هدایت شده از دولت خدمت - اصفهان
🖼گردهمایی بزرگ حامیان دکتر جلیلی با حضور #دکتر_زاکانی در #نجف_آباد
🔹نخستین حضور انتخاباتی زاکانی در #استان_اصفهان
♦️فردا شب؛ سهشنبه ۱۲ تیرماه ۱۴۰۳
♦️گلزار شهدای نجفآباد
🔷 کانال رسمی ستاد یاران زاکانی، حامیان جلیلی اصفهان
🆔 @zakani_isf
هدایت شده از خبرگزاری پلیس نجف آباد
✅ اجرای طرح های امنیت محلهمحور در قالب پیشگامان امنیت توسط مأموران کلانتری ۱۷ گلدشت
فرمانده انتظامی شهرستان نجفآباد در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری پلیس بیان داشت : در راستای پاسخگویی به مطالبات مردمی و پاکسازی نقاط آلوده ، مأموران کلانتری ۱۷ گلدشت این فرماندهی در هفت محله از محلات حوزه استحفاظی خود ، تعداد ۲۲ نفر متهمان تحت تعقيب مراجع قضايی ، ۱۹ نفر سارقین خودرو ، موتورسيكلت ، باغات و... را شناسایی و دستگير کردند .
سرهنگ "ميثم گوهری آرانی" در ادامه افزود : دستگيری ۳ نفر از خرده فروشان مواد مخدر
و تعداد ۲۵ نفر از معتادین تکرار جرم دستگیر و به مراکز ترک اعتیاد تحویل شدند .
سرهنگ گوهری آرانی با اشاره به این که متهمان دستگیر شده به همراه پرونده جهت اقدامات قانونی به مراجع قضایی تحویل داده شدند خاطر نشان کرد : هدف پلیس نجف آباد از اجرای طرح های امنيت محله محور ، رفع دغدغههای ساکنان محلات برای پیشگیری از جرائم و ارتقای احساس امنيت شهروندان است که در این خصوص ضمن تشکر از همکاری مردم عزیز با پلیس ، تقاضا داریم در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک مراتب را از طریق تماس با شماره ۱۱۰ به پلیس اطلاع دهند.
✅ خبرگزاری پلیس نجف آباد👇
https://eitaa.com/Najafabadpolice
کانال کهریزسنگ
💫بخش پانزده💫 به مشهد که رسیدیم ،رفتیم خانه زهرا . هرروز حداقل یکبار میرفتیم درمانگاه و با یک پلاستی
💫بخش شانزده💫
نیمه مهرماه بود.در این مدت وضعیت روحی خیلی بدی داشتم و نتوانستم به تهران بروم، ولی گاهی به بیمارستان زنگ میزدم و با پرستاران صحبت میکردم.مدتی بعد از آمدن مادر و پدرم،بچه ها را به پدرم سپردم و با مادر و الهه به تهران رفتیم.در یکی از مسافر خانه های نزدیک راه آهن اتاق گرفتیم. وسایلمان را آنجا گذاشتیم و به بیمارستان رفتیم.ساعت ملاقات نبود،خیلی به نگهبان اصرار کردیم تا اجازه داد نوبتی رجب را ببینیم.قرار شد اول من به دیدنش بروم. الهه را به مادر دادم و خودم به طرف پله ها رفتم. تا پایم را روی اولین پله گذاشتم صدای گریه الهه بلند شد.با عجله به طرف مادر که روی نیمکت نشسته بود برگشتم و گفتم:مامان شما اول برو من تا الهه را آروم کنم طول میکشه. مادر الهه را به من داد و خودش از پله ها بالا رفت.برای ارام شدن الهه مجبور شدم به محوطه بیمارستان بروم.در حالی که قدم میزدم حواسم به در بود.ده دقیقه ای طول کشید تا مادر بیرون آمد و گفت: طوبی برو شوهرتو ببین. جلوتر رفتم و الهه را به مادرم دادم ،در صورتش خیره شدم،رنگش پریده بود.گفتم:چیزی شده؟ گفت: نه مادر، برو شوهرت منتظرته.دلشوره گرفته بودم ، دویدم به طرف ساختمان.وقتی از جلوی نگهبان رد میشدم ،آرام راه رفتم ولی روی پله ها دویدم.به طبقه سوم که رسیدم چشمم به پرستارها افتاد.قدم هایم را آهسته برداشتم. باز مثل دفعه قبل تپش قلب گرفته بودم.به اتاق هفت که رسیدم،پشت در اتاق کمی مکث کردم.چادرم را مرتب کردم و نفس عمیقی کشیدم.چندوقتی بود که نفسم خیلی زود میگرفت.یک ضربه به در اتاق زدم و همانطور که سرم پایین بود وارد شدم.بوی الکل بینی ام را پر کرد. اتاق کاملا ساکت بود. سرم را بالا گرفتم و اطراف را نگاه کردم.