علی (علیهالسلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!»
و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به چشم خود ببینیم.
💠 بر اثر اصابت خمپارهای، گنبد از کمر شکسته و با همه میلههای مفتولی و لایههای بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که #تکفیریها دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دستشان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود.
مصطفی شبهای زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میدانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم #داریا بمونیم بعد برگردیم #زینبیه؟»
💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میتپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا میمونیم و به کوری چشم #داعش و بقیه تکفیریها این #حرم رو دوباره میسازیم انشاءالله!»...
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom