زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
2⃣7⃣
🔴 #سلاح_جهاد
#شهید_جهاد_مغنیه را کسی نمی شناخت اما وقتی #شهید شد خیلی زود عطر #شهادتش دلهای جوانان جبهه #مقاومت را پر کرد. این ویژگی #شهدای #حزب_الله است. تا زندهاند فقط #سرویس_جاسوسی #رژیم #صهیونیستی آنها را میشناسد، اما پس از #شهادت همه جهان #اسلام متوجه شان میشود.
عکس نوشت:
همیشه #جهاد را با #سلاح_رزم میدیدید، اینبار با سلاح #دوربین ببینید.
با دوربینها میتوان در هزاران کیلومتر آن طرفتر خط شکنی کرد اما با #تفنگها شاید کیلومترها آن طرفتر.
دوربینها #زینبیاند و تفنگها #حسینی؛ و #زینبیون جهان را فتح میکند.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
@jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
3⃣7⃣
#جهادمغنیه نیز مانند همرزمانش شبانه روز #مقاومت میکرد.
آنها همه زندگیشان با #مقاومت گره خورده ، معنی دیگری برای زندگی متصور نیستند.
شاید صبح که از خواب بیدار می شوند در حال #مبارزه هستند تا شب که میخوابند.
این را افتخار می دانستند که از راه و پرچمی که #امام بلند کرده است #دفاع کنند.
#جهاد #مقاومت را #هدف_مقدس برای رسیدن به #آرمان_های #امام (ره) میدانست.
کسی که #آرمانهای #امام (ره) را هدف قرار دهد دیگر برایش فرقی نمیکند در کدام کشور باشد و #مبارزه کند ، تفکر همه بچه های #حزب_الله هم همین بود.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
4⃣1⃣
#جهاد به #هنر و #رسانه اهمیت زیادی میداد. فیلمی از زندگی #پدرش تهیه کرد و همه مراحل اجرایی آن را دنبال می کرد، با #تصویربرداری و #کارگردانی و #نویسندگی و #مصاحبه_گرفتن هم آشنایی داشت.
#جهاد نمونه ای از جوانان این دوره و آشنا با مهارت های موردنظر ، روابط عمومی بالا و توانایی در ارائه چهره ای واقعا جدید از #مقاومت بود.
همزمان از طریق فیلم کوتاه و مستند و داستان به دنبال زبانی آسان و اثرگذار ، و زبانی بروز برای مقاومت بود.
#جهاد و گروهی از دوستانش برای این کار باهم گفت و گو و هم فکری داشتند.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
4⃣5⃣
#جهاد نقش تأثیرگذاری برای ایران در #مقاومت منطقه قائل بود.
وقتی استناد به فرمایشات #حضرت_آقا داشتند یعنی ایشان را به عنوان #رهبر پذیرفته بودند و همه فرمایشاتشان را عمل میکردند و معتقد بودند اگر حمایت های ایران نبود چنین #مقاومتی شکل نمیگرفت ، و نقش ایران را در این زمینه پر رنگ و #مقدس میدانستند.
روایت های او از همراهی #پدرش با #شهید_چمران و جاویدالاثر #حاج_احمد_متوسلیان خود نشانه ای از علاقه اش به ایران و نقش ایران در #مقاومت_اسلامی بود.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
🌱#ڪلام_شهید:
♥️ وقتی ڪسے به جایۍ مےرسد
که خود را برای اعتقاد💡
یا قضیھ خاصے قربانے ڪند❄️،
ݒس این بالاتــــریݩ سطح #مقاومتــ. استــ...✨
❣️#شهید_جهاد_مغنیه❣️
..「°•:.اَلٰلهُمَعَجِلِلوَلیِڪَالْفَرَجْ.•°」♡°•..
