eitaa logo
جرعه‌نوش
328 دنبال‌کننده
109 عکس
29 ویدیو
6 فایل
من جرعه‌نوشِ بزم تو بودم هزار سال کی ترک آب‌خورد کند طبع خوگرم سیاهه‌های علی احسان‌زاده @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب رسان 📚
📚 مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار که هر جلد آن به یک داستان و روایت از استعمار اشاره دارد.این مجموعه برای آشنایی با موضوع استعمار توصیه می شود و بسیار خواندنی هم هستند. — — — — — — — — — — — — 🔸 برای مشاهده و خرید با تخفیف ویژه مجموعه 15 جلدی سرگذشت استعمار روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 . https://ketabresan.net/w/kFVH5 — — — — — — — — — — — — راستی اگر میخواید با کارت به کارت خرید کنید به ایدی زیر پیام بدید👇👇 @sefaresh_ketab
جرعه‌نوش
📚 مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار که هر جلد آن به یک داستان و روایت از استعمار اشاره دارد.این مجموعه ب
یکی از دوستان پرسید که این مجموعه را چطور می‌شه تهیه کرد. این هم آگهی فروش مجموعه در کانال کتابرسان با تخفیف ۲۰درصد مجموعاً ۳۸۴هزار تومان به نظرم می‌ارزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدّت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید کنیم، امروز هم میتوانیم؛ خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دورانهای سختی و دورانهای گوناگون یکی است، همه‌ی سنّت‌های الهی هم سر جایش است. سعی کنیم خودمان را مصداق سنّت‌های الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم؛ سعی‌مان این باشد." (امام خامنه‌ای، ۷ تیر ۱۴۰۱) https://eitaa.com/jorenush/273
جرعه‌نوش
"ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدّت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید ک
چگونه "خودمان را مصداق سنت‌های الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم"؟ ♦"عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار یقیناً مجازات خواهند شد ولی داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت علیهم‌السلام جز با ی این فاجعه‌آفرینی‌ها و درباره‌ی آن، جبران نخواهد شد. در مقابله با دست و و غافل او وظائفی بر عهده داریم؛ از و تا و تا عزیز باید ای باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و آنان و آنان بی‌اعتنائی و بی‌احترامی روا می‌دارد. ملت عزیز و دستگاههای مسئول یقیناً بر توطئه‌ی خباثت‌آمیز دشمنان فائق خواهند آمد، ان‌شاءالله. سید علی خامنه‌ای ۵ آبان ۱۴۰۱" https://eitaa.com/jorenush/274
می‌گه کار خودشونه. می‌گم سال ۵۷ که فاجعه‌ی اتفاق افتاد، انقلابیون گفتند رژیم برای بدنام‌کردن انقلابی‌ها (که مخالف سینمای ضدارزش اون دوران بودند) این حادثه را رقم زده. بعد هم از همین فاجعه برای حمله به رژیم استفاده کردند و تهدید را به فرصت تبدیل کردند. خب شما هم بیاید از این فرصت استفاده کنید و قساوت حکومت آخوندی را اثبات کنید. 🤔 لااقل تسلیت بگید و خوشحالی نکنید. ظاهرسازی هم بلد نیستید؟ https://eitaa.com/jorenush/275
