eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
173 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
👆خاکریز خاطرات ۱۸۲ 🌸 او فرمانده ی دلها بود...😍 🇮🇷
در ایام فتنه ۸۸ ... یکبار که رفته بود بیرون آجر به صورتش زده بودند! بعد از مدت‌ها با اینکه زمان نسبتا زیادی گذشته بود باز هم وقتی هادی می‌خندید جای زخم ایام اغتشاشات روی صورتش گود می‌شد. هادی در آن ایام برای دفاع از مواضع انقلابی نظام، با یکی از دوستانش به میان اغتشاش‌گران رفته بود و گفته بود باید برویم و جلوی این‌ها را بگیریم. اما یک آجر سنگین به صورتش زده بودند و سه ساعت بیهوش بوده است. ما نمی‌دانستیم این اتفاق برایش افتاده است. تا یک‌ مدت یک طرف صورتِ هادی کج شده بود به مرور و با گذشت زمان وضعیتش بهتر شد. وقتی هادی نجف بود من برگه‌ای از بیمارستان در وسایل‌ هادی پیدا کردم که در آن وضعیتِ هادی قید شده بود وقتی آن ورقه را خواندیم تازه فهمیدیم دقیقاً چه بر سر هادی آمده بود او به‌قدری درون ریز و تودار بود که به هیچ‌ کدام‌مان حرفی نزده بود. هادی در وصیت‌نامه‌اش آورده است : «راهپیمایی ۹دی یادتان نرود. پیرو خطِ ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید همانطور که من رسیدم» ✍ به نقل از خواهر شهید ۸۸ م
خاطره ای در خصوص اراده وقتي ازدواج کرديم من پانزده ساله و اول دبيرستان بودم. او هم بيست و هشت ساله و تا اول دبيرستان درس خوانده بود. سال ۱۳۷۳ يا ۱۳۷۴ بود، که درس خواندن را به صورت جدي شروع کرديم؛ ولي چون مشکل تشنج داشت خانواده اش مخالف ادامۀ تحصيل او بودند. خيلي اين طرف و آن طرف رفتم، از پزشکهاي مختلفي سؤال کردم و همه گفتند: «نه مشکلي پيش نمي آيد.» به او گفتم: «تو هر چقدر هم که به خانوده ات بگويي باز هم حساسند و مخالفت مي کنند، بيا و مخفيانه درس بخوان.» با معلم‌ها هماهنگ کرديم. به خانۀ ما مي آمدند و با او کار مي کردند، هيچکس هم اطلاعي نداشت. بعدازظهرها معلم مي آمد خانه و صبحها هم براي فيزيوتراپي به بيمارستان شهيد رجايي مي رفت؛ البته فيزيوتراپي به دلخواه خودش بود. وقتهايي که من خانه بودم ، نمي‌رفت؛ اما اگر کلاس داشتم او هم مي رفت. وقتي دانشگاه قبول شد، همه مخالفت کردند. من گفتم: «چطور چهار سال دبيرستان را توانست تمام کند، اين را هم مي تواند.» و بالاخره در رشتۀ ادبيات فارسي در مقطع ليسانس شروع به تحصيل کرد. راوی :
🌹 🌹 فرزند : حیدرعلی : 🗓 1341/10/18 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : متأهل شغل : پاسدار : 🗓 1392/10/08 🗓 مسئولیت : فرمانده گردان پیادۀ لشکر ۴۱ ثارالله محل : اصفهان نام عملیات : عوامل جانبازی مزار : سردار عزیز 🌹🌹🌼🌺🌼🌹🌹 🌹🌹🌼🌺🌼🌹🌹
🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹 که برای آب می نوشت هر روز می دیدم گوشه ای نشسته و می نویسد . با خودم می گفتم که کسی را ندارد ، برای چه کسی می نویسد؟ آن هم هر روز ! یک روز گفتم : را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل برد. را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از شد و آرام گفت : من برای آب می نویسم، را ندارم که … 🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹 🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹
🔆 آقا در دیدار اعضای کنگره شهدای استان هرمزگان: جوانان وقتی به شهدا دل ببندند، راهشان را دنبال می‌کنند ☀️ ستاره‌های دنباله‌دار ➕ چهره‌ شهدا را برای جوان‌ های امروز روشن کنید
#عاشقانه_شهدا 🌹 بعد از مادری، شغل جدیدی پیدا کرده ام راهش کمی دوراست اما خدا روشکر،راضیم هفته ای یکی دو بار می آیم خانه ی تو و رفقایت را آب و جارو می کنم و می روم.. شبتون شهدایی🌺 💠
فتنه چیست؟ 📚 ویژه نامه حماسه ۹ دی 🌸 رهبری در تعریف فتنه می فرمایند: 🔻 فتنه یعنی حادثه ایی غبار آلود، که انسان نتواند دوست را از دشمن تشخیص دهد و دریابد که این فتنه از کجا تحریک می شود. 🔻فتنه ها را باید با روشنگری خاموش کرد زیره هرجا روشنگری باشد دست فتنه انگیزها کوتاه می شود.
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادربزرگش نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. در سال ۱۳۶۰ در شاهین‌شهر یک راهپیمایی علیه بی‌حجاب‌ها راه افتاد که زینب مسئول جمع‌آوری بچه‌های مدرسه برای شرکت در راهپیمایی شد. منافقین از همان جا زیر نظرش گرفتند. دخترم همیشه غسل شهادت می‌کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. در اسفند همان سال در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به من کمک کرد و از من خواست که بگذارم روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب ۱۴ ساله بود. وقتی از مسجد برمی‌گشت، منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. ما بعد از دو روز توانستیم پیکرش را پیدا کنیم. پیکر دخترم همراه با پیکر ۱۶۰ شهید عملیات فتح‌المبین که از منطقه آورده بودند، تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. #شهیده_زینب_کمایی #رمان_شهدایی #میترا ✅شهیده زینب کمایی
🔴پخش مستند «جایی که نبودم» روایت يک رزمنده کهنه‌ کار دفاع مقدس که به همراه فرزندش برای رفتن به عراق و جنگ با داعش وارد اين کارزار می شود 🌷امشب، شنبه 7 دی ساعت 21 باز پخش روز بعد ساعت 4:30 و 13:00 از شبکه افق
کتاب «راز درخت کاج» تصويری تأمّل ‌برانگيز از زندگی یکی از شهدای نوجوان انقلاب اسلامي است كه نوع شهادت او با دیگر شهدای گرانقدر تاريخ انقلاب و دفاع مقدس تفاوت دارد و آن مبارزۀ شجاعانه و شهادت مظلومانۀ دختري 14 ساله در جبهۀ مبارزه با منافقین كوردل است. #رمان_شهدایی #شهیده_زینب_کمایی #راز_درخت_کاج
دوستان رفته . . . ما خستهِ جگر جا ماندیم ؛ آه و صد آه کز آن قافله تنها ماندیم . . . #غواصان #روزتـــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا🌹
🌹دختر خانمی روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود: پدرم را قانع کن #چادر بپوشم...
مردم این زمانه ما را سرکوب می کنند که کجا می روید و برای چه کسی می جنگید؟ اما آنان غافلند که ما خود نمیرویم، گویی مارا صدا می زنند قلبمان، پایمان را به حرکت وامیدارد جز اینکه دخترعلی(علیه السلام) و سه ساله امام حسین (علیه السلام) بر روی اسم ما مهر شهادت زده اند من جوابی جز این ندارم که خون ما رنگین تر از قاسم و علی اکبر حسین علیه السلام نیست شهید علی جمشیدی شهید مدافع حرم
🔻🔻بگذر از من🔻🔻 مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمان‌ها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم. رفتم نشستم برای ابراهیم #نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش. ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم. رنگش عوض شد و سکوت کرد گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می‌خواستیم از جاده‌ای رد شویم که مین‌گذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد? خندیدم باخنده گفت: تو نمی‌گذاری من شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شده‌ای؟ بگذر از من! شهید محمد ابراهیم همت سردار خیبر
صلی الله علیک یا زینب الکبری سلام الله علیها جانباز مدافع حرم عمه جان زینب(س) بعداز تحمل رنج جراحات بسیار به دوستان شهیدش پیوست.
وقتے دلتــ میــگیــرد هیـچ چیــز جـلو دارتـ نیس نمے دانے چـرا... فقـط دلت پـر استــ میــخواهے فـریاد بزنے گـــریه کنی ولے هیــچکدام آرامت نمیکند روضــه را باز مےڪنی گــوشــ میــدهے میــخواهے زجه بـزنے میـخواهے شـکایت کنی از دست همــه از دستــ خـودت اینـ زمیـن خیــلے تنـگـ استــ جاے مـاندن نیستـــ بایــد بال در آورد و پرواز کرد لایق شهـادٺ نیسـتمـ ولے بـایــد لایق شـوم بایــد بال گشـایمـ پر پـروازے تکان دهمـ برادر شهیدم مهـدے حـال و روزمـ بد استـ نگـاهے ڪن حـال دلمـ بد خـرابـ استــ 💔😔💔😔💓😔💔😔💔
دنیایم رابا شما آذین بستہ ام..تا با شمانفس بڪشم... با شما زندگے ڪنم تا مگر روزے مثل شما بشوم...روزی ڪنار نامم بنویسند #شهیــد... #صبحتون_شهدایی🌷
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #گذرے_بر_سیره_شهیــد #حق_الناس ✍رضا همرزم ، علی اکبر در سوریه بود. میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت ، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد.چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم ، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود. ✍در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم ، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه.با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده ، هوا هم خیلی سرد بود. ✍وقتی اومد داخل اتاق ، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت؛آقا رضا ، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن ، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن.من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟ #شهید_اکبر_شیرعلی🌷 🕊🕊
این خـــون تا قیامٺ جاریست مـن و شمـا باید مواظب باشـیم تا حـرمـتِ چنین خون هایی نشڪند ... #رزقک_شهادت 🕊🕊
#پوستر_رهبری حماسه 9 دی یعنی تجلی هوشمندی و بصیرت مردم،یعنی تقابل حق و باطل #9دی #نه_دی #حماسه_9دی #حماسه_نهم_دی
بزرگداشت ۹دی یک وظیفه دینی و ملی است چون سند امنیت و همبستگی ماست
🔵 فكر مي كنيد اين عكس تصوير چه کسی باشد؟ - #شهيد_سيد_مرتضى_آوینی ! ولی آوینی بدون ريش، بدون چفيه، بدون #روايت_فتح! فارغ التحصيل معماری و در حال گذشتن از راه طی شده! كامران دوران قهوه و غزاله عليزاده و سيگار و كارل گوستاويونگ! - وقتی آدم ها را فقط با يك چهره كه خودمان می خواهيم و می پسنديم معرفی می كنيم در واقع داريم یک پيام به مخاطب می دهيم؛ يا اين شکلی هستي يا كلا از دايره خارجی! - یعنی اگر اهل سيگار و کافی شاپ باشی هيچ راهی برای پايان و فرجام امثال #آوینی و #همت و #بابایی نداری! ✅ وقتی شهيدان سرافراز و افتخار آفرين را هميشه طوری معرفی می كنيم كه گویی از آغاز کودکی #ريش داشته اند و #نمازشب می خوانده اند و مسير رشد و كمال و تغيير و تحولشان را به رسميت نمی شناسيم در واقع داريم راه را بر بقيه می بنديم!
بقول حاج‌ حسین یکتا "" فقط‌ اُستخونا‌ از این‌ خاکا اومده‌ بیرون... پوست‌، گوشت‌‌‌ وخونِ #شهدا همه چی همینجاست‌...! تو دلِ همین‌ تُرْبَتْ...."" #قلباشون‌اینجاست💔 تو همین خاکهایی که قدم می‌زنید... در روزگار قحطی پرواز! گاهی عطر شهادت در کوچه پس کوچه شهر می‌پیچد و من #حیران در جادهِ سرگردانی...! کاش میشد راهی #فرات شد و وضو گرفت! تا کربلا راهی نیست😭