سه تخت دیگر خالی بود،فقط رجب روی تختش دراز کشیده بود و به سقف نگاه میکرد.خیلی آرام راه میرفتم،با صدای بلند نفس میکشیدم چشمم به پاهایش افتاد که از زیر پتو بیرون بودند،چقدر لاغر و کشیده شده بود.باورم نمیشد رجب روی تخت خوابیده باشد.انگار هیچ چیزی زیر پتو نبود،واقعا چیزی جز پوست و استخوان از او نمانده بود.کنار تختش که رسیدم نگاه گذرایی به باند پیچی صورتش کردم و بلافاصله نگاهم را به پتو دوختم.چندین بار این کار را تکرار کردم تا بلاخره تونستم برای چند ثانیه ای به صورتش خیره بشم.هنوز باورم نمیشد که خودش باشد.چشم راستش کاملا بسته و چشم چپش نیمه باز بود.چیز دیگری از صورتش دیده نمیشد.سمت چپ تختش ایستاده بودم،در چشمش خیره شدم و گفتم :سلام. به سختی سرش را حرکت داد ولی حرفی نزد . گریه میکردم.دستم را جلوی دهانم گرفته بودم تا صدای گریه ام بلند نشود.چند دقیقه ای فقط اشک میریختم.هرچه سعی کردم هیچ حرفی نتوانستم بزنم.خیلی بیحال بود . نمیتوانست سرش را به طرفم بچرخاند.فقط وقتی دستم را زیر سرش گرفتم و بلندش کردم نگاهمان به هم گره خورد.حس کردم خیلی اذیت میشود،سرش را روی بالشت گذاشتم و یکبار دیگر سرتا پایش را نگاه کردم. این لحظه بود که متوجه سوراخ زیر گلو و شلنگ متصل به آن شدم.از حسین آقا شنیده بودم که از طریق یک شلنگ،مایعات را وارد بدنش میکنند.یکدفعه صدای زنانه ای در اتاق پیچید:خانم لطفا برید بیرون.مریض اذیت میشه ،از این به بعد هم وقت ملاقات بیاید برای ما مسولیت داره.همه صورتم خیس بود،با پشت دست اشک هایم را پاک کردم و گفتم:چشم.فقط یک دقیقه دیگه. صدای کفش های پرستار که دورتر شد گفتم: رجب،من و بچه ها منتظرتیم،زود برگرد.بعد کمی پتویش را کنار زدم و دستش را گرفتم . برجستگی رگ هایش کاملا مشخص بود.دلم میخواست حرفی بزنم که خیالش را بابت همه چیز راحت کنم.ولی فقط گریه میکردم و به قطره های اشکی که روی دستش میچکید نگاه میکردم.پرستار که دوباره به در زد، دستش را آرام روی تخت گذاشتم و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون آمدم.
#قصه_شب
#بخش_شانزده
#رمان_بابا_رجب
#کتاب_بخوانیم
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
به نام خدا
قابل توجه همشهریان عزیز
از این به بعد کلیه اطلاع رسانی های مساجد ، حسینیه ها و هیئت ها ، خیریه ها ، کتابخانه و مدارس و مهد کودک ها ، قرض الحسنه ها و ارگان ها و نهادهای دیگر شهر فقط در شبکه ی اطلاع رسانی های شهر انجام می شود . لطفا به اطلاع دیگران هم برسانید تا در این پایگاه عضو شوند و از فعالیت های نهادهای مختلف آگاه شوند.
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/957612720C31a2021693
از این جا عضو شبکه ی اطلاع رسانی های شهر شویم .👆
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۱۳ تیر ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 03 July 2024
قمری: الأربعاء، 26 ذو الحجة 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️13 روز تا عاشورای حسینی
▪️28 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️38 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️53 روز تا اربعین حسینی
🌷چهارشنبه تون عالی
🦢امروزتان شاد و زیبا
🌷لحظه هایتان سرشار
🦢آرامش و دلخوشی
🌷امیدوارم امروز خدا
🦢سرنوشتی دوستداشتنی
🌷زندگی پراز عشـق
🦢روزی فراوان ، لبی خندان
🌼و دلی مهربون براتون رقم بزنه
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