پشت چراغ قرمز، توی ماشین نشسته‌ام. از ماشین بغلی خانمی می‌گوید: توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه. محل نمی‌گذارم. دوباره می‌گوید. صورتم را با لبخندی برمی‌گردانم تا نیم‌رخم را ببیند. با کناری‌هایش پچ‌پچ می‌کند. چراغ سبز شده. در حال راه‌افتادن، داد می‌زند تا من بشنوم و خوشحال است که دارد فرار می‌کند. انگار من نیروی امنیتی‌م یا گونی با خودم دارم. به حالش غصه می‌خورم. وقتی می‌روند می‌بینم خودروشان هم پراید است، مثل خودم. خنده‌ی تلخی دارم. خب، چرا گم شوم؟ کجا بروم؟ مگر کجا را دارم غیر از همین وطن؟ ۵۷ همه مردم را با خودشان همراه می‌کردند، حتی نیروهای نظامی را. حتی آن‌ها شاه را هم بیرون نکردند، بلکه می‌خواستند برش گردانند تا محاکمه شود. ولی این‌ها همه را جدا می‌خواهند. حالا اگر من این لباس را نپوشم می‌توانم بمانم؟ مگر این لباس چیست؟ مگر ایرانی‌تر از لباس من هم وجود دارد بین مردم؟ دنبال چه هستید؟ مگر صاحبان همین لباس نبودند که ایران را دوباره یکپارچه و احیاء کردند؟ مگر مردم ایران سال‌ها به پشتیبانی همین آخوندها این کشور را حفظ نکردند؟ دنبال چی هستید؟ من که می‌دانم به‌زودی اکثر همین خانم‌ها با گشایش دریچه‌ای از وجه‌الله، اشک‌ریزان به اشتباهشان پی خواهند برد، ولی دلم برای گرفتاری مردمم در چنگال جهالت می‌سوزد. برای خودم هم ناراحت نیستم. از اول که آخوند شدم، پی فحش‌خوردن را به تن مالیدم. هرچند آن‌چه از محبت‌های مردم دیدم، قابل مقایسه با بی‌ادبی‌ها نبوده. بگذریم. https://eitaa.com/jorenush/276
جرعه‌نوش
ما همه به وضع موجود، انتقاد و اعتراض داریم. ما ناراضی هستیم. اگر کسی به این وضع رضایت دهد، به انقلا
سر کلاس هی دستش را بالا می‌گرفت. از جا می‌پرید که چیزی بگوید. داشتیم درباره‌ی حرف می‌زدیم. گفتم بیا جلو، کنار من رو به بچه‌ها حرفت را بزن. گفت شناسایی می‌شوم! () آمد و شروع کرد به گفتن. ده‌ها شبهه را رگباری در هم گفت. تراکم اطلاعات غلط فکرش را وارونه کرده بود. گفتم: طرفداری از انقلاب و جمهوری اسلامی به معنای معترض‌نبودن نیست. اکثر مردم طرفدار اسلام و نظامند، ولی اکثراً به وضع موجود معترضند. گفتم: بیایید در چهارچوب همین نظام این وضع را اصلاح کنیم. گفت: من که با دین و قانون اساسی مشکل ندارم، ولی نمی‌شود؛ اگر می‌شد تا حالا بعد چهل سال اصلاح می‌شد. قرار گذاشتیم آمارها را مرور کنیم تا قضاوتی منصفانه داشته باشیم. () گفتم: خب راه اصلاح که از کف خیابان نیست. گفت: این اسلامی است که ما باید اجباراً نماز جماعت شرکت کنیم؟ گفتم: نه. من هم به این کار معترضم. این ناشی از ضعف ما در ارائه‌ی الگوی تعلیم و تربیت اسلامی است. اتفاقاً حزب‌اللهی‌ترین‌ها معترض‌ترینند، ولی با مطالبه و تولید علم و ورود در دستگاه‌ها این اصلاح رخ می‌دهد و این فرایند بلندمدت است و خون دل خوردن دارد. ... با دوستانش درباره‌ی مشغول بحث شدند. گفتم: در این زمینه، ما یک را پیش رو داریم. غرب همین راه را در رفته و نتایجش را دیده. غرب درباره‌ی حجاب، به رسیده، نه آزادی. همین حالا هنوز پیروز نشده، دارند توی خیابان چادر از سر ناموس ما می‌کشند. گفتند: ما نمی‌خواهیم مسیر غرب را برویم. ما آزادی می‌خواهیم. من نمی‌گذارم آن‌چنان شود. ("من" را با غیرت و لوطی‌گری با تاکید می‌گفت.) گفتم: دست تو نیست. تو اصلاً ، . (حالت تواضع به خودش گرفت و خود را کوچک‌تر از آن‌ها شمرد) گفتم: آن‌ها راهی را شروع کردند ولی نتوانستند آن را کنترل کنند چون در دست دیگران بود. گفتم: اصلاً می‌دانی ستار خان کی و کجا مُرد؟ گفت نه. گفتم: مشروطه‌خواهان او را زدند و او در عزلت و افسردگی از راهی که آغاز کرده بود، مرد. * تلاش کردم و به خودش هم گفتم که این کلاف درهم‌تنیده باید رشته‌رشته باز شود. * از او خوشم آمد. خیلی شبهه داشت ولی لوطی بود و مردانه اعتراض می‌کرد. دست در گردنش انداخته بودم. زنگ خورد و بحثمان ناتمام ماند. وعده گذاشتیم که ادامه دهیم. حیف که زمان کم است و حیف که بچه‌ها خیلی بی‌اطلاعند. https://eitaa.com/jorenush/277
ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز آن سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند آن را که خبر شد، خبری باز نیامد https://eitaa.com/jorenush/281
🤝 اندر احوالات شیخ و شابّ (۱) 📢 این روزها به مدرسه رفت‌وآمدی دارم و با دانش‌آموزان و نوجوانان گفت‌وشنودی. یکی از دوستان خواست تا تجربیاتم را بازگو کنم. به نظرم مهم‌ترین تجربه، دریافتی است که از ریشه‌ی پرسش‌های بچه‌ها به دست آورده‌ام. شاید بتوان از بُعد ، سه مسأله‌ی اساسی را ریشه‌ی شبهات موجود برشمرد: 👥 در اولین گفت‌وگوها، پرسش از دارند؛ «آیا دین می‌تواند اجباری باشد؟»، «مگر اسلام نگفته لا إکراه فی الدین؟»، «اگر من مسلمان نباشم یا نخواهم به دستورات دینی پایبند باشم، چه؟»، «چرا برای ما محدودیت ایجاد می‌کنند؟» و سؤالاتی از این دست. با تمرکز بر را می‌توان دال محوری این بخش از گفت‌وگوها دانست. 🌀 دقیق‌تر که می‌شوی و سخن از و به میان می‌آوری، مسأله‌ای بنیادین‌تر خود می‌نُماید: «چرا باید در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی دخالت کند؟»، «آیا حکومت دینی، طرح مناسبی است؟» انگاره‌ای پنهان در ذهن اکثر آن‌هاست. 👣 وقتی این مسیر را ادامه می‌دهی و بحث به و نسبت مکاتب با یکدیگر می‌رسد، ریشه‌ای‌ترین اصل شبهات آشکار می‌شود: و نفی . در واقع، عمق راهبردی نظام اندیشه‌ی دینی، در این مسأله نهفته است که اساساً از منظر و ، حقیقت واحدی در عالم وجود دارد یا حقایقی متعدد و مجزا در عرض یکدیگر، یا اساساً حقیقت ثابتی وجود ندارد؟ و آیا قواعد و قوانین عالم، تابعی از آن وحدت‌اند یا نه؟ و آیا آن حقیقت، دست‌یافتنی است و آیا می‌توان بر سر آن به تفاهم و توافق رسید یا نه؟ و آیا راه سعادت یکی است یا متعدد؟ بنیادین‌ترین فصل از ذهنیات نوجوانان و حتی بزرگسالان را تشکیل می‌دهد و اگر پاسخ روشنی نیابد، شبهات، عمیقاً حل نمی‌شوند و هر زمانی، با صورتی جدید، بازتولید خواهند شد. نکته‌ی قابل توجه آن است که مخاطبان، غالباً به این پرسش‌ها خودآگاهی ندارند، و تنها پرتوی از آن‌ها را در لایه‌هایی متفاوت و به مناسبت‌های مختلف ابراز می‌کنند. https://eitaa.com/jorenush/282
🎬 چی ببینیم؟ در آستانه‌ی ۱۳ آبان، سالروز دستگیری امام خمینی در سال ۱۳۴۳، و کشتار دانش‌آموزان و دانشجویان در سال ۱۳۵۷ و تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ قرار داریم. برای این مناسبت، می‌شود پیش‌نهادهای زیادی داشت، خصوصاً برای نسلی چهارم و پنجم انقلاب که آشنایی ناچیزی با این نقاط عطف تاریخ معاصر کشورشان دارند. پیشنهادهایم را در چند سرفصل ارائه می‌کنم: 🔊 و اعتراض و تبعید : قسمت پنجم از فصل اول «در برابر توفان» 🔊 واقعه ۱۳ آبان ۵۷: قسمت هشتم از فصل اول مستند «در برابر توفان» 🔊 آشنایی با تاریخ آمریکا و استعمار (تنها چند مستند جدید معرفی می‌شود): 1- آمریکا؛ عمو سام تو رو می‌خواد (از مجموعه‌ی «رازهای آشکار») 2- پیکره‌هایی از جنس خاک (دو قسمت) 🔊 تاریخ روابط ایران و آمریکا: 1- آقای نخست‌وزیر 2- رؤیای نیروی سوم (سه قسمت) 3- قسمت هشتم از مجموعه مستند «حکومت سیاه» 🔊 تسخیر لانه‌ی جاسوسی در سال ۵۸: ۴۴۴ روز (تنها مستند خودی درباره‌ی تسخیر لانه جاسوسی) https://eitaa.com/jorenush/283
