🛤 #سفرنامه بهشت تا بهشت
📝 روز دوم
وقت کمه بیدار شید ،
الان راه میوفته پاشید #نماز
با این صداها📣 بیدار شدیم ، قطار چند دقیقه ای بود توقف کرده بود
سریع رفتیم نماز خونه و نماز رو خوندیم
وقتی برگشتیم توی کوپه ، جز #سرگروه کسی قصد خواب نداشت
بالاخره #انجمنی ها #انرژی بالایی دارن 😁💪
پس سرگروه رو به زور بیدار نگه داشتیم و بازی شروع شد
«جاسوس» بازی کردیم و از #دو_رویی دوستان لذت بردیم 😅
بالاخره دروغ گو های خاصی توی کوپه داشتیم
صبحانه کم طرفدار (#حلوا_ارده) رسید و نوش جانمون کردیم 🫤
کم کم داشتیم به #همدان نزدیک میشدیم
شروع به جمع کردن وسایل کردیم ، البته تلفات هم دادیم ، یک سری وسایل مون هم گم شد 🤦♂
رسیدیم به همدان و ایستگاه راه اهن
ایستگاه راه آهنی که وسط بیابون و بیرون شهر بود 😅
از قطار که اومدیم بیرون یک بیابون بود و اون وسط بوته های خار غلط میزد ، صدای قار قار پرنده ها هم بود و دیگر هیچ .....
از ساختمون راه اهن که رد شدیم اولین #موکب این سفر رو دیدیم الویه میدادن و چایی☕️
قطعا طرفدار الویه از حلوا ارده بیشتره
دلی از عزا در آوردیم و بعد کمی انتظار کشیدن اتوبوس ها رسید
راه افتادیم و سه چهار ساعتی تو راه بودیم.
تو یکی از موکب های سر راه صبر کردیم و به سرعت نماز رو خوندیم و ناهار جذاب (قیمه مجلسی 😋) رو زدیم و راه افتادیم
مدت زمان طولانی ای توی اتوبوس بودیم
بچه ها با بازی و گفتگو و حتی درس خوندن سرگرم بودن
اما وقتی صحبت شد دیدیم همه مون دلشوره خاصی داریم
این دلشوره و #اضطراب 😬 نمیذاشت مسیر #یکنواخت و خسته کننده بشه
ته دل هامون شور میزد ، نکنه مشکلی پیش بیاد
نکنه نتونم از #مرز رد بشم
نکنه نتونم پیاده روی رو شرکت کنم ، نکنه نتونم برم تو حرم 🕌
شوق وصاله دیگه ، دنیوی هم فکر کنی وقتی میخوای بری دیدن کسی که خیلی دوسش داری هم شوق دیدار داری هم اضطراب
لباسم اماده است ؟ عطر زدم ؟ موهام مرتبه ؟
برای دیدار #امام فرقش اینه که
به روحت نگاه میکنی
پرونده م مرتبه ؟ حق کسی رو نخوردم ؟ #حق_الناس گردنم نیست ؟
این دغدغه بود که بچه ها رو وادار به خوندن #زیارت_عاشورا کرده بود 🤲
از درون غلیان میکردند ......
هر بار که از مربی ها میپرسیدیم چند دقیقه راه تا مقصد داریم میگفتن بیست دقیقه یا نیم ساعت
ولی همین بیست دقیقه شد سه ساعت 😂😂
به قصر شیرین رسیدیم و محل اسکان ، هوا بشدت شرجی و گرم بود و عرق میریختیم
وارد حسینیه شدیم و نماز مغرب و استراحت
رفتم سر کوله تا لباس راحتی بپوشم ، ای دل غافل ، شلوار راحتی با خودم نیاورده بودم😕
با اجازه مربی خیلی سریع از یکی از بازار های قدیمی شهر شلوار خریدم و برگشتم
گعده کوچکی با مربی ها داشتیم و روی زمین پهن شدیم .....🥴
دوستان سفره رو پهن کردند و غذا اومد ، عدس پلوی خوشمزه ای بود ، اما چیزی که به دلم ننشست این بود نوشابه #کوکاکولا #اسرائیلی سر سفره بود ، حتی رمق نشستن سر اون سفره رو نداشتم دیگ 😞
غذا رو خوردیم و به استراحت پرداختیم ، البته عده ای پر انرژی و بیش فعال استارت مافیا زدند 😅
میانه ی مافیا مراسم سخنرانی شروع شد
از عزیزان همراه بر روی منبر رفتند و سخنرانی شروع شد
سخنرانی با موضوع خاصش جذاب شد 😅 و گروه دوم هم بهمون پیوستند. بعدش هم روضه و سینه زنی انجام شد و دوستان با خستگی به سمت خواب رفتند 😴😴
.