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🖥 @jihadmughniyeh_ir
🌱#ڪلام_شهید:
♥️ وقتی ڪسے به جایۍ مےرسد
که خود را برای اعتقاد💡
یا قضیھ خاصے قربانے ڪند❄️،
ݒس این بالاتــــریݩ سطح #مقاومتــ. استــ...✨
#شهیدجهادعمادمغنیه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🖥 @jihadmughniyeh_ir
#فیش_مقاومت
امروز انگیزههای استقلالطلبی در میان
ملتهای دنیا بسیار شده است. یک بار دیگر این حقیقت خود را نشان میدهد که ملتها نمیتوانند برای همیشه تسلیم و مطیع قدرتهای مداخلهگر جهانی و بینالمللی باشند. یقیناً ملت ایران و نیروهای مسلّح در دفاع جانانه هشت ساله و نیز حضور این فکر شجاعانه در میان ملتها، نقش بسیاری داشتهاند. امروز نیز همینگونه است. اگر شما میبینید که ملت لبنان توانست به دست جوانان شجاع خود، افسانه شکستناپذیری و غیرقابل عقبنشینی بودن نیروهای صهیونیستی را باطل کند و بشکند، و امروز در داخل سرزمینهای اشغالی، مردم مظلوم فلسطین، با وجود تهی بودن دستشان از سلاح، مقاومت میکنند و جانانه ایستادهاند و نیروهای ظالم و قسىّالقلب صهیونیست را دچار محذور و مشکل کردهاند، به خاطر این است که در دوران بیستساله گذشته، فریاد رسای ملت ایران در میدانهای مختلف به گوش همه رسید و علیرغم اینکه میخواستند صدای ملت ایران را خاموش و در گلو خفه کنند، اما نتوانستند و نخواهند توانست.۱۳۷۹/۰۹/۰۶
بیانات در مراسم اعطای سردوشی در دانشگاه افسری امام علی علیهالسّلام
#مقاومت
#مقام_معظم_رهبری
@jihadmughniyeh_ir
#فیش_مقاومت
ایستادگی عامل پیروزی و موفقیت ملت ها
ملتهایی که برای هدفهای خود ایستادگی میکنند، موفّقند. ممکن است این موفّقیت، در کوتاه مدت به چشم آدمهای کوتاهبین نیاید؛ اما بدون تردید این موفقّیت، تثبیت شده است و برو برگرد ندارد.
(...)
موازنهی قدرت در دنیا، همهاش به یال و کوپال ظاهری و به چهرهی ابرقدرتی نیست؛ ایستادگی لازم است. ملت ما هم ایستادگی کرد و پیروز شد - هم در انقلاب، هم در جنگ، هم در دوران بعد از جنگ - امروز هم ایستادگی میکند و پیروز میشود. این فشارهایی که شما مشاهده میکنید - فشار تبلیغاتی، سیاسی، اقتصادی، یارگیریهای خائنانه و رذالتآمیز از درون کشور به وسیلهی دشمن - به خاطر این است که ملت ایران طبق آیهی شریفهی «قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»،سخن حق و خواستهی مشروع و منطقی خود را - که در دست گرفتن امور خود و قطع دخالت بیگانگان و تکیه به حکم و دین الهی است - با صدای رسا اعلام کرده و پای آن محکم ایستاده است. اما چه کسی در این خصوص پیروز خواهد شد؟ ملت و ایستادگی اوست که پیروز خواهد شد.
مقام معظم رهبری
۱۳۸۰/۰۵/۰۳
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران
#مقاومت
#مقام_معظم_رهبری
@jihadmughniyeh_ir
#شاید_تلنگر 😞
🔥 #ارتباط_با_نامحرم🔥
🔴دختر خانم ها #حتما_بخونند
🔵آقا پسرها #باید_بخونند
💠به قول ☝️🏻حاج حسین یڪتا:
🌏دنیا ، دنیای #تیپ_زدنه!👠👔
فقط مهم اینه که👇🏻
کی🧕🏻👱🏻♂، برای کی 🧕🏼👱🏽♂تیپ میزنه!
✅بله این شهدا بودند که یه جوری تیپ میزدند که #خدا نگاهشون ڪنه#نه هر #نامحرمی❌
🔷اما فقط یه ☝️🏻چیزی:
آقا پسر🤔الگوت ✨حضرت علی(ع) بود، #حواست_هست؟🤨
⭕️ آیا تو #ایمانت از حضرت علی #قوی_تر است که با هر نامحرمی اون هم در فضای مجازی 📱و یا غیره ارتباط میگیری و از اون حد مجازش هم میگذری 😠و باعث #فتنه و #آسیب و هزاران #گناه و #گرفتاری میشوی⁉️
✴️مگه قرار نبود #صحبت با نامحرم در حد #ضرورت باشه⁉️
💥 پس این #چت📲 ڪردنا و... چی میگه؟؟🤔
🔵دختر خانوم؟!
