جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_پنجم اما حرفش را ادامه نداد. - مثل فیلسوف ها حرف می زنی. البته فیلسوف هائی که چن
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_ششم
ساعتی به غروب بود که رسید خانه. رفت توی آشپزخانه.
-سلام آقا شروین
هانیه بود. خدمتکارشان. شروین سری تکان داد و بطری آب را از توی یخچال برداشت.
-بقیه کجان؟
- مامانتون با شراره خانم رفتن بیرون. آقا هم یه سر اومدن و رفتن
شروین نگاهی به قابلمه ها انداخت و ابروهایش را در هم کشید. هانیه که متوجه نگاه شروین شده بود گفت:
-مهمون داریم. خاله تون
کلافه سر تکان داد.
-مزاحم همیشگی. لعنتی، کاش با سعید رفته بودم
در حالیکه از آشپزخانه بیرون می رفت گفت:
-من می خوابم. اگر کسی کارم داشت بگو خونه نیست
روی تخت دراز کشید. ضبط را روشن کرد. دستش را زیر سرش گذاشت و به گچ بری سقف خیره شد. کم کم پلک هایش سنگین شد...
با تکان هایی که می خورد از خواب بیدار شد.
-داداش؟ داداش شروین؟ پاشو داداشی
چشم هایش را باز کرد. شراره بود.
- سلام داداشی
نیم خیز شد.
-سلام عزیزم. چی شده؟
- خاله اینا اومدن. مامان گفت بیا
راست شد. نگاهی به پنجره انداخت. هوا تاریک شده بود.
-خیلی وقته اومدن؟
شراره به ساعت روی میز اشاره کرد.
-وقتی عقربه بزرگه اینجا بود
شروین خندید. پیشانی اش را بوسید و گفت:
-خیلی خب، تو برو، منم میام
شراره نزدیک در که رسید همانطور که دستش به دستگیره در بود، سرش را به طرف شروین چرخاند و گفت:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
امام صادق علیه السلام:
🍃دوستان وفادار داشته باش؛
چرا كه آنان، در روزگار آسودگى، ذخيره محسوب مى شوند
و در روزگار گرفتارى، سپر بلا خواهند بود...🍃
📚 بحارالانوار ، ج ۷۸، ص251
💐 @jqkhhamedan 💐
💠💠💠
🌸 #آیا_میدانید
⇦✨استشمام بوی اسپند میگرن را کاهش می دهد وباعث از بین رفتن درد سر می شود
⇦✨همچنین اینکار برای رفع سرماخوردگی و کاهش التهاب نیز مفید است
@jqkhhamedan
🌸
#طب_تبریزیان
💠💠💠
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅تاثیر اعمال در طولانی شدن یا کوتاه شدن عمر
✍گناه مانع طول عمر می شود: اگر چه مرگ در اختیار انسان نیست، لیکن اعمال ما در طولانی شدن یا کوتاه شدن عمر ما دخالت دارند؛ یعنی اعمال و رفتار ما در زندگی ما تأثیر می گذارند.
حضرت علی (ع) می فرماید:
«اعوذ باللّه من الذنوب الّتی تعجّل الفناء؛
از گناهانی که در نابودی شتاب می کنند به
خدا پناه می برم».
📚:اصول کافی، ج ۲،ص ۳۴۷٫
💥بعضی کارها از قبیل: قطع رحم، قسم دروغ، سخنان دروغ، آزردن پدر و مادر و… عمر را کوتاه. و کارهایی از قبیل: صدقه پنهانی، نیکی به پدر و مادر و صله رحم و… عمر را طولانی می کند
🍏 @jqkhhamedan 🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🍃به شیعیان ما امر کنید که به زیارت امام حسین علیه السلام بروند زیرا رزق را زیاد و عمر را طولانی و بدی ها را دفع میکند.
