eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ - ۰۹۱۸۵۰۹۸۴۹۷
1.4هزار دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
243 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 کانال فروشگاه جامعة القرآن👇👇👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
💠﷽💠 🔴 نقد 💠 ، برنامه ایست که استعدادهای برتر رشته‌های مختلف را کشف می‌کند و نمایش می‌دهد. اما بعد از دیدن چند برنامه، مخاطب، چه چیزهایی را به عنوان خواهد شناخت؟ با نگاهی به برنامه‌های پخش شده، مواردی که بیشترین تکرار را داشته‌اند می‌شماریم: 🔸توانایی‌های و غریب ذهنی (مثل محاسبات ریاضی، حافظه و...) 🔸توانایی‌های خاص و ورزشی (مثل حرکات رزمی، دوچرخه سواری و...) 🔸توانایی های خارق‌العاده (مثل چسبیدن اشیاء به بدن) 🔸خوانندگی 🔸مجری‌گری 🔸بازیگری 🔸استندآپ کمدی 🔴 احتمالا چیز خیلی بیشتری نمی‌توانید به این فهرست اضافه کنید. یک بار دیگر را مرور کنید، به نظر شما کسی که طی دو سال گذشته مثلاً 10 داشته است، صاحب استعداد نیست؟ یا کسی که توانسته با دست خالی 15 ایجاد کند، کارش کمتر از شکستن چوب با بدن است؟ توانایی خوب به نحوی که دانش آموزان درس و مدرسه شوند، چه نسبتی با استندآپ کمدی دارد؟ 💠 می‌بینیم که عصر جدید به طور جدی کلمه «استعداد» را در یک مجرای مشخص قرار می‌دهد. بدیهی است که در برنامه، هرگز سایر انواع استعداد نمی‌شوند و چه بسا گاهی نیز مورد تأکید قرار می‌گیرند، اما در چیزی که به آن پرداخته می‌شود، می‌شود و چیزی که به آن پرداخته نشود، از اهمیت می‌افتد. 💠 گویی عصر جدید، بیشتر به چیزی «استعداد» می‌گوید که برای مناسب باشد! شاید این لفظ، به نظر بیاید، اما احتمالا با مرور آنچه در برنامه می‌بینید و مقایسه آن با سیرک‌هایی که از تلویزیون دیده‌اید، تصدیق خواهید کرد. 💠 اینجا خوب است برای مشخص شدن این مفهوم، یک دیگر را هم پیشنهاد دهم. به نظر شما تفاوت برنامه «عصر جدید» با «مسابقه محله» در چیست؟ فاخر؟ هزینه زیاد؟ مجریان و ؟ آیا ذات این دو برنامه با هم تفاوتی دارد؟ 💠 هر دو به نوعی «شیرین کاری»‌های مخاطبان را نمایش می‌دهند؛ حالا اگر یکی‌شان اسم «استعداد» بر این «شیرین کاری‌ها» بگذارد، چیزی به اضافه نمی شود! 💠 مخاطبی که خوره عصر جدید باشد، حتماً یک ارزش‌دهی جدید در ذهنش (خودآگاه یا ناخودآگاه) شکل خواهد گرفت: و آن « بودن ارزش است» 💠 شما تصور کنید که بلدید خیلی خوب و دوچرخه سواری کنید. حتما هر چهار ضربدر شما با این استعداد شگرفتان روشن خواهد شد. کسانی می‌گیرند که بتوانند با دوچرخه پشتک بزنند. کار عادی اصلا نیست. 💠 ممکن است بگویید اساس برنامه بر نمایش کارهای و متفاوت است؛ و پاسخ بگیرید به همین دلیل، این برنامه «عادی بودن و بودن» را به تدریج از می‌اندازد، و «عجیب بودن» را خوبی می‌کند. 💠 یکی از شرکت کنندگان مسابقه، با عجیب خود اسم همه شهرهای هر استان را حفظ بود، عدد پی را تا دوهزار رقم حفظ بود، جدول و چیزهای دیگری را هم از بر کرده بود. این مرد بزرگوار تلاش کرده بود چیزهایی حفظ کند که همه بگویند « چیزی حفظ کرده» ولو این که هزار و نهصد و هشتاد و پنجمین رقم عدد پی به درد هیچ درازگوشی نخورد، اما حفظش است، چون است. اما حفظ عجیب نیست، بنابراین اهمیتی هم به آن نداده است. 💠شما مخاطب گرامی هم نتیجه می‌گیرید که اگر دارید با آن چیزی حفظ کنید که بیافریند، اگر قدرت بدنی دارید، آن را در راهی خرج کنید که چشم‌های دیگران را از در بیاورد. استفاده از این استعدادها در راهی که است، مفید نیست! 🔴 با این حساب، چرا باید را که در خیابان «تک چرخ» می زنند کنیم... 🔴 البته این‌برنامه خوبی هم دارد که علی‌الحساب یکی از ویژگیهای درخور توجه آن را ذکر می‌کنیم. 💠 بنظر می‌رسد این‌ برنامه می‌تواند غلطِ پرستی و پسندی مُفرط را در بین نسل جوان ما سرکوب کند. و ذهنیت غلطِ ایرانی را مخدوش کند و روحیه "ما می‌توانیم" و اتّکاء به استعداد و نیروهای کشور را در نسل جوان ما زنده کند. و البته باید نواقص و معایب جدی این برنامه را دید و کرد. @jqkhhamedan
بعد از شهادت تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!" بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . راقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?" نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام." وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔 🌷🌷🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 @jqkhhamedan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅منافع روزه داری در نظرات دانشمندان ✍پیروان بسیاری از ادیان بزرگ دنیا روزهایی از سال به روزه داری می پردازند. 🖋زکریای رازی میفرماید: از منافع گرسنگی و تشنگی یکی این است که امتلاء را از بین می برند و جلوی چاقی مفرط را میگیرند و حواس شامه و سامعه و باصره را دقیق تر و تیزتز می کنند، بیماریهای رطوبی را ریشه کن کرده و نفخ و بادهای بدن را از بین می برند. 🖋پزشک مصری در 3600 سال قبل گفته است انسان پرخور با یک چهارم غذایی که میخورد زنده می ماند و با سه چهارم دیگر آن پزشکان امرار معاش می کنند. 🖋فیثاغورث طبیب و دانشمند بزرگ یونانی هنگام مرگ شاگردانش را به روزه گرفتن توصیه کرد. 🖋در زمان بقراط، اطبا بیماران سخت را از خوردن منع می کردند. 🖋دکتر الکسیس کارل _فیزیولوژیست و محقق فرانسوی_ درباره اهمیت و نقش روزه بر سلامت جسمی و روانی انسان می گوید: " در روزه داری با تلاش معنوی، و تملک نفس می توان بدن را حفظ کرد. همه بطور طبیعی تمایل به اطفای غرایز نفسانی دارند ولی وقتی این تمایلات کاملا برآورده شد به می گراید. بنابراین ضروری است که به گرسنگی، کاهش خواب و غرائز جنسی و ... عادت کرد و بر نفس شد. 🔎تحقیقات نشان می دهد که روزه داری بر حفظ سلامت و و نیز درمان بیماریها تاثیر زیادی دارد. 📚منابع: 1.منافع الاغذیه و مضارها 2.نقش دین در بهداشت روان 🍏 @jqkhhamedan 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