#مرثیه
#شب_هشتم
#غزل
#سعیده_کرمانی
رجز بخوان ، رجز بخوان ، شبیه مرتضی علی
که حیدری دگر شود دوباره سهم ما علی
برو که اولین شهید این قبیله میشوی
برو برو عزیز خانواده مرحبا علی
سوارشو به سمت خیمهگاه دشمنان برو
عقیق خون خویش را ببخش بر گدا علی
برو به فتح خیبری دوباره و تو هم بده
جواب ظلم قوم بدتر از یهود را علی
هزار بار خوردهام زمین و باز پاشدم
خودت بیا به من بگو چقدر مانده تا علی
جوان من بلند شو ، نخواب بین معرکه
بلند شو ، بلند شو ، بگو دوباره یاعلی
نه پیرهن که جوشنت شدهاست پاره یوسفم
چگونه این چنین شدی اسیر گرگها علی
هم این طرف ، هم آن طرف ، به هر طرف تو هستی و
بیابمت کجا علی ؟ کجا علی ؟ کجا علی ؟
چقدر تکه تکهای ، چقدر پاره پارهای
به قول شاعران شدی هجا هجا هجا علی
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#سعیده_کرمانی
#رباعی
هر موج اسیر تور دنیا بودند
هر تور پی دیدن رویا بودند
یک عمر میان علقمه ماهی ها
لب تشنه ی دست های دریا بودند
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#شب_نهم
#غزل
#سعیده_کرمانی
گشت قنداقهات به دور سرش
این چنین بود که شدی قمرش
مادرت خویش را کنیزش خواند
پدرت بود اگرچه که پدرش
پدرت گفته بود خواهی شد
روزگاری فدایی پسرش
بوسههای پدر اثر دارد
این چنین دستهات شد سپرش
آه از چشمهای خونینت
آه از داغ چشمهای ترش
تیری از پیکرت نشد بکشد
چقدر تیر میکشد جگرش
چه بگویدبه کودکان حرم
میکشد اهل خیمه را خبرش
بعد تو خیمه بر زمین افتاد
بعد داغت شکسته شد کمرش
دور دیدند چشمهایت را
سر نیزه اگر که رفت سرش
می رسد تا اسارت این روضه
زینب و بی تو بودن و سفرش
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#روضه
#زمزمه
#محاوره
#شب_نهم
#مگهدریامیافتهتوخشکی
#سعیده_کرمانی
مگه دریا میاُفته تو خشکی
مگه صحرا حریف این دریاس
مگه عباس هم زمین میخوره
باورش سخته واسه من عباس
ای به قربون چشمای زخمیت
کو دو تا دست تو علمدارم
اگه تنهام بذاری تو این دشت
من به کی خیمه ها رو بسپارم
پاشو بازم کفیل زینب باش
پاشو اهل حرم رو آروم کن
پاشو تکلیف دشمنامونو
با یه اخم نگات معلوم کن
سخته واسه رقیه دوری تو
چه جوابی بدم اگه پرسید
نگران حرم باشم یا تو
منو تنها نذار تو این تردید
پهلوون پاشو که غمت دیگه
کمر آسمونو تا کرده
سورو سات یه غارتو دشمن
تو حرم بعد تو به پا کرده
رحم کن به من و غریبی من
بین بی رحما قد کمون شدم
کی بشه تکیه گاه خواهرمون
وقتی من غرق خاک و خون شدم
وقتی دشمن نشست رو سینه ام
گریه ی خواهروچه کار کنم
وقتی خنجر حیا نکرد از من
ناله ی مادرو چه کار کنم
بعد تو دشمنم جسور میشه
خیمه هامونو شعله ور میکنه
سنگ و چوب و عصا رو که بزنه
نعل اسبا رو تازه تر میکنه
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مدح
#امام_حسین.ع
#سعیده_کرمانی
#غزل
مدیح گفتنت از هر دهان بزرگتر است
و نامت از همهی آسمان بزرگتر است
پیالهایم و به دریا نمیرسد این درک
که شرح حال تو از هر زبان بزرگتر است
مساحتیست کران تا کران شش گوشه
بهشت ما اگر از دیگران بزرگتر است
تو سینه سینه رسیدی به قلبمان یعنی
حدود سروری ات از زمان بزرگ تر است
چه ابتلای عزیزیست عاشقت بودن
چه شور عشق تو از شوق جان بزرگتر است
نماز و نیت ما بوده بر خدای حسین
خدای توست که در هر اذان بزرگتر است
هزار مرتبه الله اکبر از اینکه
علی اصغر تو از جهان بزرگتر است
تو کهکشانی و شش ماهه ات به ما فهماند
که راه شیری این کهکشان بزرگتر است
