قاتل مسلح فراری فیروزآباد دستگیرشد
فرمانده انتظامی استان فارس:
🔹قاتل مسلحی که دو روز گذشته پس از کشتن ۲ شهروند مرد ۳۵ و ۴۰ ساله در فراشبند و مجروح کردن ۳ مامور انتظامی به سمت کوه ها و باغات اطراف شهرستان قيروكارزين متواری شده بود با اشراف اطلاعاتی پلیس و تلاش تیم های زبده ای از افسران سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی استان، کارآگاهان پلیس آگاهی استان و ماموران انتظامی شهرستان های فیروزآباد، قیروکارزین و فراشبند کمتر از ۴۸ساعت در کوههای اطراف شهرستان قيروكارزين دستگیر شد.
🔹در مخفیگاه متهم یک اسلحه کلاش به همراه خشاب و تعدادی مهمات مربوطه کشف شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️⛔️⛔️ حمله دسته جمعی افغانی ها به باغ ویلاهای اطراف تهران و کرج ( سرقت به عنف )
*این هم نتیجه افغان ها*تحویل بگیرید*
انهدام شبکه قاچاق سلاح و مهمات جنگی در ارومیه
رئیس کل دادگستری آذربایجان غربی:
🔹با دریافت گزارشی از پلیس اطلاعات و امنیت فرماندهی انتظامی آذربایجانغربی به دادسرا ، بلافاصله طی دستوری از سوی معاون دادستانی، ماموران پلیس اطلاعات و امنیت به همراه ماموران اطلاعاتی هنگ مرزی به یکی از روستاهای ارومیه عزیمت کردند.
🔹در این عملیات غافلگیرکننده، ۴۷ قبضه سلاح جنگی از نوع کلت کمری، ۵۰ قبضه انواع سلاح شکاری به همراه متعلقات، ۹۶ تیغه خشاب کشف و ۲ نفر متهم دستگیر و روانه زندان شدند.
دختر شهید احمدی در محضر رهبر انقلاب: چرا سر مزار پدرم نرفتید
🔶پس از دیدار جمعی از پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس با رهبر انقلاب برخی حاضران از جمله بعضی خانوادههای شهدا این فرصت را پیدا کردند که خدمت رهبر برسند و از نزدیک با ایشان گفتوگو کنند.
🔶فضهسادات حسینی میگوید: آقا با دختر شهید مدافع امنیت پوریا احمدی صحبت کردند. دختر شهید به حضرت آقا گفت: «شما رفتید بهشت زهرا اما سر مزار پدر من نرفتید!» آقا هم بالبخند به او گفتند حتما توفیق نداشتم و انشالله اگر دوباره به آنجا رفتم میروم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️رضا خان بدون شلیک گلوله اروند رود را به عراق تسلیم کرد!
خاطرات باقر کاظمی وزیر خارجه وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️۷ مهر سالروز سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ و شهادت جمعی از فرماندهان ارشد نظامی کشور، یادشان گرامی باد
⎚ #درس_گفتار_حاج_همت
⊰꧂⊰♡☆♡⊱꧂⊱
❏ مؤمن حتی برای یک لحظه هم نمیبایست احساس کند که ناامید است؛ چرا که امید ما، همۀ وجود، توان و هستی ما به دست خدا است. همیشه بایستی امیدوار و مطمئن باشیم و به خداوند توکل کنیم. این صحنۀ هستی، محلّ آزمایش است. ما چهار صباحی زندهایم؛ بیست سال، سی سال، چهل سال و آخر از دنیا میرویم. آن خداوندی که «يُحیی وَيُميت وَ يُمِيتُ وَ يُحيی» است، خداوندِ تمامِ هستی است. خداوندی است که عدم؛ در حریم موجودیت او راه ندارد و نباید به مشیّت او، شک کنیم و خدایناخواسته در روح ما نسبت به حقیقت هستی تزلزلی رخ بدهد.
↺ منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و فاخر #به_روایت_همت ، جلد دوم، صفحهٔ ۱۰۲۷ به پژوهش و نگارش حسین بهزاد.
#حاج_همت
#شهید_همت
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
⩩ پایان عملیات فتحالمبین 🚩
❏ با پیشروی در محور امامزاده عباس و ارتفاعات تینه، نیروهای عراقی به عقب رانده شده و متواری گشتند و همچنین بر تنگه ابوغریب مسلط شدند. در محور تپههای دوسلک نیز #گردان_حبیب با پشتیبانی واحدهای موشکانداز ۱۰۷ سپاه و تانکهای ارتش این تپهها را تصرف کرد و پس از تثبیت دوسلک، پیشروی گردان به سمت تصرف تپههای برقازه آغاز گردید و پس از مدتی قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم عراق به تصرف این گردان درآمد.
بدین ترتیب، #گردان_حبیب تنها با تقدیم ۱ شهید توانست تپههای برقازه را تصرف کند و تعدادی از نیروهای دشمن را به اسارت درآورد. گفتنی است با پایان روز یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۶۱ آخرین موضع دشمن هم فتح شد و مأموریت تیپ۲۷ در عملیات فتحالمبین با موفقیت به پایان رسید.
📷 تصویری از سردار دلاور سپاه اسلام #شهید_محسن_وزوایی در عملیات فتحالمبین.
#اطلس_لشکر۲۷_محمد_رسول_الله_در_دوران_دفاع_مقدس
امروز در حالی به راحتی
به رختخواب میرویم و دغدغهی
حملات هوایی و زمینی نداریم
که جوانانی همّت کردند
و ایستادند پای کارِ انقلاب ؛
آنانیکه بالشت سرشان کوله پشتی
و جعبه مهمات بود و روانداز آنها
آسمانِ بیکران خدا ...
خوابهایی که با هوشیاری بود
که مبادا مجدداً دشمن پاتک کند
خوابهایی که بوی باروت و آتش میداد!
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
#چرا_این_کلمه_زهرماری_را_گفتی !؟؟ 😠
°•°
•°•
🟢 وقتی از کوه پایین میآمدیم، مسیری وجود داشت که به یک پل میرسید و از روی آن پل به سمت پاوه میرفتیم. ایشان ابتدای پل میایستاد و یک جعبه خرما دستش میگرفت و به بچهها تعارف میکرد. خرما را که برمیداشتیم، به پشتمان میزد و ما را بغل میکرد و میگفت: «خسته نباشی پهلوان.»
یکی از همین روزها، وقتی که خرما را برداشتم، به او گفتم: «برادر مرسی.»
جعبهی خرما را آن طرف گرفت و گفت: «چی گفتی؟»
همان جا یکدفعه یادم آمد که بهشدت به استفاده از کلمات خارجی واکنش نشان میدهد. گفتم: «هیچی، دست شما درد نکند.»
- نه، چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو.
- چیزی نگفتم، فقط گفتم مرسی.
- بخیز.
خلاصه ما را در آن گل و برف، حسابی خیزاند. من ده بیست متر رفتم. ارتفاع گل و برف نیم متر بود و من هلاک شدم و ماندم و دیگر نتوانستم بروم. گفت: «برو.»
- برادر نمیروم. اصلاً نمیتوانم بروم، یخ زدم. همهی سیستم بدنم یخ زده بود.
- برو، وگرنه میزنم.
- بزن
باور نمیکردم که بزند! ژ۳ را بالا برد و بر کمر من کوبید. ژ۳ هم سلاح سنگینی است. انگار برق مرا گرفت؛ به صورتی که بچهها زیر بغلم را گرفتند. چنان شوکی به سیستم نخاعی من آمد که گفتم دیگر فلج شدم. خلاصه به پاوه برگشتیم و ظهر آن شوک برطرف شد و کمکم خوب شدم. آنجا گفتم: «تو برای چه من را زدی؟»
گفت: برای چه تو آن کلمهی زهرماری را گفتی؟ مرد حسابی! ما یک شاه را که ایرانی و همجنس و هموطن خودمان بود، به خاطر فرهنگش از این مملکت بیرون انداختیم. ما شاه را با آن فرهنگ بیرون نکردیم که شمای پاسدار که نوک دفاع از انقلاب اسلامی هستی، کلمهی فرانسوی بگویی. این همه کلمهی «ممنونم، خدا پدرت را بیامرزد، دستت درد نکند» وجود دارد، چرا تو این حرف را زدی؟!»
☆
♡
👈 به روایت سردار #مجتبی_عسگری ؛ مسئول وقت بهداری مریوان و همچنین معاون بهداری #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ برگرفته از صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون نوشتهی استاد جواد کلاته عربی.
》
《
》
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان_فراموش_شدنی_نیست
#احمد_متوسلیان_را_آزاد_کنید
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#باز_نشر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هفته_دفاع_مقدس
💯 این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید
خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله دفاع مقدس
وقتی جعبه مهمات را باز کردم فقط گریه کردم....😭
🌷 هفته #دفاع_مقدس گرامی باد🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله #دفاع_مقدس
وقتی جعبه مهمات باز کردم فقط گریه کردم...😔
#هفته_دفاع_مقدس
تعداد مادرانی که چند شهید تقدیم ایران کردهاند:
دو شهید: ٨١٨٨ مادر
سه شهید: ۶۳۱ مادر
چهار شهید: ۸۲ مادر
پنج شهید: ۲۱ مادر
شش شهید: ۶ مادر
هفت شهید : ١ مادر
هشت شهید: ١ مادر
نه شهید: ٢ مادر
#هفته_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
آرزوی شهادت را همه دارند،
اما تنها اندکی شهید میشوند؛
چون تنها اندکی شهیدانه زندگی میکنند...
شهید مدافع امنیت سعید پناهی فرد، که شب گذشته در درگیری با قاچاقچیان مسلح مشروبات الکلی، در بندرعباس به فیض رفیع شهادت نائل آمد.
#شهید_سعید_پناهی_فرد
#شهدای_مظلوم_فراجا
#شهید_امنیت
#
🚶♂️نجات صدام از اسارت 🏃♂️🏃♂️
🚔 تعدادی از نیروهای قرارگاه سپاه چهارم عراق که به اسارت نیروهای #گردان_حبیب درآمدند، در بازجوییها چنین میگفتند:
«اگر نیروهای ایرانی کمی زودتر به این مقر میرسیدند، #صدام_حسین را به همراه #عدنان_خیرالله ؛ وزیر دفاع و همراهانش به اسارت میگرفتند؛ اما آنها در آخرین لحظات با تیرباران چند سرباز عراقی و پیاده کردن چند مجروح از آمبولانس از محل گریختند.»
#اطلس_لشکر۲۷_محمد_رسول_الله_در_دوران_دفاع_مقدس
سقوط مقاومت دشمن با فداکاری فرمانده روحانی موتورسوار
او چون یک شهاب آسمانی از کنارم گذشت و محو شد!
🌹روحانی و فرمانده شهید یونس عاقل نهند
✅ ... حرکت کردم تا به نیروهایی که جلوتر بودند، برسم. در همین حین برادر یونس عاقل نهند در حالی که سوار موتور بود، با سرعت به سمت من آمد. فکر کردم خواهد ایستاد. امّا تا به خود آمدم، با سرعت از کنـارم گذشت و در گودی و بلندی کنار خاکریز به سمت جادۀ آبادان اهواز که در نزدیکی ما بود، رفت. با سرعت به سمت او رفتم که همراه او باشم امّا همچون یک شهاب آسمانی از کنارم گذشت و محو شد.
از بچّه ها سراغ او را گرفتم، امّا کسی نمیدانست فرماندۀ خط کجاست! به سمت جاده رفتم و در نزدیکی آن پشت خاکریز نشستم و به جاده چشم دوختم. هنوز عراقیها در خاکریز دوّم حضور داشتند و مقاومت میکردند.
