eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Ifdbudfko @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگینامه و خاطرات 2⃣7⃣ 🔴 را کسی نمی شناخت اما وقتی شد خیلی زود عطر دل‌های جوانان جبهه را پر کرد. این ویژگی است. تا زنده‌اند فقط آن‌ها را می‌شناسد، اما پس از همه جهان متوجه شان می‌شود. عکس نوشت: همیشه را با می‌دیدید، اینبار با سلاح ببینید. با دوربین‌ها می‌توان در هزاران کیلومتر آن طرف‌تر خط شکنی کرد اما با شاید کیلومترها آن طرف‌تر. دوربین‌ها و تفنگ‌ها ؛ و جهان را فتح می‌کند. @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 3⃣7⃣ نیز مانند همرزمانش شبانه روز میکرد. آنها همه زندگیشان با گره خورده ، معنی دیگری برای زندگی متصور نیستند. شاید صبح که از خواب بیدار می شوند در حال هستند تا شب که میخوابند. این را افتخار می دانستند که از راه و پرچمی که بلند کرده است کنند. را برای رسیدن به (ره) میدانست. کسی که (ره) را هدف قرار دهد دیگر برایش فرقی نمیکند در کدام کشور باشد و کند ، تفکر همه بچه های هم همین بود. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 4⃣1⃣ به و اهمیت زیادی میداد. فیلمی از زندگی تهیه کرد و همه مراحل اجرایی آن را دنبال می کرد، با و و و هم آشنایی داشت. نمونه ای از جوانان این دوره و آشنا با مهارت های موردنظر ، روابط عمومی بالا و توانایی در ارائه چهره ای واقعا جدید از بود. همزمان از طریق فیلم کوتاه و مستند و داستان به دنبال زبانی آسان و اثرگذار ، و زبانی بروز برای مقاومت بود. و گروهی از دوستانش برای این کار باهم گفت و گو و هم فکری داشتند. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 4⃣5⃣ نقش تأثیرگذاری برای ایران در منطقه قائل بود. وقتی استناد به فرمایشات داشتند یعنی ایشان را به عنوان پذیرفته بودند و همه فرمایشاتشان را عمل میکردند و معتقد بودند اگر حمایت های ایران نبود چنین شکل نمیگرفت ، و نقش ایران را در این زمینه پر رنگ و میدانستند. روایت های او از همراهی با و جاویدالاثر خود نشانه ای از علاقه اش به ایران و نقش ایران در بود. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
🌱: ♥️ وقتی ڪسے به جایۍ مےرسد که خود را برای اعتقاد💡 یا قضیھ خاصے قربانے ڪند❄️، ݒس این بالاتــــریݩ سطح . استــ...✨ ❣️❣️ ..「°•:.اَلٰلهُم‌َعَجِل‌ِلوَلیِڪ‌َالْفَرَجْ.•°」♡°•.. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🖥  @jihadmughniyeh_ir
🌱: ♥️ وقتی ڪسے به جایۍ مےرسد که خود را برای اعتقاد💡 یا قضیھ خاصے قربانے ڪند❄️، ݒس این بالاتــــریݩ سطح . استــ...✨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🖥  @jihadmughniyeh_ir