ادامه دارد...
✍ نویسنده: سیدعلی حسینی
#انصارالمهدی_ها
#بهشت_تا_بهشت
#پسران_انجمنی_مشهد
💫 @behesht_ta_behesht
🆔 @jonbesh_ir
🛤 #سفرنامه بهشت تا بهشت
📝 روز سوم
تقریبا ساعت دو خوابیده بودم
ولی ساعت سه و ربع بیدار مون کردن
قیافه ما : 😵💫
خیلی سریع اماده شدیم و سوار اتوبوس شدیم
و تا #مرز رفتیم
مرز #خسروی خیلی شرایط خوبی داشت ، و هوا هم خنک بود ، یک ربعه از مرز رد شدیم و نماز رو توی خاک عراق خوندیم
به محض رد شدن از مرز ، پذیرایی و #مهمان_نوازی عراقی ها شروع شد ، املت و عدسی و چای و آب و .....
جاتون خالی 😋
سوار اتوبوس ها شدیم و کولر های خیلی قوی ای داشتن
کم کم خواب مون برد
حدود ساعت شش بود که اتوبوس برای صبحانه ایستاد
هوا بشدت خوب بود ، موکب خلوت بود و غذا بسیار ، فرش تمیزی هم برای نشستن داشت ، یک #پیک_نیک حسابی
اونجا داشتیم و بعدش سوار شدیم و تا #سامرا رفتیم
سامرا خیلی شلوغ بود ، باور نکردنی بود
و بشدت گرم
اولین برخورد جدی مون با هوای عراق سامرا بود
دما 🌡چهل و پنج درجه بود و همه خیس عرق ....
میزبان مون #موکب امام رضا علیه السلام بود ، #امام_رضا حتی تو کشور دیگه هم هوای #همسایه هاش رو داره
غذا رو خوردیم و راهی حرم شدیم
#امنیت حرم کاملاً تامین شده بود ، گروه ها زیارت کردند و برگشتیم جای اتوبوس
حدودا نیم ساعت منتظر راننده اتوبوس و بقیه گروه ها بودیم ، همه این مدت افتاب☀️ در حال سوزوندن مون بود
این هم نمونه ای از تاخیر های عزیزان اتحادیه بود 😅🤦♂
به هر حال سوار شدیم و چند ساعت بعد کاظمین بودیم
اول از همه کیف ها رو یک جا گذاشتیم و رفتیم زیارت
حرم کاظمین بشدت زیبا #معماری شده بود ،
حرم کاملا قرینه بود و رنگبندی های #اسلیمی داشت
که همه اینها بچه ها رو هر چه بیشتر ترغیب به #عکاسی📸 میکرد
هوا هم خنک تر بود و بچه ها کمتر اذیت میشدن
زیارت رو انجام دادیم و برگشتیم و کوله هامون رو برداشتیم و آماده شدیم بریم سمت موکب ، نیم ساعتی پیاده روی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که پیاده نمیشه این مسیر رو طی کرد
سعی کردیم تا یک ماشین بگیریم ، بعد تقریبا ی ربع
یک ماشین شبیه وانت نگه داشت و سی نفر از بچه ها عقبش سوار شدن و حرکت کردن
ما همچنان دنبال ماشین بودیم
یک ماشین دیگه هم اومد و ده نفری رو سوار کرد
و حالا فقط ده نفر مونده بودیم دنبال ماشین ، جالبیش اینجا بود که هیچ خبری از مدیر کاروان نداشتیم 😂
بالاخره به هر زور و ضرب و خستگی ای بود دو تا تاکسی گیر آوردیم و سوار شدیم
وقتی به موکب رسیدیم ، اون سی نفر که با یک ماشین رفته بودن رو ندیدیم 🫤
تقریبا ده دقیقه بعد ما رسیدن ، پرس و جو کردیم کجا بودین
گفتن راننده ما رو توی جاده پیاده کرده نمیدونیم کجا بود
اونجا داشتن پل و .... میساختن ، بنده های خدا نیم ساعت پیاده روی کردن تا به موکب رسیدن 😂
موکب بشدت تمیز و خنک بود ، جاهامون رو انتخاب کردیم و شام هم خوردیم و باز هم گعده های همیشگی بازی و صحبت و استراحت جهت آماده شدن برای پیادهروی ....
ادامه دارد...
✍ نویسنده: سیدعلی حسینی
#انصارالمهدی_ها
#بهشت_تا_بهشت
#پسران_انجمنی_مشهد
💫 @behesht_ta_behesht
🆔 @jonbesh_ir