نمانده تاب جدایی ، حرم ببر مارا
غم فراق تو از قلبمان بزرگ تر است
برای هرکه چشیده ست چای موکب را
همیشه تشنگی از استکان بزرگتر است
اگر که شعر به پایان رسید لکنت ماست
وگرنه مدح تو از هر بیان بزرگتر است
ببخش لکنت مارا عزیز آل عبا
همیشه بخشش این خاندان بزرگتر است
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هر واژهای در سینهی انجیل میسوخت
تورات در دست بنی قابیل میسوخت
تصویب شد با رای شیطان حق و ناحق
آه بشر در سینهی هابیل میسوخت
آه از یهودا ، آه از چشمان یعقوب
از غصهی یوسف دل راحیل میسوخت
از سامری سرشار شد ارض مقدس
موسی به یاد ماجرای نیل میسوخت
آه از زمانی که قبیله هاجرانه
از داغ ابراهیم و اسماعیل میسوخت
مشت تفنگ نقره در خشمی مقدس
با یاد مردان شهید ایل میسوخت
ای کاش ما با چشمهای خود ببینیم
وقتی خبر میآید «اسراییل میسوخت»
#سعیده_کرمانی
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
4_5883973971384210856.mp3
11.43M
بسم رب الحسین (ع)
#زمینه
#شب_سوم
#شهادت_حضرت_رقیه(س)
#پنجم_صفر
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیان_فر
بند۱:
خوابن همه اما من بیدارم
بازم ستاره ها رو میشمارم
با اینکه رو نیزه از من دوری
از همین راه دور دوست دارم
درده که تو دوری ولی
نا محرما نزدیکَمَن
محکم بستم روسریمو
بیزارم از دیده شدن
دوری ولی با تو صحبت دارم
حیف که نمیتونم لکنت دارم
گم شده بودم و عمه دق کرد
خیلی واسه همه زحمت دارم
بند۲:
دلتنگِ صداتم بابا جونم
حرفی بزن باهام مهربونم
قرآن میخونی از روی نیزه
خیلی خیلی بابایی ممنونم
از نیزهت دورم میکنن
با گریه اصرار میکنم
پای نیزه زار میزنم
دنیا رو بیدار میکنم
سخته ولی بابا حالم خوبه
غصه نخوریا حالم خوبه
اگه تو بغلت باشم حتی
با این کبودیا حالم خوبه
بند۳:
خوش برگشتی پیشم ای محبوبم
حالا که اینجایی خوبِ خوبم
با اشکام زخماتو وقتی شستم
خاکسترِ موهاتو میروبم
ای سر زخمی تو هنوز
بابای زیبای منی
این ویرونه قصرِ منه
وقتی روی پای منی
درد نداره دیگه زخم ابروم
درد نداره دیگه دست و بازوم
پیش تو بابایی من خوشبختم
غم ندارم اگه باشی پهلوم
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از اتاق کنجی من
بین بازی کردنش... یکباره بی فریاد رفت
کودکم یک مشت خاکستر شد و بر باد رفت
تکه ای از او به روی شاخه های تاک رفت
کودکم یک کیسه خاک و خون شد و در خاک رفت
کودکم لبخند بر لب داشت، لبخندش کجاست؟
رنگ و بوی خاک های این حوالی آشناست
چشم هایش.... دست هایش... موی پر پیچ و خمش
خنده های مهربانش، اشک های نم نمش
چین پر چاک و رفوی کهنه ی پیراهنش
انعکاس نور در برق نگاه روشنش
ترس هایش، تشنگی هایش، لبان پر تبش
خنده های صبح زودش، اضطراب هر شبش
لحن گرم شعرهایش، صوت قرآن خواندنش
مثل مادر از نگاه غیر، مو پوشاندنش
دست دشمن آمد و گیسوی عمرم را برید
دخترم در انفجار ظلم ها شد ناپدید
ردی از او نیست بین خاک ها، آوارها
ردی از گلبرگ هایش نیست بین خارها
تکه ای از روسری، یا تکه ای از دامنش؟
این گل سرخ و سفید افتاده از پیراهنش
میشناسم دست های کوچکش را... زخم بود
هرچه او نازک بدن، دشمن ولی بی رحم بود
خرد شد آینه ی چشمش نصیب سنگ شد
شیشه ی عمرم به زیر نور صدها رنگ شد
شب به جز آغوش من، مامن برای او نداشت
مرگ بر صهیون که آغوش مرا خالی گذاشت
اشک میریزم کنار جاری خون ترش
شعله میگیرم به پای مانده ی خاکسترش
ذره ذره با دو دستم پیش هم آوردمش
گفت مادر چیست؟ گفتم دخترم! آوردمش!
