🔴 #مردها_زیاد_در_خانه_نمانند
💠گاهی مرد مجبور است به خاطر شرایط #شغلی، مدت طولانی در روز، در خانه بماند.
💠حضور طولانی مرد در خانه، گاهی مانع #خانهداری و رسیدگی به #مدیریت زنانه همسر است. (مگر اینکه حضور مرد در خانه لازم باشد.)
💠به مرد پیشنهاد میشود در صورت امکان ساعاتی را از #منزل خارج شود و با بازگشت دوباره به منزل، #انرژی و محبت #جدید به خانه بیاورد.
🆔 @jqkhhamedan
مداحی آنلاین - غربت امام صادق - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
3.94M
🏴
غربت #امام_صادق(ع)
آیت الله مجتهدی تهرانی( ره )
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت🏴
🏴✨🏴
@jqkhhamedan
Mahmood Karimi - Ye Madine (320).mp3
12.19M
نواهنگ یه مدینه یه بقیعه
یه امامی که حرم نداره😭
@jqkhhamedan
فرمودهـاید:
تمام عمر خدمتش را میڪردید
اگر محضرش را در میافتید
آخرین ذخیرہ خدا
طاووس اهـل جنت ، مهـدے تان را ...
بہ دعاے صادقانهـے شما محتاجیم
براے باز شدن گرهـے ظهـور
یا سیدے یا مولاے
یا جعفربن محمد الصادق علیہ السلام ...
بہ لطف رئیس مذهـب ام جعفرے شدهـام
من از دعاے شما بودہ ڪہ مهـدوے شدهـام
@jqkhhamedan
🔳 در سالروز شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام ششمین اختر آسمان ولایت و امامت؛
🌷 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🔹 «المؤمنُ مَن طابَ مَكْسبُهُ، وحَسُنتْ خَليقَتُه، وصَحَّتْ سَريرَتُهُ، وأنْفقَ الفَضلَ مِن مالِهِ، وأمْسكَ الفَضلَ مِن كلامِهِ؛
🔸 مؤمن كسى است كه درآمدش حلال و پاك باشد و اخلاقش نيكو و باطنش درست؛ زيادى مالش را انفاق كند و زيادى گفتارش را نگه دارد».
📗 الكافی : 2/235/18.
🏴 @jqkhhamedan
🅾راههای ترغیب فرزند به #نماز
✅ #خُلق_نیکو بعد از نماز یکی از روشهای بسیار خوب برای تشویق بچهها به نماز است تا تاثیر نماز را در #رفتار_والدین ببینند.
✅بعد از نماز خواندن، خوشاخلاقتر و مهربانتر از بقیه ساعتها باشید و به صورت عملی این #پیام را به بچهها بدهید که نماز چطور زنگار را از روح و روان پاک میکند.
@jqkhhamedan
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه
با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت
بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق
بار دیگر شد شکسته حرمت قران ناطق
◾️ شهادت جانسوز قرآن ناطق، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد
💻 @jqkhhamedan
#شهید_محسن_حججی
بعد از شهادت تا مدتها #پیکرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد #حزب_الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
پیکری #متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون #آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن #اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!"
بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را #مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای #شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.
توی دلم #متوسل شدن به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭
یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
راقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار #ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای #شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?"
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند?😭
گفتم: "حاجآقا، #پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔
#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
🌹 @jqkhhamedan
4_6003447622117885356.mp3
2.47M
🎧 #هیات_مجازی
🏴 روضه روز شهادت حضرت صادق(ع)
🍂افتاده ای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست
🍂حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست
🍂خاکی شده پیشانی ات اما به رخسارت
🍂از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست
▪️ @jqkhhamedan ▪️