eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر حق با شماست ، به خشمگین شدن نیازی نیست. و اگر حق با شما نیست ، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید! صبوری با خانواده است، صبوری با دیگران است، صبوری با خود است وصبوری در راه است. اندیشیدن به گذشته ، و اندیشیدن به آینده می آورد. به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد. در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا ، زیرا هر آنچه زیباست ، همیشه خوب نمی‌ماند اما آنچه خوب است ، همیشه زیباست @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 1⃣1⃣ در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه « » و « » که در حقیقت به آن می‌ورزید، گزینه اول را انتخاب کرد. او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، جوانان است. وی گام گذاشتن در مسیر را در آن زمان نوعی می دانست و قصد داشت تا از ظرفیت های بهره برداری کند. از همین روی، در طول دو سال، تلاش بی وقفه ای را در راستای نیروهای برای انجام داد. وی در واقع، بیش از آنکه را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود. آثار اقداماتی را که در آن زمان در آمریکایی انجام داد، امروز به عینه می توان در این دانشگاه دید. @jihadmughniyeh_ir
چکیده ای از زندگی نامه و خاطرات با نام جهادی " " در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۷۰ در طیردبا () در خانواده ای متولد شد و در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳ به همراه گروهی از رزمندگان حزب الله، در حین بازدید میدانی از شهرک "مزرعة الامل" در منطقه "قنیطریه" سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفته و به رسیدند. پدرش، شهید_عماد_مغنیه معروف به که یکی از فرماندهان ارشد لبنان بود، نام برادر شهیدش در مبارزه با را برای وی انتخاب کرد. فرزند بود که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا کنند، به همین دلیل در پی این سالها دو برادر یعنی عموهای به نام های و را به رساندند. ، چهارمین از خانواده می باشد، وی یک خواهر و یک برادر با نامهای فاطمه، مصطفی دارد. تحصیلات عالیه را در رشته‌ در دانشگاه آمریکایی بیروت، یکی از بهترین دانشگاه‌های خاورمیانه شروع کرد، تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای نائل شد. وی در هجده سالگی وارد دانشگاه آمریکایی بیروت - یکی از بهترین دانشگاه های خاورمیانه شد. البته به دانشگاه هم به عنوان بستری مطلوب جهت آگاه سازی نسل جوان آن روزهای نگاه می کرد. در دانشگاه جلسه های بحث و گفت و گو تشکیل می داد. بیش از همه با دانشجوها درباره نظریه بر اساس کتاب ایشان صحبت می کرد. دوران تحصیل در دانشگاه یکی از برجسته‌ترین دوران زندگی وی محسوب می شود. در دانشگاه با پیروان ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسیحیان، اهل تسنن و دروزی‌ها در ارتباط بود. وی سه سال از زندگی خود را در فضای دانشگاهی گذراند و در طول تمامی این سالها تلاش زیادی برای جوانان انجام داد. وی حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت را در زمینه های تحت آموزش خود قرار داده بود. در واقع، به نوعی در دانشگاه آمریکایی بیروت بود. اکنون به سراغ هریک از آن دانشجویان بروید، به خوبی خواهید یافت که تمامی آنها به دنبال آن هستند تا از خود شخصیتی همانند شخصیت بسازند. همه آنها به به چشم الگویی در تمامی زمینه‌ها می‌نگریستند. حتی آنها به نحوه لباس پوشیدن جهاد نیز توجه داشتند و تلاش می کردند در لباس پوشیدن نیز مشابه جهاد باشند. واقعا جای تعجب دارد که چگونه جوانی با این سن و سال کم می تواند در یک دانشگاه تأثیر بسزایی بر دانشجویان هم سطح خود داشته باشد. در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه « داوطلبانه» و « » که در حقیقت به آن می‌ورزید، گزینه اول را انتخاب کرد. او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، جوانان است. وی گام گذاشتن در را در آن زمان نوعی می دانست و قصد داشت تا از ظرفیت های جوانان بهره برداری کند. از همین روی، در طول دو سال، تلاش بی وقفه ای را در راستای نیروهای جوان برای لبنان انجام داد. وی در واقع، بیش از آنکه جوانان دانشگاهی را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود. آثار اقداماتی را که در آن زمان در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام داد، امروز به عینه می توان در این دانشگاه دید. مثل باشیم الگوی جوانان زندگی و خاطرات ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @jihadmughniyeh_ir