محکم اما ایستادم تا نیفتد مادرش
برکت این خاک خواهد شد یقینا پیکرش
دخترم آن دختر زیبای زیتون پرورم
سبز شد زیتون ولی با خون سرخ دخترم
قطره قطره خون شد و این شهر را آباد کرد
دخترم پرواز کرد و قدس را آزاد کرد...
#ریحانه_ابوترابی
https://eitaa.com/otaghekonji
enc_16398199585046300759790.mp3
6.97M
امشب در دلم فاطمیه به پا بود .
شاید گرهها را مادر باید باز کند
چون سایه در سفرها پابند دیگرانیم
هر کس به راه افتاد، با خویش برد ما را
#محمد_قهرمان
#اربعین
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از علی مقدم
نصرالله می ماند
#شهید_حسن_نصرالله
#راه_نصرالله
عنایاتِ خدا تا آخر این راه می ماند
اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می ماند
برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت
چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می ماند
نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش
یقینا برکت این سیّد آگاه، می ماند
شعار لشکر حق تا ندای "حسبُنا الله" است
همیشه دست حق با مومنین همراه می ماند
به حقّ وعده صادق، به "اِنَّ الباطل زاهِق"
که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می ماند
یقینا آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند
یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می ماند
به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر
که اسرائیل گردد محو و #حزب_الله می ماند
#علی_مقدم
@sheikh_ali_moghaddam
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
دریغ… سرخترین اتفاق سال شدی
همین که از شبِ آوارها سوال شدی
چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟
ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟
غمت چه آتش گستردهایست در عالم
چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟
به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی
و خواهش همهٔ سیبهای کال شدی
شکافتی افق شرق و غرب را با خون
ادامهدارتر از جبههٔ شمال شدی
زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند
تو تا قیام قیامت زمان حال شدی
#فاطمه_عارفنژاد
#لبنان | #فلسطین | #مقاومت
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از صبح تازه دم
( عاطفه جوشقانیان)
«والله عزیز ذوانتقام»
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را
همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنهی دیدار دلداریم
که با این تشنه کامیها گرفتیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است
ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری
تو که کر میکنی با ادعایت گوش عالم را
چه شب ها که غذای غزه رگبار مسلسل بود
تو حالا نوش جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن
چه ایامی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟
#عاطفه_جوشقانیان
#وعده_صادق
#فلسطین
@sobhetazedam
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
تا نلرزد بیش از این از درد غربت شانهها
نورباران شد شب تنهایی پروانهها
پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر!
صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانهها
گوش کن! الله اکبر میوزد در شهر و ده
گوش کن! فریاد شادی میرسد از خانهها
بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصلخیز بود
معجزه گل داد جای هر کدام از دانهها
مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان
مضطرب، در وحشت از فردایشان: بیگانهها
با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟
در قیاس قصهٔ ما کوچکاند افسانهها
#فاطمه_عارفنژاد
#وعده_صادق
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از پیشانینوشت
وعده صادق:
دعای ملت غمدیده کی محتاج آمین است؟
گریبان گیر سقفِ آهنین، آه فلسطین است
اگر چه کاممان را تلخ کرده داغ نصرالله
خبرها حاکی از خوشحالی غزهست، شیرین است
خبر پیچیده در هر کوی و برزن، باز هم دشمن
شمار کشته ها را میکند پنهان، شکست این است
چنان خالی شده دیوار ندبه، جشن سال نو
که باید گفت نامش بعد از این دیوار نفرین است
اگر دنیا دمادم جنگ اگر دنیا سراسر سنگ
همیشه یاری مظلوم ما را راه و آئین است
#عاطفه_جعفری
https://eitaa.com/joinchat/959971746Cec7af54c26
بعد از پنجاه روز خانه نشینی قرار بود آخر هفتهی خاطره انگیزی برای بچهها داشته باشیم .
طبق معمول قول چیز خاصی ندادیم که ببینیم چه پیش میآید .
از اداره که آمد چند تا برنامه برای فردا پیشنهاد دادم خوب که گوش داد گفت : اجازه میدی برم تهران ؟
فکر کردم طبق معمول ماموریت دارد. گفتم حالا تا شنبه فرصت هست بگو فردا رو چه کنیم ؟
گفت : میخوام اگه ناراحت نمیشی برم نماز جمعه .
