eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
353 دنبال‌کننده
316 عکس
53 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس کوچه های خاکی قلبم عبور کن آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن آقا بیا و روضه بخوان، زینب (س) و شام با اشک روضه قلب مرا هم بلور کن آقا بیا و روضه بخوان روضه ی عطش یادی ز مشک پاره و اشک و تنور کن آقا بیا و روضه بخوان فاطمیه را سرداب خشک چشم مرا هم نمور کن صبر و قرار رفته ز دلهای عاشقان با دست عشق آتش دل را صبور کن راه نفس نمانده بیا ای گل امید اقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن دجال های دشمن دین جلوه کرده اند چشمان فتنه های زمان را تو کور کن
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نگاه نافذت ای موسی آل محمد شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو حلقه زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر ناز بر فیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر شُهرت باب‌الحوائج در امامان را تو داری انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر تو همای قله نوری و زندانت قفس شد در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا از چه دشمن می دهد این قدر آزارم خدایا من که از زندان زمین گیرم نباشد حاجتی دیگر به زنجیر گرانبارم خدایا آه از این زندان ظلمانی و زندانبان ظالم وه کجا افتاده در غربت سرو کارم خدایا جز فروغ گوهر اشکی که با یاد تو ریزم کس نیفروزد چراغی در شب تارم خدایا عاشقان را خواب در چشمان نمی اید از آنرو روز و شب با ذکر تو مشغول و بیدارم خدایا ای که می بخشی نجات از بین آب و گل شجر را کن خلاص از محبس هارون تن زارم خدایا جان زحسرت بر لب آمد وندیرین ساعات آخر دیدن روی رضا را آرزو دارم خدایا کو رضا آرام جانم کو رضا روح و روانم تا از او روشن شود چشم گهر بارم خدایا بر مؤید مرحمت فرما طواف مرقدم را چونکه اشعراش بود مقبول دربارم خدایا سیدرضا مؤید
دلم از دوری اهل وطنم می سوزد نه فقط دل که سراپای تنم می سوزد قوتی نیست که لب وا کنم و ناله کنم روزه ام، خُشکی دور دهنم می سوزد آنقدر زخمی ام از شوری یک قطره ی اشک گاه گاهی همه جای بدنم می سوزد چاله ای پر نم و جسمی که سراسر زخم است جای برخورد تن و پیرو هنم می سوزد زخم و زنجیر به هم لخته شده طوری که تا تکانی بخورم مطعنم می سوزد زخم شلاق و روی این بدن مجروهم پوست انداخته، بسکه زدنم می سوزد آنچنان سوخته قلبم که پس از مردن هم در دل خاک تمام کفنم می سوزد
هدایت شده از .
پیام تشکر اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران وکرون از حضور حماسی مردم ولایتمدار تیران وکرون در راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۴۰۱ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بی تردید حضور حماسی و ماندگار مردم شهرستان تیران وکرون در راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۴۰۱ که متقارن بود با چهـل و چهـارمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایـران، جلـوه دیگری به این حضور تماشایی بخشید و خلوص نیت و پایبندی مردم به آرمانهای امام راحل و شهدا و ارزشهای والای انقلاب اسلامی و منویات مقام معظم رهبری را بار دیگر به اثبات رسانید. شما مردم ولایت مدار شهرستان تیران وکرون که همصدا و همپای دیگر مناطق ایران اسلامی در راهپیمایی ۲۲بهمن و جشنهای چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به صحنه آمدید و با حضور پرشور خویش و وفاداری به نظام اسلامی مشت کوبنده ای بر دهان یاوه گویان و استبدادجهانی زدید که به راستی این مشارکت پرشور و انقلابی مردم غیرتمند این دیار ستودنی بود و بر خود واجب می دانم از این حضور ارزشمند و ماندگار تمامی اقشار، ائمه محترم جمعه در ۳ نقطه شهرستان ، فرماندار محترم شهرستان، نیروهای نظامی و انتظامی، روحانیت معزز، نهادها و دوایر دولتی، اصناف، خانواده محترم شهدا، مردم عزیز و بخصوص دانشجویان و دانش آموزان همیشه در صحنه تشکر و قدردانی ویژه را ابراز نمایم. انشاالله به کوری چشم دشمنان این انقلاب و این نظام این مشارکت ماندگار در دیگر برنامه های پاسداشت ارزشهای انقلاب، اسلام ودفاع مقدس استمرار یابـد اصغر ادریسی 🌹رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران وکرون🌹 ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷 اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران کرون🇮🇷 ...................ایتا👇 @tmtirankarvan .............. روبیکا👇 https://rubika.ir/joing/CIDCGGBA0PCXICXCZRAXQWNKETAEDFBC