ناگهان یونس را در سی متری خود و در کنار جاده، سوار بر موتور دیدم که با سرعت از جاده بالا رفت و وارد آن شد و با سرعت و در حالی که روی موتور خـم شده بـود، به سمت عراقیها به حرکت در آمد.
با فداکاری و تهاجم شجاعانه و اعجاب انگیز یونس، عراقیها فکر کردند نیروهای ما دارند به سمت آن ها پیشروی می کنند. صدای گلوله ها خاموش شد و عراقیها پا به فرار گذاشتند و خط آن ها سقوط کرد.
به دنبال این عمل فداکارانه بچّه ها به سمت مرکز منطقه اشغالی به حرکت درآمدند و پس از حدود نیم ساعت، پیش روی به سمت پل حفّار تغییر مسیـر دادند تا نیروهای عراقی را که در حال فرار بودند، تعقیب کنند.
راوی هم رزم شهید
#شهید_یونس_عاقل_نهند
شهادت: 1360/7/5- ایستگاه 7 آبادان
🌹آیا کسی از رقص مرگ چیزی میداند؟
خدایا کجا بودیم؟ چه برما میگذشت؟
آیا کسی از مظلومیت فرزندان روح خدا
چیزی میداند . . ؟
🔰برشی از دستنوشتههای
#شهید_بهروز_مرادی
(تصویر؛ آرپیجیزن شهید بهروز مرادی،
روزهای نخست جنگ در خرمشهر)
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
🌴 ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند.
لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند.
كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم.
وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد.
زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش.
از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
#دفاع_مقدس
#شهید_محمود_کاوه
#پدرتو_درمیارم 😅
😠
👊
ما با #احمد زندگی کرده بودیم. خاطرات تلخ و شیرین داشتیم. جشن پتو میگرفتیم و همدیگر را میزدیم. ما باهم خیلی خاطره داشتیم. یک روز در مریوان باهم به چلوکبابی رفتیم. چلوکبابی تازه باز شده بود و بچهی تهران اگر کوبیده نخورد، انگار اصلًا غذا نخورده است. بچهها گفتند: «برادر احمد، غذای سپاه تمام شده، برویم به این چلوکبابی که تازه باز شده.»
رضا چراغی، حسین قجهای، رضا دستواره، حسن زمانی، علیرضا مهرآیینه و من بودیم. هفتهشت نفر شدیم.گفتیم دانگی هم حساب میکنیم. در واقع من این طور فکر کرده بودم. داخل چلوکبابی، من و احمد روبهروی همدیگر نشسته بودیم. بقیه هم دو طرف ما نشسته بودند. اینها یکییکی غذا میخوردند و رضا چراغی به آنها میگوید که بیرون بروند. کمی بعد دیدم یک صدای فیشفیش از دور میآید. برگشتم و دیدم رضا چراغی اشاره میکند که «بیا...بیا...!»
گفتم: «برادر احمد، ببخشید، من بروم دستم را بشویم.»
گفت: «داشتیم صحبت میکردیم.»
گفتم: «من دستم را بشویم، بعد.»
دویدم و بیرون رفتم. رضا چراغی داخل چلوکبابی برگشت. برادر احمد یکدفعه سرش را بلند کرد و دید هیچکس نیست. چراغی گفت: «برادر احمد، بیا حساب کن.»
#احمد گفت: «یعنی چه؟»
گفت: «یعنی چه ندارد! خوردی، باید حساب کنی.»
بعد هم رو کرد به صاحب چلوکبابی و گفت: «آقا، ایشان حساب میکنند، فرماندهمان هستند.»
احمد هم آرام به رضا گفت: «پدرت را درمیآورم...!»
ما با حاجی اینجوری زندگی کردیم.
● برگرفته از فرمایشات سردار حاج #رضا_غزلی ؛ از نیروهای وقت اطلاعات سپاه مریوان، صفحهٔ ۱۴۵ و ۱۴۶ کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون 📚
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#باز_نشر