پنجاه روز سختی که بعد از تولد محمدحسن پشت سر گذاشته بودیم جلوی چشمهایم رژه رفت بعد ذوق بچهها برای جمعه ، جوابم قاطع بود ، نه!
بلند شدم که رضایت گرفتن ادامه دار نباشد آمد پیام که : خیلی فردا مهمه مثل راهپیمایی اربعین باید باشیم بذار برم .
گفتم: میام همه بریم یا همه یا هیشکی .
چشمهای سرماخوردهی محمدحسن برگ گلم با اولین نسیم پاییزی جلوی چشمم آمد . مدرسهی صبح شنبهی بقیهی بچهها، رفتن ممکن نبود .
گفتم: برو ولی راضی نیستم.
گفت بدون رضایتت نه .
استخارهی پنهانیام که عالی آمد ساکش را بستم و از قرآن ردش کردم .
من مانده بودم و بچهها و قول جمعهی خاطره انگیز.
صبح زودتر از همه حسین بیدار شده بود و نشسته بود به تماشای مصلی از قاب تلویزیون .
کم کم دخترها اضافه شدند شرایط را به زبان خودشان برای دخترها شرح داد بعد که نگران شدند آرامشان کرد نفهمیدم این بچه کی اینقدر بزرگ شده .
کسی حرفی از جمعهی خاطره انگیز نزد همگی چشم شدهبودند به دهان رهبر ...
تمام که شد نفس راحتی کشیدند و چند تا رجز آبدار حوالهی اسرائیل کردند.
محمدحسن که بین بغل خواهرها و برادرش دست به دست میشد بعد از مدتها بوی غذای مامانپز در خانه پیچید و وقتی تهچین را مثل مقلوبه برگرداندم و قصهی زنان فلسطین و مقلوبه را گفتم رقیهزهرا با هیجان گفت : میدونستم جمعهی خاطره انگیزی میشه .
خودم را از تک و تا نینداختم که نفهمند من هیچ برنامهای نداشتم و همهچیز اتفاقی خوب بود هنوز در گیر و دار این افکار بودم که حسنیه گفت مامان همیشه خلاقه میدونه چکار کنه خوش بگذره .
کاش میشد برایشان بهتر توضیح بدهم که زندگی در مدار ولایت اینطوری است .
نمیدانی چرا ولی همهچیز شیرین و جفت و جور و به قاعده میشود .
الحمدلله
#سعیده_کرمانی
#جمعه_نصر
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از ماه در دست(فائزه امجدیان)
﷽
تقدیم به داغهای بر دل نشسته💔
داغدار کدامتان باشم؟ بر کدامین ستاره گریه کنم؟
ابرم و آسمان به من گفتهست، با دلی پاره پاره گریه کنم
آه ای اشکهای پی در پی! فصل لبخند میرسد؟ پس کی؟
تا دمی گریه بند میآید، باز باید دوباره گریه کنم
خون امواج آمدهست به جوش، ابرها میرسند مشکی پوش
بحر تا نهر سیل اندوه است، در کدامین کناره گریه کنم؟
سوگ بغداد، ورزقان، بیروت، شده جغرافیایمان مبهوت
داغ تاریخ دیدهام، باید، یک سده، یک هزاره گریه کنم
آه این پارههای جان من است؟ یا تن سرخ قهرمان من است؟
غزلم تکه تکه شد بغداد! خواستی چارپاره گریه کنم؟
ماه من در میان مه گم شد، کوه یک شب کنار ده گم شد
میروم سر به شانهی تهران، روی شمس العماره گریه کنم
سیب لبنانیام شدهست انار، زیر هشتاد و چند تن آوار
غم خود را چگونه شرح دهم؟ با کدام استعاره گریه کنم؟
خواست دنیا که پر ملال شوم، خواست از حجم غصه لال شوم
من پر از حرفم و نمیخواهم با زبان اشاره گریه کنم
اشک ما ابتدای طوفان است، سیل مدیون لطف باران است
وای اگر داغدارتر باشم، وای اگر بیشماره گریه کنم
ندبه روزی قیام خواهد کرد، کار غم را تمام خواهد کرد
باید آن روزاشک شوق شوم، هر اذان، هر مناره گریه کنم
فائزه امجدیان
@Amjadiyan_Faezeh
هدایت شده از فریضه
38.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ تیزر اولین نشست «فریضه»
• گردهمایی شاعران انقلابی مشهد
• مورخ دهم آبانماه ۱۴۰۳
📌#فریضه
نشست شاعران انقلاب مشهد
@farizeh_ir