🔻امام باقر علیه السلام
📗کامل الزیارات ص۱۵۱
@jqkhhamedan
سید حسن نصرالله: آمریکا قادر به تحمیل جنگ نظامی علیه ایران نیست
دبیرکل حزبالله لبنان در دیدار با امیرعبداللهیان:
🔸کاخ سفید میداند اگر جنگی علیه ایران روی دهد همه منطقه درگیر میشود و قطعاً پایان آن را آمریکا رقم نخواهد زد.
🔸مقاومت تنهاترین و قویترین گزینه برای مقابله با جنایات، تجاوزات و جاه طلبیهای صهیونیستهاست.
🔸صهیونیستها ریشه فساد و ایجاد ناامنی در منطقه هستند.
🔸صهیونیستهای غاصب، بی منطق ترین موجودات روی زمین هستند و فقط و فقط زبان مقاومت را می فهمند.
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@jqkhhamedan
🔴 #ترک_ازدواج_ممنوع
💠 زنى به محضر امام باقر عليه السلام رسید و ضمن دعا در حق ایشان عرض کرد: من زنى تارك دنيا هستم حضرت فرمود: منظورت از ترك دنيا چيست؟ عرض كرد: نمىخواهم هرگز #ازدواج كنم.
💠حضرت پرسيد: چرا؟ عرض كرد: در ترك ازدواج، به دنبال كسب فضيلت هستم. حضرت فرمود: از این عقیده صرف نظر کن! اگر در اين كار فضيلتى بود، #فاطمه عليها السلام از تو سزاوارتر به آن بود. هيچ كس نيست كه در #فضيلت بر او سبقت گيرد.
📙الكافي، ج۵، ص۵۰۹، ح۳
🆔 @jqkhhamedan
فرزندی تربیت کنید که کارخوب را آموخته و انجام آن در مغزش بالذت گره خورده.
فرزندی بزرگ کنید که با ارزشی که به او داده اید آموخته چگونه از خود مراقبت کند، خود را دوست بدارد و تصمیمات درست بگیرد.
فرزند حرف گوش کن تربیت کردن هنر نمی خواهد زور و داد و تهدید و تنبیه و ایجاد ترس و وحشت می خواهد.
کودک حرف گوش کن نخواهد توانست از خود مراقبت کند چون انتخاب درست را نیاموخته فرمانبر داری را آموخته.
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🍒•
@jqkhhamedan
#ریحانه
فلسفه ی پیچیدهای ندارد(👌)
حجاب مصونیت است، باشد (😕)
من امــا به عشق مادرم (💖)
برای رضایت مادرم چادریام (☺️)
#راضیام_به_رضای_تو😍
@jqkhhamedan
[•🌸•]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر غبارروبی امروز مضجع شریف امام رئوف در آستانه روز زیارتی حضرت رضا (ع)
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂
@jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز چهارشنبه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌱هر روز خود را با بسمالله آغاز کنید🌱
🔹امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز.
@jqkhhamedan
🍎🍏
چه كسانی دچار بیماری ام.اس میشوند؟
گروه نخست افرادی هستند فوقالعاده حساس، زودرنج و عصبی ؛ با كمترین ناملایمات از حالت عادی خارج شده و تعادل خود را از دست میدهند
گروه دوم شامل افرادیست كه از نظر ژنتیكی دارای طبع سرد هستند و مدام هم از غذاهای سرد استفاده میكنند یعنی علاقه زیادی به خوردن ترشی، سركه، تمر هندی، ماست، قرهقروت و امثال آن دارند
💐 @jqkhhamedan 💐
🔔
🌺ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً
اگر شكر گزاريد و ايمان آوريد، خداوند مىخواهد با عذاب شما چه كند؟ در حالى كه خداوند همواره حقّ شناس داناست🍃
💐 @jqkhhamedan 💐
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_ششم ساعتی به غروب بود که رسید خانه. رفت توی آشپزخانه. -سلام آقا شروین هانیه بود.