🌸 وارث ارثیه حضرت زهرا (س) 🌸! شما چی🤨
🔻#حواست_هست خود حضرت فاطمه جلوی یه مرد #ڪور😑 حجابشو 🧕🏻رعایت میڪرد؛...✔️
💜چشمات👀 قشنگه، صورتت زیباعه😇، ✅میدونم همه ی اینارو....
🔴ولی قرار نبود زیبایی هاتو بزاری برای هر ڪسی؛...👥
پس این #پروفایل و اینا چی میگه؟؟؟🤨
جایی ڪه با چند تا لمس صفحه ی گوشی📱 #ڪلی_مرد 👱🏻♂👨🏻میتونن ببیننش...
🌷قرار بود #یار باشیم...✔️
🌹قرار بود #منتظر باشیم...✔️
🌻قراربود #راه_شهدا روادامهبدیم..✔️
🌺قرار بود برای #رفیق_شهیدمون 🥀مرام بزاریم...✔️
🔻ولی #قرار_نبود به مجازی📱 #باخت بدیم...✖️🤦🏻♂️
💢اومدیم تو صحنهی جنگ⚔ دشمن تا #مقاومت💪🏻 ڪنیم، گفتیم #جنگ_نرم؛
⚠️ولی نرم نرم خودمون داریم #وا_میدیم😔
♨️ و در آخر #اسیر⛓ دامهای #شیاطین 😈میشویم و #مجروح و خسته 🤕وامیمونیم و به #عقب بر میگردیم‼️😥
⬅️بیایید بخاطر دل♥️ امام زمان گناه نکنید❌
⬅️ بیایید بیخودی ☝️🏻#ادعای امام زمانی نکنید❌
⬅️بیایید رعایت کنید و با هر #نامحرمی ارتباط نگیرید✖️ و خود را #آلوده🌫 به هر گناهی😈 نکنید ، ❌
☝️🏻که اگر این شد چیزی جزء #تباهی و #نابودی برایتان ، به ارمغان نمیگذارد پس 💢لطفا #رعایت_کنید.
سیـدحسـننصـرالله:
مادولـتکههیـچ،قـریهکـههیـچ،مـزرعهکههیـچ
حتیطویـلهایبهاسـمِاسـرائیـلهـمبهرسمـیت
نمـیشنـاسیم!'🕶
#مقاومت
#حزب_الله
#جهاد
@jihadmughniyeh_ir
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب:
مقاومت فلسطین به توفیق الهی بینی صهیونیستها را به خاک خواهد مالید.
#مقاومت
#جهادنا
@jihadmughniyeh_ir
🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🤍#پارت45
ارمیا همانطور که کنار آیه قدم میزد گفت:
_منِ امروز رو نبین. اتفاقا من خیلی #بداخلاق بودم. اینی که در خدمت شماست، دسترنج دکتر صدر و حاج علی و سیدمهدی شماست. من همه چیزم رو از اونشب برفی دارم. اونشب معجزهی خدا برای من بود؛ خدا منو کوبید و از نو ساخت.
+کاش منم میکوبید و از نو میساخت!
_شما رو که کوبید، اما نسبت به ساخت دوباره دارید #مقاومت میکنید.
+درد داره؟
_خیلی...
+منم خیلی درد دارم؛ احساس بدی دارم.
_چرا؟
آیه سرش را پایین انداخت و با دستهایش بازی کرد:
+حس میکنم به مهدی... به یادش... با خاطراتش به ایثار و از خودگذشتگیش خیانت کردم.
_بیشتر به خودت، احساست و آیندهی خودت و دخترت داری خیانت میکنی. سید مهدی میدونست و رفت؛ اون از خودش برای آرامش شما گذشت.
+دقیقا همینه؛ حالا من با ازدواجم نشون دادم رفتنش ارزشی نداشت.
_اشتباه میکنی آیه. تو نشون دادی زندگی هست... امید هست... آینده هست؛ اگه #سیدمهدی و #سیدمهدیها رفتن فقط برای این بود که #آیندهای برای ما وجود داشته باشه. آیه خانوم، میدونم سیدمهدی تک بود، لنگه نداشت، اما میگم بیا با بدیهای من بساز، به خدا دارم خوب بودن رو کنارت مشق میکنم. من کنار تو و زینب سادات یه دنیا آرامش دارم؛ من کنار شما خوب میشم و بدون شما گم میشم؛ مگه #بال_پرواز سیدمهدی نشدی؟چرا منو بیبال و پر رها میکنی؟ منم میخوام پرواز رو تجربه کنم!