جرعه‌نوش
💎 پیام #امام_خامنه‌ای به کنگره‌ی ملی #لشکر_فرشتگان_تاریخ‌ساز (ویژه‌ی هفده‌هزار زن شهید، آزاده و جانب
«ما باید در کشورهای خود، با مبارزه‌ای جدی آغاز کنیم؛ باید بنیان را محکم و نخستین و اصلی‌ترین پرورشگاه آدمی را کانون ، صفا، عاطفه و سازیم. باید حراست از و ارزش‌های زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن که ساخته‌ی دست و پندار همین نظام سلطه است، تجدید نظر کنیم؛ و زن را جداً از وسیله‌ای برای که فرهنگ سلطه‌ی غرب عملاً بر او تحمیل کرده، رها سازیم. یک عالِم، یک سیاستمدار، یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک و یک آری، اما یک وسیله برای کام‌جویی و سرگرمی نه. این است آن‌چه خواهد توانست به و حقیقی‌اش را اعطاء کند؛ و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد.» (بخشی از سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در اجلاس سالیانه‌ی سازمان ملل، ۱۳۶۶) روان تشنه‌ی ما را به جرعه‌ای دریاب: @jorenush
جرعه‌نوش
🎬#سیزده_آبان چی ببینیم؟ در آستانه‌ی ۱۳ آبان، سالروز دستگیری امام خمینی در سال ۱۳۴۳، و کشتار دانش‌آم
📖 چی بخونیم؟ درباره‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی، کتاب‌های متعددی نوشته شده؛ از جمله «دانشجویان و گروگان‌ها؛ تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام»، «تسخیر لانه جاسوسی؛ خاطرات یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، «ورود به لانه‌ی عقاب؛ روایتی نو از تسخیر لانه جاسوسی»، «انقلاب دوم؛ تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا، آثار و پیامدها»، «سیاست خارجی آمریکا و بحران گروگان‌گیری در ایران»، «گروگان‌گیری ایرانی»، «بحران؛ سال آخر ریاست جمهوری کارتر»، و ... اما می‌خواهم دو کتاب کم‌حجم و پرفایده را به عنوان پیشنهاد ویژه معرفی کنم: 1- آن‌جا سفارت نبود؛ گزیده‌ی اسناد لانه‌ی جاسوسی (انقلاب، میانه‌روها، نفوذ) این کتاب تحلیل و دسته‌بندی اسناد کشف‌شده از سفارت آمریکاست که توسط دوست عزیزم محمدمهدی مزارعی نوشته شده و انتشارات «میراث ماندگار» در 240 صفحه منتشر شده است. این کتاب، پاسخ به مطالبه‌ی مکرر درباره‌ی مطالعه‌ی این اسناد توسط جوانان و نوجوانان است. (همین دیروز دوباره فرمودند و از تخلف آموزش و پرورش از امر ایشان مبنی بر وارد کردن مضامین این اسناد در کتب درسی ابراز تأسف کردند) 2- مرگ بر آمریکا این نوشته‌ی کم‌حجم، اولین کتاب از مجموعه‌‌ی «شعارهای انقلاب» است که برای تبیین شعارهای انقلاب فراهم آمده و توسط نشر شهید کاظمی (ره) منتشر شده است. روان تشنه‌ی ما را به جرعه‌ای دریاب: @jorenush
جرعه‌نوش
🤝 اندر احوالات شیخ و شابّ (۱) 📢 این روزها به مدرسه رفت‌وآمدی دارم و با دانش‌آموزان و نوجوانان گفت‌