امروز انگیزه‌های استقلال‌طلبی در میان ملتهای دنیا بسیار شده است. یک بار دیگر این حقیقت خود را نشان میدهد که ملتها نمیتوانند برای همیشه تسلیم و مطیع قدرتهای مداخله‌گر جهانی و بین‌المللی باشند. یقیناً ملت ایران و نیروهای مسلّح در دفاع جانانه هشت ساله و نیز حضور این فکر شجاعانه در میان ملتها، نقش بسیاری داشته‌اند. امروز نیز همین‌گونه است. اگر شما میبینید که ملت لبنان توانست به دست جوانان شجاع خود، افسانه شکست‌ناپذیری و غیرقابل عقب‌نشینی بودن نیروهای صهیونیستی را باطل کند و بشکند، و امروز در داخل سرزمینهای اشغالی، مردم مظلوم فلسطین، با وجود تهی بودن دستشان از سلاح، مقاومت میکنند و جانانه ایستاده‌اند و نیروهای ظالم و قسىّ‌القلب صهیونیست را دچار محذور و مشکل کرده‌اند، به خاطر این است که در دوران بیست‌ساله گذشته، فریاد رسای ملت ایران در میدانهای مختلف به گوش همه رسید و علی‌رغم این‌که میخواستند صدای ملت ایران را خاموش و در گلو خفه کنند، اما نتوانستند و نخواهند توانست.۱۳۷۹/۰۹/۰۶ بیانات در مراسم اعطای سردوشی در دانشگاه افسری امام علی علیه‌السّلام‌ @jihadmughniyeh_ir
ایستادگی عامل پیروزی و موفقیت ملت ها ملتهایی که برای هدفهای خود ایستادگی می‌کنند، موفّقند. ممکن است این موفّقیت، در کوتاه مدت به چشم آدمهای کوتاه‌بین نیاید؛ اما بدون تردید این موفقّیت، تثبیت شده است و برو برگرد ندارد. (...) موازنه‌ی قدرت در دنیا، همه‌اش به یال و کوپال ظاهری و به چهره‌ی ابرقدرتی نیست؛ ایستادگی لازم است. ملت ما هم ایستادگی کرد و پیروز شد - هم در انقلاب، هم در جنگ، هم در دوران بعد از جنگ - امروز هم ایستادگی می‌کند و پیروز می‌شود. این فشارهایی که شما مشاهده می‌کنید - فشار تبلیغاتی، سیاسی، اقتصادی، یارگیریهای خائنانه و رذالت‌آمیز از درون کشور به وسیله‌ی دشمن - به خاطر این است که ملت ایران طبق آیه‌ی شریفه‌ی «قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»،سخن حق و خواسته‌ی مشروع و منطقی خود را - که در دست گرفتن امور خود و قطع دخالت بیگانگان و تکیه به حکم و دین الهی است - با صدای رسا اعلام کرده و پای آن محکم ایستاده است. اما چه کسی در این خصوص پیروز خواهد شد؟ ملت و ایستادگی اوست که پیروز خواهد شد. مقام معظم رهبری ۱۳۸۰/۰۵/۰۳ بیانات در دیدار جمعی از پرستاران @jihadmughniyeh_ir
😞 🔥 🔥 🔴دختر خانم ها 🔵آقا پسرها 💠به قول ☝️🏻حاج حسین یڪتا: 🌏دنیا ، دنیای !👠👔 فقط مهم اینه که👇🏻 کی🧕🏻👱🏻‍♂، برای کی 🧕🏼👱🏽‍♂تیپ میزنه! ✅بله این شهدا بودند که یه جوری تیپ میزدند که نگاهشون ڪنه هر ❌ 🔷اما فقط یه ☝️🏻چیزی: آقا پسر🤔الگوت ✨حضرت علی(ع) بود، ؟🤨 ⭕️ آیا تو از حضرت علی است که با هر نامحرمی اون هم در فضای مجازی 📱و یا غیره ارتباط میگیری و از اون حد مجازش هم میگذری 😠و باعث و و هزاران و میشوی⁉️ ✴️مگه قرار نبود با نامحرم در حد باشه⁉️ 💥 پس این 📲 ڪردنا و... چی میگه؟؟🤔 🔵دختر خانوم؟! 🌸 وارث ارثیه حضرت زهرا (س) 🌸! شما چی🤨 🔻 خود حضرت فاطمه جلوی یه مرد 😑 حجابشو 🧕🏻رعایت میڪرد؛...