تمام خانه پر از آفتاب خواهد شد دوباره برف و یخ کوچه، آب خواهد شد شکوفه ها به چمن، دسته دسته خواهد رست زمین پُر از گل و عطر گلاب خواهد شد بزن تو پرده به سویی، وگرنه ای همه خوب در انتظار تو دلها کباب خواهد شد دلا دعای فرج را بخوان که می دانم دعای زنده دلان، مستجاب خواهد شد زلال سبز نگاهت عنایت ار بکند سوال تشنگی ام را جواب خواهد شد گل محمدی ار بشکفد به طرف چمن دهان دوباره پر از شعر ناب خواهد شد من این فراز، شما را دوباره می گویم تمام خانه پر از آفتاب خواهد شد
( علیه السلام ) یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج یاس گلستان پیغمبر ای پسر زهرا و حیدر سیدی موسی بن جعفر تا به فلک رفته سوز آهت گوشه ی زندان شد قتلگاهت فضل و شرافت بوده گناهت گوشه ی زندان شد قتلگاهت یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج دیده شده با یاد تو تر ای به همه مولا و سرور سیدی موسی بن جعفر گوش دلم بشنود صدای ناله ی جانسوز مادر تو سِندی بن شاهک یهودی تازیانه زد به پیکر تو یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج دل تو شد خون ازکینه و جنایت آن خصم کافر سیدی موسی بن جعفر از غم تو محشری به پا شد حق ّ رسالت چه خوش ادا شد دست و پا بسته با غل و زنجیر گوشه ی زندان جانت فدا شد یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
( علیه السلام ) یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج یاس گلستان پیغمبر ای پسر زهرا و حیدر سیدی موسی بن جعفر تا به فلک رفته سوز آهت گوشه ی زندان شد قتلگاهت فضل و شرافت بوده گناهت گوشه ی زندان شد قتلگاهت یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج دیده شده با یاد تو تر ای به همه مولا و سرور سیدی موسی بن جعفر گوش دلم بشنود صدای ناله ی جانسوز مادر تو سِندی بن شاهک یهودی تازیانه زد به پیکر تو یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج دل تو شد خون ازکینه و جنایت آن خصم کافر سیدی موسی بن جعفر از غم تو محشری به پا شد حق ّ رسالت چه خوش ادا شد دست و پا بسته با غل و زنجیر گوشه ی زندان جانت فدا شد یا سیدی موسی بن جعفر2 مددی باب الحوائج 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
. (ع)  دلی که ، میگیره کنج زندون تو دنیا ، غم میخوره فراوون می مونه ؛ به انتظار فردا ، پریشون روزا هم براش یه شام تاره یه گوشه ای تو زندون سر روی خاک میذاره همیشه این حاجت اسیره که اخرش یه جوری دق کنه و بمیره خوش به حال و روزِ اون  کبوتری که همش به حال پروازه صید تو دام صیاد هی  دلش میگیره باید با این غصه بسازه "یابن زهرا یابن حیدر یا ابالسلطان" بند دوم دوباره وقت عزا رسیده تو قلبم هوای غم پیچیده آقامون شد از بلای دنیا خمیده تو زندون بودی عذاب کشیدی برات بمیرم آقا از کسی خیر ندیدی ولی باز تشنه نرفتی از حال شبیه عشق زهرا نشد تن تو پامال وای خرابه حالت اون نگاه سردت به آسمونه ای مولا چی سرتو اومد داغ تو آقاجون نشسته توی این دلها "یابن زهرا یابن حیدر یا ابالسلطان" بند سوم میگیره،دلم تو این سیاه چال می میرم،بس که زدم پروبال خداییش،چیا کشیده جدم،تو گودال می بینم عمه ی دل شکسته با حال زار و خسته به روی تل نشسته باقدی کمون داره می بینه که شمر به روی سینه با خنجری می شینه آه دیگه تو زندون با خوندن قرآن لبام که خیزرون نخورده وای دیگه یهودی آه دختر من رو توو مجلس شراب نبرده "یابن الزهرا یابن حیدر اباعبدالله" ✍ بقلم: (بند اول) (بند دوم) (بند سوم)
این تن غرق کبودی آسمان را محور است این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است گردنش از دست‌های لاغرش لاغرتر است ساق پایش را ببیند دخترش دق می‌کند خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است ای غلامان برروی دوش شما آقای ماست پس دهید اورا به ما، وقت وداع اخر است قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است شیعیان هریک کفن در دستْ، اینجا آمدند کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین گریه کن بر آن غریبی که به زیر‌ خنجر است ** خنجرش کند است می‌دانم ولی ای تشنه لب دست و پا کمتر بزن زینب دراین دورو بر است شاعر: ©