آیه اخم کرد:
_فقط همینم مونده بری شهید بشی!
ارمیا بلند خندید:
_پس زیادم از من بدت نمیاد؟ چشم شهید راه خدمت به شما میشم خانوم!
ارمیا جلوی در خانه پارک کرد:
_بریم ببینیم دختر بابا چیکار میکنه!
_دختر بابا با همه قهره. دلتنگه و گریه میکنه؛ همهی اسباببازیاشو خراب کرده و بابا میخواد.
ارمیا ابرو در هم کشید:
_چرا بهم زنگ نزدی؟ چرا نگفتی اینقدر اوضاع اینجا به هم ریخته؟
_در اصل منم قهر بودم؛ خب من تصادف کرده بودم، حالم بد بود زنی که شوهرم رو دوست داره میخواست منو بکشه؛ چه انتظاری از من داشتی؟
ارمیا: _اون قسمت شوهرم رو که گفتی رو دوست داشتم؛ خوبه منم یه خاطرخواه دارم که شما از رو حسادت یه کم ما رو ببینی!
_بله... خاطرخواه دیوونه.
این را گفت و ازماشین پیاده شد و نشنید که ارمیا گفت: "
همین که باعث شد منو ببینی بسه!"
**
زینب به ارمیا نگاه کرد و باز مدادشمعیاش را روی کاغذ کشید. ارمیا به آیه نگاه کرد:
_قهره؟
_نمیدونم.
زینب را مخاطب قرار داد:
_زینب مامان؛ بابا اومده ها.
زینب عکسالعملی نشان نداد.
ارمیا به سمت زینب رفت و دست روی موهای دخترکش کشید:
_دختر بابا... قربونت برم. بغل بابایی نمیای؟ دلم برات تنگ شده ها!
زینب سرش را روی پای ارمیا گذاشت؛ مداد شمعی از دستش رها شد:
_بابا...
صدایش بغض داشت.
ارمیا دخترکش را از روی پاهایش بلند کرد و در آغوش کشید:
_جان بابا؟ خوشگل بابا...
صورت اشکآلود زینب را بوسید:
_گریه نکن بابا؛ اینجوری هق هق نکن قربون چشمات بشم!
آیه بهتر دید پدر و دختر دلتنگ را تنها بگذارد؛ به آشپزخانه رفت تا سفرهی نهار را آماده و غذاها را گرم کند.
ارمیا را که صدا زد، دقایقی صبرکرد.
ارمیا درحالیکه زینب سر روی شانهاش گذاشته بود از چهارچوب اتاق خارج شد.
ارمیا نگاهی به سفره انداخت و با لبخند کنار آن نشست:
_خسته بودی، بهتم زحمتم دادم؛ دستت درد نکنه خانوم.
زینب را کنار خودش روی زمین نشاند، برایش غذا کشید و بشقاب را مقابل دخترکش گذاشت.
نگاه آیه به زینب ساکت شدهی این روزها بود؛
نگاهش به مظلومیت نوظهور زینبِ پر جنب و جوشش افتاد، این تغییرات سریع #خُلقی، این کنارهگیریهایش، ناخن جویدنهایش، همه و همه نشان از افسرده شدن زینب داشت؛
دلش برای دخترکش شور میزد،
مادر است دیگر... هر چقدر دکتر باشد و دانا، هر چقدر بهترین باشد و بزرگ،دلشوره جزء جدانشدنی وجود مادرانهاش است.
غذای نصفه نیمه خوردهی زینب ،
دلش را آتش زد. نگاه ارمیا بین زینب و آیه در نوسان بود. نمیخواست جلوی زینب حرفی بزند، اما پدرانههایش از دیدن این زینب به درد آمده بود؛
این زینب همیشه هایش نبود.زینب لج میکرد و غر میزد و قهر میکرد و گریه زاری راه میانداخت.
آیه کلافه
شد و سردرد _مهمان همیشهی این روزهایش_ دوباره آمد و دستمالی که به سرش بست و روی مبلهای راحتی دراز کشید.
ارمیا سعی در آرام کردن زینب داشت که آخر مجبور شد به سیدمحمد زنگ بزند..
و رهایی که خودش زنگ خانه را زد. زینب را با مهدی کوچکش که از دیشب از خودش جدا نمیکرد سرگرم بازی کرد و مقابل آیه و ارمیا نشست:.....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
[@jihadmughniyeh_ir🏴]