✔️ 💜چشمات👀 قشنگه، صورتت زیباعه😇، ✅میدونم همه ی اینارو.... 🔴ولی قرار نبود زیبایی هاتو بزاری برای هر ڪسی؛...👥 پس این و اینا چی میگه؟؟؟🤨 جایی ڪه با چند تا لمس صفحه ی گوشی📱 👱🏻‍♂👨🏻میتونن ببیننش... 🌷قرار بود باشیم...✔️ 🌹قرار بود باشیم...✔️ 🌻قراربود روادامه‌بدیم..✔️ 🌺قرار بود برای 🥀مرام بزاریم...✔️ 🔻ولی به مجازی📱 بدیم...✖️🤦🏻‍♂️ 💢اومدیم تو صحنه‌ی جنگ⚔ دشمن تا 💪🏻 ڪنیم، گفتیم ؛ ⚠️ولی نرم نرم خودمون داریم 😔 ♨️ و در آخر ⛓ دامهای 😈میشویم و و خسته 🤕وامیمونیم و به بر میگردیم‼️😥 ⬅️بیایید بخاطر دل♥️ امام زمان گناه نکنید❌ ⬅️ بیایید بیخودی ☝️🏻 امام زمانی نکنید❌ ⬅️بیایید رعایت کنید و با هر ارتباط نگیرید✖️ و خود را 🌫 به هر گناهی😈 نکنید ، ❌ ☝️🏻که اگر این شد چیزی جزء و برایتان ، به ارمغان نمیگذارد پس 💢لطفا .
سیـد‌حسـن‌نصـرالله: ما‌دولـت‌که‌هیـچ،قـریه‌کـه‌هیـچ،مـزرعه‌که‌هیـچ حتی‌طویـله‌ای‌به‌اسـمِ‌اسـرائیـل‌هـم‌به‌رسمـیت نمـیشنـاسیم!'🕶 @jihadmughniyeh_ir
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: مقاومت فلسطین به توفیق الهی بینی صهیونیست‌ها را به خاک خواهد مالید. @jihadmughniyeh_ir
🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🤍 ارمیا همانطور که کنار آیه قدم میزد گفت: _منِ امروز رو نبین. اتفاقا من خیلی بودم. اینی که در خدمت شماست، دسترنج دکتر صدر و حاج علی و سیدمهدی شماست. من همه چیزم رو از اونشب برفی دارم. اونشب معجزه‌ی خدا برای من بود؛ خدا منو کوبید و از نو ساخت. +کاش منم میکوبید و از نو میساخت! _شما رو که کوبید، اما نسبت به ساخت دوباره دارید میکنید. +درد داره؟ _خیلی... +منم خیلی درد دارم؛ احساس بدی دارم. _چرا؟ آیه سرش را پایین انداخت و با دستهایش بازی کرد: +حس میکنم به مهدی... به یادش... با خاطراتش به ایثار و از خودگذشتگی‌ش خیانت کردم. _بیشتر به خودت، احساست و آینده‌ی خودت و دخترت داری خیانت میکنی. سید مهدی میدونست و رفت؛ اون از خودش برای آرامش شما گذشت. +دقیقا همینه؛ حالا من با ازدواجم نشون دادم رفتنش ارزشی نداشت. _اشتباه میکنی آیه. تو نشون دادی زندگی هست... امید هست... آینده هست؛ اگه و رفتن فقط برای این بود که برای ما وجود داشته باشه. آیه خانوم، میدونم سیدمهدی تک بود، لنگه نداشت، اما میگم بیا با بدی‌های من بساز، به خدا دارم خوب بودن رو کنارت مشق میکنم. من کنار تو و زینب سادات یه دنیا آرامش دارم؛ من کنار شما خوب میشم و بدون شما گم میشم؛ مگه سیدمهدی نشدی؟چرا منو بی‌بال و پر رها میکنی؟ منم میخوام پرواز رو تجربه کنم! آیه اخم کرد: _فقط همینم مونده بری شهید بشی! ارمیا بلند خندید: _پس زیادم از من بدت نمیاد؟ چشم شهید راه خدمت به شما میشم خانوم! ارمیا جلوی در خانه پارک کرد: _بریم ببینیم دختر بابا چیکار میکنه! _دختر بابا با همه قهره. دلتنگه و گریه میکنه؛ همه‌ی اسباب‌بازیاشو خراب کرده و بابا میخواد. ارمیا ابرو در هم کشید: _چرا بهم زنگ نزدی؟ چرا نگفتی اینقدر اوضاع اینجا به هم ریخته؟ _در اصل منم قهر بودم؛ خب من تصادف کرده بودم، حالم بد بود زنی که شوهرم رو دوست داره میخواست منو بکشه؛ چه انتظاری از من داشتی؟ ارمیا: _اون قسمت شوهرم رو که گفتی رو دوست داشتم؛ خوبه منم یه خاطرخواه دارم که شما از رو حسادت یه کم ما رو ببینی! _بله... خاطرخواه دیوونه. این را گفت و ازماشین پیاده شد و نشنید که ارمیا گفت: " همین که باعث شد منو ببینی بسه!" ** زینب به ارمیا نگاه کرد و باز مدادشمعی‌اش را روی کاغذ کشید. ارمیا به آیه نگاه کرد: _قهره؟ _نمیدونم. زینب را مخاطب قرار داد: _زینب مامان؛ بابا اومده ها. زینب عکس‌العملی نشان نداد. ارمیا به سمت زینب رفت و دست روی موهای دخترکش کشید: _دختر بابا... قربونت برم. بغل بابایی نمیای؟ دلم برات تنگ شده ها! زینب سرش را روی پای ارمیا گذاشت؛ مداد شمعی از دستش رها شد: _بابا... صدایش بغض داشت. ارمیا دخترکش را از روی پاهایش بلند کرد و در آغوش کشید: _جان بابا؟ خوشگل بابا... صورت اشک‌آلود زینب را بوسید: _گریه نکن بابا؛ اینجوری هق هق نکن قربون چشمات بشم! آیه بهتر دید پدر و دختر دلتنگ را تنها بگذارد؛ به آشپزخانه رفت تا سفره‌ی نهار را آماده و غذاها را گرم کند. ارمیا را که صدا زد، دقایقی صبرکرد. ارمیا درحالیکه زینب سر روی شانه‌اش گذاشته بود از چهارچوب اتاق خارج شد. ارمیا نگاهی به سفره انداخت و با لبخند کنار آن نشست: _خسته بودی، بهتم زحمتم دادم؛ دستت درد نکنه خانوم. زینب را کنار خودش روی زمین نشاند، برایش غذا کشید و بشقاب را مقابل دخترکش گذاشت. نگاه آیه به زینب ساکت شده‌ی این روزها بود؛ نگاهش به مظلومیت نوظهور زینبِ پر جنب و جوشش افتاد، این تغییرات سریع ، این کناره‌گیری‌هایش، ناخن جویدن‌هایش، همه و همه نشان از افسرده شدن زینب داشت؛ دلش برای دخترکش شور میزد، مادر است دیگر... هر چقدر دکتر باشد و دانا، هر چقدر بهترین باشد و بزرگ،دلشوره جزء جدانشدنی وجود مادرانه‌اش است. غذای نصفه نیمه خورده‌ی زینب ، دلش را آتش زد. نگاه ارمیا بین زینب و آیه در نوسان بود. نمیخواست جلوی زینب حرفی بزند، اما پدرانه‌هایش از دیدن این زینب به درد آمده بود؛ این زینب همیشه هایش نبود.زینب لج میکرد و غر میزد و قهر میکرد و گریه زاری راه میانداخت. آیه کلافه شد و سردرد _مهمان همیشه‌ی این روزهایش_ دوباره آمد و دستمالی که به سرش بست و روی مبلهای راحتی دراز کشید. ارمیا سعی در آرام کردن زینب داشت که آخر مجبور شد به سیدمحمد زنگ بزند.. و رهایی که خودش زنگ خانه را زد. زینب را با مهدی کوچکش که از دیشب از خودش جدا نمیکرد سرگرم بازی کرد و مقابل آیه و ارمیا نشست:..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری [@jihadmughniyeh_ir🏴]