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هفتم
مامان گفت مرتب بیا
در را بست و رفت.لبخند از روی لبان شروین محو شد. توی آینه نگاهی به خودش انداخت و نگاهی به کمد لباس ها و ادکلن های روی میزش. کمی به تصویرش در آینه خیره شد. شانه ای بالا انداخت. دستی به موهایش کشید و با همان لباس از اتاق بیرون رفت. وارد پذیرائی شد، بی توجه به مادرش که با عصبانیت نگاهش می کرد با شوهر خاله اش دست داد، با خاله اش احوالپرسی کرد و سلام خشکی هم به نیلوفر کرد. دورتر از بقیه گوشه پذیرائی نشست. پدر و شوهر خاله اش با هم حرف می زدند. مادر و خاله اش با هم پچ پچ می کردند و نیلوفر هم گرچه وانمود می کرد برای شراره کتاب می خواند ولی در واقع داشت زیر چشمی شروین را می پائید. رو به هانیه که داشت استکان ها را جمع می کرد گفت:
- برای من یه لیوان آب پرتقال بیار
نیلوفر گفت:
-چه جالب، منم هر وقت از خواب پا می شم آب پرتقال می خورم. خیلی می چسبه
شروین نیشخندی زد و با تمسخر گفت:
-واقعاً؟ چه تفاهمی!
و رویش را برگرداند. حوصله اش سررفته بود. کمی از آب پرتقالش را خورد. دلش می خواست از اتاق فرار کند. تلفن که زنگ زد از جایش پرید.
-فکر کنم سعیده
و از پذیرائی پرید بیرون. چند لحظه بعد کسل تر برگشت.
-بابا؟ با شما کار دارن
وقتی پدرش رفت، شوهر خاله اش در حالی که از ظرف میوه بر می داشت گفت:
-خب شروین خان. چه خبر؟ خوش می گذره؟
-ای، میگذره
در حالیکه از نگاههای مادرش خسته شده بود در جواب خاله اش گفت:
-دانشگاه که خبر خاصی نداره. همش باید خرخونی کنی، یه دهی بیاری تا نندازنت بیرون
نیلوفر گفت:
-معلومه خیلی خسته می شی که تا عصر می خوابی
شوهرخاله اش تکه ای سیب توی دهانش گذاشت و گفت:
- سختیش فقط یه سال دیگه است. بعدش تمومه
شروین جوابی نداد ولی صدای پدرش را شنید.
-اتفاقاً اول گرفتاریشه!
خاله اش که وانمود می کرد چیزی نفهمیده پرسید:
-برای چی؟
پدر نشست، پاهایش را روی هم انداخت و جواب داد.
-آخه عیالواری سخت تر از درس خوندنه
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هفتم مامان گفت مرتب بیا در را بست و رفت.لبخند از روی لبان شروین محو شد. توی آین
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هشتم
.بعد دستی به شانه شوهر خاله زد و گفت:
-مگه نه حمید؟
و با هم خندیدند. شروین حواسش به نیلوفر بود. لبخند گوشه لبش او را آزار می داد. خاله اش دست پیش گرفت:
-اول باید از شروین بپرسید. اگر مثل دائی هاش باشه که حالا حالاها باید مجرد بمونه
شروین خنده تمسخر آمیزی کرد و بلند گفت:
-من اصلاً از این کارا خوشم نمیاد، شاید هیچ وقت ازدواج نکنم
پدر گفت:
-ما هم از این حرفها زیاد می زدیم ولی وقتی چشم باز کردیم دیدم ازدواج که کردیم هیچ، بچه هم داریم
شروین که مصمم بود لبخند را از لب نیلوفر پاک کند گفت:
-البته اگر آدم خوبی پیدا بشه شاید بشه یه کاریش کرد ولی تا حالا که چیز دندون گیری پیدا نکردم
به نظرش این حرف ارزش چشم غره مادرش را داشت. شوهر خاله خندید:
-مهران؟ پسرت هم مثل خودت کله شق و یه دنده است
مادرش سعی کرد عصبانیتش از دست شروین را مخفی کند، چشم غره ای به شروین کرد و با لبخندی ساختگی رو به بقیه گفت:
-شروین از این شوخی ها زیاد می کنه من بهش گفتم شوخی بی مزه ایه ولی خب جوونها اونطور که باید به حرف ما گوش نمی کنن
خدا خدا می کرد که این بحث مضحک تمام شود. خوش بختانه زنگ موبایل آقا حمید به دادش رسید. چون وقتی شوهر خاله اش مشغول حرف زدن شد همه چیز به حالت عادی برگشت. پدرش مشغول پوست گرفتن سیبش شد و جواب سوال های شراره را می داد که روی پایش نشسته بود و مادر و خاله اش هم راجع به مدل لباس هایی که تازه دیده بودند حرف می زدند و همانطور که شروین می خواست دیگر از آن لبخند روی لب نیلوفر خبری نبود. آرام از اتاق بیرون خزید. توی حیاط روی پله های ایوان نشست و سرش را میان دستهایش گرفت. مدتی گذشت. صدای باز شدن در آمد و بعدش صدای تق تق کفش. این صدا را خوب می شناخت.
- شروین؟ شام حاضره
سر تکان داد.
- باشه. الان میام
نیلوفر مدتی به شروین خیره شد بعد آن طرف پله ها نشست.
-تو حالت خوبه؟
- آره
-اما من فکر می کنم یه طوریت شده. مثل قبل نیستی. میدونی چند وقته بیرون نرفتیم؟ سرو سنگین شدی
-اشکالی داره؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هشتم .بعد دستی به شانه شوهر خاله زد و گفت: -مگه نه حمید؟ و با هم خندیدند. شروین
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_نهم
- اصلاً بهت نمیاد
-مهمه؟
-من از اون شروین بیشتر خوشم می اومد. خودمونی، صمیمی
- هرجور میلته
-یعنی برای تو فرقی نمی کنه؟
-نه!
-می خوای بگی نظر من برات مهم نیست؟
دلش می خواست داد بکشد اما نمی شد. مدتی به نیلوفر خیره شد، بعد سرش را چرخاند.
- شوخی کردم. حالا برو تو منم میام
-داری دکم می کنی؟
کلافه گفت:
-نه، مگه کاری داری؟
-اون حرفهایی که زدی راست بود؟
-کدوم؟
-همون که...
- نه..مامان که گفت .. بیخیال دیگه
- بداخلاق شدی
شروین که کم کم داشت عصبانی میشد گفت:
- خواهش می کنم نیلوفر... .بعدا راجع به این موضوع صحبت می کنیم.من الان اصلا حال و روز خوبی ندارم.سرم درد می کنه، .باشه؟
و در حالیکه سعی می کرد عصبانیتش را مخفی کند ملتمسانه به نیلوفر خیره شد. نیلوفر لبخند زد:
- قیافت خیلی بامزه شده
شروین هم زورکی لبخند زد:
- باشه؟
نیلوفر بلند شد و با لحنی بزرگوارانه ! گفت:
- باشه، هر جور راحتی ولی شوخی هات خیلی بی مزه است. زودی بیا
- اوکی
وقتی رفت شروین نفس راحتی کشید و به آسمان خیره شد:
- خوب داری حال مارو میگیری ها
ماه نیمه بود.دست هایش را دور خودش حلقه کرد.باد خنکی می آمد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
Mehrab_Jamalek_284932.mp3
2.92M
🕯
🍃مناجات با خدا برگرفته از اشعار شیخ بهائی
عشاق جمالک احترقوا
فی بحر صفاتک قد غرقوا
فی باب نوالک قد وقفوا
و بغیر جمالک ما عرفوا
💐 @jqkhhamedan💐