چکیده ای از زندگی نامه و خاطرات با نام جهادی " " در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۷۰ در طیردبا () در خانواده ای متولد شد و در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳ به همراه گروهی از رزمندگان حزب الله، در حین بازدید میدانی از شهرک "مزرعة الامل" در منطقه "قنیطریه" سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفته و به رسیدند. پدرش، شهید_عماد_مغنیه معروف به که یکی از فرماندهان ارشد لبنان بود، نام برادر شهیدش در مبارزه با را برای وی انتخاب کرد. فرزند بود که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا کنند، به همین دلیل در پی این سالها دو برادر یعنی عموهای به نام های و را به رساندند. ، چهارمین از خانواده می باشد، وی یک خواهر و یک برادر با نامهای فاطمه، مصطفی دارد. تحصیلات عالیه را در رشته‌ در دانشگاه آمریکایی بیروت، یکی از بهترین دانشگاه‌های خاورمیانه شروع کرد، تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای نائل شد. وی در هجده سالگی وارد دانشگاه آمریکایی بیروت - یکی از بهترین دانشگاه های خاورمیانه شد. البته به دانشگاه هم به عنوان بستری مطلوب جهت آگاه سازی نسل جوان آن روزهای نگاه می کرد. در دانشگاه جلسه های بحث و گفت و گو تشکیل می داد. بیش از همه با دانشجوها درباره نظریه بر اساس کتاب ایشان صحبت می کرد. دوران تحصیل در دانشگاه یکی از برجسته‌ترین دوران زندگی وی محسوب می شود. در دانشگاه با پیروان ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسیحیان، اهل تسنن و دروزی‌ها در ارتباط بود. وی سه سال از زندگی خود را در فضای دانشگاهی گذراند و در طول تمامی این سالها تلاش زیادی برای جوانان انجام داد. وی حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت را در زمینه های تحت آموزش خود قرار داده بود. در واقع، به نوعی در دانشگاه آمریکایی بیروت بود. اکنون به سراغ هریک از آن دانشجویان بروید، به خوبی خواهید یافت که تمامی آنها به دنبال آن هستند تا از خود شخصیتی همانند شخصیت بسازند. همه آنها به به چشم الگویی در تمامی زمینه‌ها می‌نگریستند. حتی آنها به نحوه لباس پوشیدن جهاد نیز توجه داشتند و تلاش می کردند در لباس پوشیدن نیز مشابه جهاد باشند. واقعا جای تعجب دارد که چگونه جوانی با این سن و سال کم می تواند در یک دانشگاه تأثیر بسزایی بر دانشجویان هم سطح خود داشته باشد. در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه « داوطلبانه» و « » که در حقیقت به آن می‌ورزید، گزینه اول را انتخاب کرد. او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، جوانان است. وی گام گذاشتن در را در آن زمان نوعی می دانست و قصد داشت تا از ظرفیت های جوانان بهره برداری کند. از همین روی، در طول دو سال، تلاش بی وقفه ای را در راستای نیروهای جوان برای لبنان انجام داد. وی در واقع، بیش از آنکه جوانان دانشگاهی را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود. آثار اقداماتی را که در آن زمان در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام داد، امروز به عینه می توان در این دانشگاه دید. مثل باشیم الگوی جوانان زندگی و خاطرات @jihadmughniyeh_ir
چشمه الهےاست ڪه در دنیا پدیدارشده. شهید است والا، خونےاست جوشان، ، ودلے لبریز از به خدا، شهید است. 🔰@jihadmughniyeh_ir
یادمان باشــد گناه ڪہ ڪردیم آن‌را بہ حسابِ جوانے نگذاریمـ.. مےشود جوانے ڪرد بہ مهدے"عج" و بہ رسید جانم فداےِ مهدے"عج"
‌ عاشقان عاشقِ بلايند ...♥️ دُرّ حيات در احتجاب صدف است و آن را جز در اقيانوس بلا نمی‌توان يافت؛ در ژرف نای اقيانوس بلا، عاشقانْ غواصان اين بحرند و اگر مجنون نباشند، چگونه به دريا زنند ؟! • شهید‌‌مرتضی‌آوینۍ🌱
در جـــدال ِ و ، عشق پیروز میدان است ... و عشـــق یعنــی رسیــدن به .. یعنی ...🍃 🌸🌱 💛 ⛅️ °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
໑♥️⛓ • . بـی اخــتـیــار داده ام اختیارِ دلم را به دست تو ... به گمانم همین احساسِ جبر است، جبرِ در دوست داشتن تو ! 💌¦↫🕊✨ 📿¦↫💛! "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند.. و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌 ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود... تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم... و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد... که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد _من جواب رو چی بدم؟😐 نمیگه تو اومدی اینجا نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁 و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم... که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا .. و از این و فقط گریه میکردم.😢😓😢 چشمانش را از صورتم میگرداند.. تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت _این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!😉😁 و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده.. و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊 _فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔 دو سال پیش... به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم.. و حالا دوباره سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده.. و حتی میکردم.. به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،.. هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد _یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده! از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد.. و سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir