لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم گاندویی🥺🍀
#تم_گاندویی
#تم
@Kafeh_Gandoo12😎˼
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم گاندویی🥺🍀
#تم_گاندویی
#تم
@Kafeh_Gandoo12😎˼
❤️🥺😍.
#پروفایل
#گاندو
#کافه_گاندو
#محمد
❀🖤@Kafeh_Gandoo12😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت های محمد و رسول🥺🤝
چه زیباست ماهم همینطور باشیم🙂❤️
#گاندو
#محمد
#رسول
#کافه_گاندو
@Kafeh_Gandoo12😎
🧸🔗سلام سلام🔗🧸
🧸🔗چالش داریم🔗🧸
🧸🔗نوع: راندی🔗🧸
🧸🔗توسط:#اد_رمان_فاطمه🔗🧸
🧸🔗ظرفیت: ده نفر🔗🧸
🧸🔗جایزه: خفن🔗🧸
🧸🔗راندها: شش🔗🧸
🧸🔗شرط:اف نشی...لف ندی...🔗🧸
🧸🔗فقط خواهران🔗🧸
🧸🔗ایدی🔗🧸
fate
تکمیل🤎🤍
سلام سلام✋🍂
#اد_مبینا
🍂🍁چالـش جدیـد داریم🍁🍂
🍂🍁نـوع چالـش:رانــدی🍁🍂
🍂🍁زمـــان:الان🍁🍂
🍂🍁تعــداد رانــد :۴تـا🍁🍂
🍂🍁ظرفیـت: ۱۰ نفر🍁🍂
🍂🍁جایــزه:پروفایل های خفـن دختـرونـه🍁🍂
شرط:اف نشی و ترک نکنی🤗
اعلام حضور و شرکت به ایدی زیر👇
@...
#ستــاره_های_زمینی
#فصل_اول
#پارت_سی_و_سوم
محمد: منم که کاسه صبرم لبریز شده بود ،سریع در رو وا کردم و رفتم داخل و گفتم:ببخشید آقای دکتر یه لحظه!
دکتر با تعجب اومد سمتم و گفت:چه عجب تشریفتون رو آوردین...😏
محمد: ببینید آقای محترم ،من هی هیچی به شما نمیگم ، شما هرچی از دهنت درمیاد میگی...😡
دکتر:بله ،خوشم میاد درهمه حالت هم روتون زیاده...😏
محمد: من که دیگه واقعا اعصابم بهم ریخته بود و دوس داشتم یه دل سیر از خجالت این آقای دکتر مغرور دربیام،یه نفس آرومی کشیدم و دست دکتر رو گرفتم و گفتم:من تا الان هم نباید چیزی میگفتم ...
ولی شما دیگه شورشو در آوردین ،مجبورم که ....
کارت شناساییم رو نشونش دادم😏
دکتر که چشماش رو ریز کرده بود و به من نگاه میکرد،با دیدن کارت من چشماش چهار تا که خوبه،چهارده تا شد ...
برگشت گفت:
دکتر: ای....این از شماست؟
محمد: مگه عکسم رو نمیبینی؟؟
دکتر که یه جورایی انگار حالش بد شده بود گفت:
دکتر: او....اونا هم
محمد: من که منظوردکتر رو فهمیدم گفتم:بله اونا هم لیاقت داشتن این کارت شناسایی رو داشتن و الان هم دارند☺️
یه چیز خیلی خیلی خیلی مهم بهتون میگم و دوست دارم که آویزه گوشتون کنین تا همیشه یادتون بمونه...
هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت ،آدمی را از روی تیپ و قیافش قضاوت نکنین ❌ شاید قیافه این جوونا شبیه جوونای امروزی باشه،ولی دلیل نمیشه که مثل اونا رفتار کنن ...
به خاطر این جوونای با غیرت و خوش تیپ هستش که هیچ تازه به دوران افتاده ای جرأت نفوذ و خرابکاری داخل این کشور رو نداره...
اینا از نسل علی اکبر امام حسینن ، اینا از نسل حضرت عباس هستن که برای حفظ کشورشون دارن از جونشون مایه میزارن تا خدایی نکرده کسی به خودش اجازه فضولی کردن داخل این کشور رو نده 👊
دکتر که دست و پاهاش شل شده بود و اصلا حالش خوب نبود،آروم به سمت فرشید و رسول رفت و گفت:
دکتر: واقعا من شرمندم😔
توروخدا منو ببخشین که شمارو از رو ظاهرتون قضاوت کردم...
من این چند رو اصلا حالم خوب نیس و کنترلی روی خودم ندارم اگه توهینی یا بی احترامی شد منو ببخشین...🙏
محمد: فرشید که ماتش برده بود گفت:
فرشید: نیازی به عذر خواهی نیست ...
اگه هرکسی غیر از شما هم بود ممکن بود این فکر رو بکنه ، ماهم فرقی با این جوونا نمیکنیم ...
تنها فرقمون اینه که ما متولد دهه غیرتیم ما جوونایی هستیم که دوس نداریم هیچ کسی نگاه چپ به ناموسمون کنه ،به خواهرامون ،مادرامون ...
محمد: رسول داشت با چشمایی از حدقه بیرون زده به فرشید نگاه میکرد و گفت:
رسول: خیلی عجیبه ،این حرفا از تو بعیده😁
محمد: دکتر خندش گرفت،انگار به کل از موقعیت و وضعیتی که توش بودیم یادمون رفته بود ولی بعد چند دقیقه
دکتر اومد سمت من و گفت:
دکتر: ببخشید آقای حسینی میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟؟
محمد: بفرمائید درخدمتم ...
دکتر:برادرتون اصلا حالش خوب نیس ماهم اینجا تجهیزات زیاد و خوبی نداریم برای اینکه شاید بتونیم براش کاری کنین ،باید انتقالش بدیم تهران ...
محمد: یعنی چی شاید؟😢😱
دکتر: ببین آقای حسینی وضعیت برادرتون واقعا خرابه ...
هشتا تیر ما از توی بدنش درآوردیم...
اگه هم که معجزه ای رخ بده و بهوش بیاد ،ممکنه تا آخر عمر دستگاه بهش وصل باشه یا اینکه از کمر به پایین فلج بشه😔
محمد: با این حرف دکتر دنیا رو سرم خراب شد ، یعنی......یعنی داوود قصد رفتن داره؟؟؟
ادامه دارد....
#ستــاره_های_زمینی
#فصل_اول
#پارت_سی_و_چهارم
محمد: با این حرف دکتر دنیا رو سرم خراب شد...
یعنی.......یعنی داوود قصد رفتن داره؟؟؟
دکتر رفت تا با چندتا پرستار بیاره و داوود رو آماده کنن تا منتقلش کنن تهران...
منم داشتم میرفتم سمت بچه ها که یکدفعه یکی دستش رو گذاشت روی شونم...
با تعجب برگشتم و دیدم سعید با چشمانی قرمز و پف کرده جلوم ایستاده بهش گفتم:سلام سعید خوبی؟
از فرزاد چه خبر کاراشو انجام دادن؟
سعید که خیلی حالش بد بود گفت:
سعید: محمد تو اصلا به فکر فرزاد بیچاره که جلوی چشمای خودت پرپر شد نیستی...
مگه همیشه به داوود نمیگفتی که نباید تورو داخل سایت داداش صدا بزنه؟پس ....پس چرا الان همش به فکر اونی هاااا جوابمو بده؟؟
محمد: اولاً که جواب سلام واجبه ،دوما هم که درسته داوود برادر منه اما اگه تو الان بری وضعیت فرشید و رسول رو ببینی دیگه اینجوری نمیگی و در ضمن اگه یادت باشه سر دوتا پرونده قبلی ما دوتا شهید هم داشتیم...
یادته که حسن عسگری(یکی از بچه های سایت) شهید شد و همین صالح خودمون هم سه تا تیر خورده بود ، فرزاد بهمون چی گفت؟🧐
سعید:محمد گیرم که تو اصلا سایت رو با خو...
محمد: پریدم وسط حرفش و گفتم: جواب منو بده...
دیدم سعید از روی عصبانیت نفسش رو بیرون داد و به من نگاه کرد منم گفتم: یادته آرش (دوست صمیمی حسن و یکی از بچه های سایت) چقدر گریه میکرد و فرزاد بهش چی گفت؟؟
برگشت گفت :تو باید نگران زنده ها باشی نه اونایی که روحشون وارد عالم برزخ شده...
سعید جان برادر من ،خودت دوتا داداش داری ...
اگه خدایی نکرده زبونم لال برای یکیشون اتفاقی بی افته تو چیکار میکنی؟
سعید یادت نره ما الان باید برای حال خودمون گریه کنیم...
فرزاد الان بهترین جای دنیاس ...
اون......اون الان با خیالی راحت و دور از هرچی بدی و بیماری و سختی داره برای خانوادش و ماها اگه لایقش باشیم دعا میکنه...
یکدفعه دیدم بغض سنگین سعید ترکید ...🥺
کشیدمش سمت خودم و بغلش کردم ...
چند دقیقه گذشت و سرش رو برداشت از روی شونم و گفت:
سعید:آره تو درست میگی .من....منو ببخش اگه بی احترامی کردم ...
من الان بقول خودت حال تو خیلی خوب درک میکنم ...
اصلا حتی فکر کردن برای یه لحظه راجب این موضوع سر سینا و سهیل(برادرای سعید سینا قبل از سعید ، سهیل هم بعد اونه)دیوونم میکنه...
بازم شرمندم که از سر جهالت و نادانی حرفی زدم و دلت رو آزردم😔
پ.ن: آخی سعید😔
پ.ن: به نظرتون چه بلایی سر داوود میاد؟؟😱
ادامه دارد...
#اد_رمان_فاطمه
@Kafeh_Gandoo12😎
#کافه_گاندو😎