eitaa logo
جنبش دانش آموزی خراسان رضوی
500 دنبال‌کننده
645 عکس
97 ویدیو
50 فایل
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان خراسان رضوی مارا در پیام رسانها دنبال کنید @jonbesh_ir ___________________ صفحه ما در اینستاگرام @jonbesh_razavi ___________________ ارتباط با ما: @jonbesh_resane
مشاهده در ایتا
دانلود
🛤 بهشت تا بهشت 📝 روز سوم تقریبا ساعت دو خوابیده بودم ولی ساعت سه و ربع بیدار مون کردن قیافه ما : 😵‍💫 خیلی سریع اماده شدیم و سوار اتوبوس شدیم و تا رفتیم مرز خیلی شرایط خوبی داشت ، و هوا هم خنک بود ، یک ربعه از مرز رد شدیم و نماز رو توی خاک عراق خوندیم به محض رد شدن از مرز ، پذیرایی و عراقی ها شروع شد ، املت و عدسی و چای و آب و ..... جاتون خالی 😋 سوار اتوبوس ها شدیم و کولر های خیلی قوی ای داشتن کم کم خواب مون برد حدود ساعت شش بود که اتوبوس برای صبحانه ایستاد هوا بشدت خوب بود ، موکب خلوت بود و غذا بسیار ، فرش تمیزی هم برای نشستن داشت ، یک حسابی اونجا داشتیم و بعدش سوار شدیم و تا رفتیم سامرا خیلی شلوغ بود ، باور نکردنی بود و بشدت گرم اولین برخورد جدی مون با هوای عراق سامرا بود دما 🌡چهل و پنج درجه بود و همه خیس عرق .... میزبان مون امام رضا علیه السلام بود ، حتی تو کشور دیگه هم هوای هاش رو داره غذا رو خوردیم و راهی حرم شدیم حرم کاملاً تامین شده بود ، گروه ها زیارت کردند و برگشتیم جای اتوبوس حدودا نیم ساعت منتظر راننده اتوبوس و بقیه گروه ها بودیم ، همه این مدت افتاب☀️ در حال سوزوندن مون بود این هم نمونه ای از تاخیر های عزیزان اتحادیه بود 😅🤦‍♂ به هر حال سوار شدیم و چند ساعت بعد کاظمین بودیم اول از همه کیف ها رو یک جا گذاشتیم و رفتیم زیارت حرم کاظمین بشدت زیبا شده بود ، حرم کاملا قرینه بود و رنگ‌بندی های داشت که همه اینها بچه ها رو هر چه بیشتر ترغیب به 📸 میکرد هوا هم خنک تر بود و بچه ها کمتر اذیت میشدن زیارت رو انجام دادیم و برگشتیم و کوله هامون رو برداشتیم و آماده شدیم بریم سمت موکب ، نیم ساعتی پیاده روی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که پیاده نمیشه این مسیر رو طی کرد سعی کردیم تا یک ماشین بگیریم ، بعد تقریبا ی ربع یک ماشین شبیه وانت نگه داشت و سی نفر از بچه ها عقبش سوار شدن و حرکت کردن ما همچنان دنبال ماشین بودیم یک ماشین دیگه هم اومد و ده نفری رو سوار کرد و حالا فقط ده نفر مونده بودیم دنبال ماشین ، جالبیش اینجا بود که هیچ خبری از مدیر کاروان نداشتیم 😂 بالاخره به هر زور و ضرب و خستگی ای بود دو تا تاکسی گیر آوردیم و سوار شدیم وقتی به موکب رسیدیم ، اون سی نفر که با یک ماشین رفته بودن رو ندیدیم 🫤 تقریبا ده دقیقه بعد ما رسیدن ، پرس و جو کردیم کجا بودین گفتن راننده ما رو توی جاده پیاده کرده نمیدونیم کجا بود اونجا داشتن پل و .... میساختن ، بنده های خدا نیم ساعت پیاده روی کردن تا به موکب رسیدن 😂 موکب بشدت تمیز و خنک بود ، جاهامون رو انتخاب کردیم و شام هم خوردیم و باز هم گعده های همیشگی بازی و صحبت و استراحت جهت آماده شدن برای پیاده‌روی .... ادامه دارد... ✍ نویسنده: سیدعلی حسینی 💫 @behesht_ta_behesht 🆔 @jonbesh_ir