🤝 اندر احوالات شیخ و شاب (۲) زمانی یک شوخی مرسوم بود که می‌پرسیدند "به روح اعتقاد داری؟" طرف هم با اعتماد به نفس می‌گفت بله. ولی در جواب، یک "تو روحت" می‌شنید و سرّ مطلب را می‌فهمید.😒 حالا این روزها ما با یک معضل بنیادین روبروییم؛ به روح اعتقاد داری؟ پیرو مطلب قبلی که سه لایه از مسائل نظری نوجوان‌ها را نوشتم، این را اضافه می‌کنم که علاوه بر آن سه، یک معضل بسیار جدی هم وجود دارد؛ بسیاری از دانش‌آموزها اساساً ماوراءالطبیعه را باور ندارند. و این ناباوری تا حد زیادی مرهون روند تحصیلی است که در گذرانده‌اند؛ از ابتدا را "علوم" دانسته‌اند و طبیعت را تمامی جهان، و فیزیک و زیست و شیمی و زمین‌شناسی را بیان‌گر "همه"ی قوانین عالم، و فرضیه‌ها را نظریات تخلف‌ناپذیر. به‌علاوه هیچ تلاش اثربخشی در راستای باورمند ساختن او به ملکوت انجام نشده، بلکه در اکثر موارد، عملاً نیز انکار شده است. حالا ما با نوجوانی مواجهیم که عالم فراماده تقریباً هیچ جایگاهی در اندیشه و کنش او ندارد. همه‌چیز را با ملاک‌های مادی می‌سنجد و می‌فهمد و غیر آن را نادانسته انکار می‌کند و گاه خرافه می‌پندارد. دانش‌آموز ما اگر خوب درس بخواند، پوزیتیویست خواهد شد. روان تشنه‌ی ما را به جرعه‌ای دریاب: 🆔https://eitaa.com/jorenush
⚽️مراقب دریبل باشید! در این روزها که چشم و دل خیلی از مردم جهان، متوجه بازی‌های است، پیشنهاد می‌کنم قسمت اول مستند را ببینید. «مجموعه مستند «دریبل»، به ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فوتبال می‌پردازد و تلاش می‌کند با نگاه جدید و از دریچه‌ای متفاوت، تحلیل دیگری از فوتبال و حواشی آن ارائه دهد.» این را می‌توانید در عماریار (https://ammaryar.ir/product/%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a8%d9%84/) پیدا کنید. روان تشنه‌ی ما را به جرعه‌ای دریاب: 🆔https://eitaa.com/jorenush
یک هفته از رفتنش گذشت... درست سیزده سال بعد از مامان‌بزرگ، در همان روز، بابا علی هم رفت... و انگار بخشی از من با او دفن شد. شاید خیلی‌ها نمی‌فهمیدند، ولی من و او خیلی شباهت داشتیم. و من پای خاطرات او، خودم را تا اعماق دوران‌ها پیش می‌بردم. حالا آن من، دیگر محرمی چون او ندارد. او آن من را با خود برده است. او و آن‌ها، ما بودند. ما داریم خودمان را از دست می‌دهیم، ذره‌ذره در دل روزگار بدون آن‌که چیزی جای آن را بگیرد.
مثل همین عکسی که برای شناسه‌ی کاربری‌اش انتخاب کرده بود، ساده و بی‌آلایش بود. اولین بار که برای تدریس به مدرسه آمد، باورکردنی نبود؛ متواضع، با لبخندی شیرین بر لب و کلاهی بافتنی بر سر (مثل آن‌ها که بسیجی‌ها بر سر می‌گذارند). خیلی دوست‌داشتنی بود، با بیانی روان و تسلطی که ناشی از ممارست و تحقیق در گوشه‌گوشه‌های تاریخ بود. یک بار که برای مصاحبه درباره‌ی آموزش تاریخ در حوزه از او وقت خواستم، به‌راحتی پذیرفت و قرار گذاشت. مصاحبه‌ی خوبی شد. از روزی که خبر کسالتش را شنیدم، می‌ترسیدم که یا از دست برود و یا از مقام افاده بیفتد. دیشب خبر را که شنیدم، حقیقتاً غم وجودم را گرفت. حیف از او و لبخندهای دل‌نشین و صداقت معصومانه‌اش. من تنها حدود یک ماه توفیق شاگردی‌ش را داشتم و دیگر به‌جز همان یک مصاحبه، از وجودش بی‌بهره بودم، ولی دلم خوش بود که کسانی چون او هستند. خیلی دلم سوخت. ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم. الهی که با رسول‌الله و دختر طاهره‌اش و دوازده پیشوایت محشور باشی استاد عزیز... روان تشنه‌ی ما را به جرعه‌ای دریاب: 🆔https://eitaa.com/jorenush