( علیه السلام ) 🎤 چه زندان و چه زندانبانی توو این شبای طولانی که تازیونه ست افطارم شبیه بارون میبارم گوشه سیاه چال افتادم به یاد گودال مثل جدم حسین دست و پا میزنم تشنه لب مادرم رو صدا میزنم ( مادرم ، مادرم ... ) تکرار چه شبهای تاریک و سردی چه مردمان نامردی نه دلخوشی نه لبخندی نه آشنا نه فرزندی مُردم از جدایی میوه دلم کجایی ؟ جای تو ، خالیه این دمِ آخری ... من حسینو تو مثل « علی اکبری » مثل جدم حسین دست و پا میزنم تشنه لب مادرم رو صدا میزنم غم و درد من بی اندازه ست تنم پر از خونِ تازه ست دیگه از این دنیا سیرم خدا رو شکر زود میمیرم ای به خون نشسته دشمن ساقه مو شکسته دستمو بسته و بی اِبا میزنه مثل مادر منو بی هوا میزنه نخلی که شکسته ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورده پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر درِ خانه همسرش را نزنید 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
هرکه افتد در حصارش نام او آزاده است گر حرم دور است از دل تا حریمش جاده است بر اسیران گنه برگو که این آزادمرد بندِ بگشودن ز هر دل با نگاهش ساده است ای دل امشب از حرم رو کنج زندان، یوسفی خون فشان از بهر آزادی دگر آماده است زخمِ گردن دردِ پهلو دست های بی رمق گویی امشب روبرویش مادرش اِستاده است می زند با دست و پای بسته هر دم دست و پا ای غل و زنجیر، رحمی کز نفس افتاده است پوستی بر استخوانی مانده از این روزه دار چارده سال است این جا بر سر سجاده است نیست بالینش نه معصومه نه دلبندش رضا دیده تر، خشکیده لب بر خاک رخ بنهاده است آی، صیاد از گلویش باز کن زنجیر را خاطرت آسوده باشد صید تو جان داده است پیکر شَه روی تخته پاره ای تشییع شد درب زندان باز شد بر سر زنان شهزاده است درگه باب الحوائج عالمی بهر شفاء چون «رئوفی» دست ها را بر دعا بگشاده است
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است همین که نام او در خاطر بیمار می آید طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و... زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟! به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟! چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟! چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟! چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟! چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟! تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است ** چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟! به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
روضه امام کاظم علیه السلام. دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت از بال من شكسته ترین آفرید و رفت خون گلوی زیر فشارم كه تازه بود با یك اشاره روی لباسم چكید و رفت قربون غریبیت برم آقاجان؛ بدكاره ای… الله اكبر، الله اكبر، چقدر جسارت رو برد بالا، زن بدكاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر، اُف بر تو روزگار بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت از روزنه در نگاه كردن، دیدن زن بدكاره صورت رو خاك گذاشته، هی میگه خدایا غلط كردم، این كی بود من اومدم سراغش، چرا اینقدر صداش دل رو زیر رو می كنه بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود الله اكبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا كنم، می دونم بدون اینكه توضیح بدم، ناله شو می زنی شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت راضی نشد به بالش سختی كه داشتم زنجیر های زیر سرم را كشید و رفت بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن، تو این یه بیت وقتی كه… خاك تو دهنم، ان شاءالله این تكه تاریخ دروغ باشه وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت هرچی می خوای منو بزنی بزن، اسم مادرم رو درست ببر، تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می كنم، حواست با منه از چند جا ضریح تنم متصل نبود پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت اما چه خوب شد كفنم را كسی نبرد تا زیر نیزه ها بدنم را كسی نبردمی خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم، وقتی مثل فردا شب، امام رضا یه لحظه از مدینه رفت، از نظرها غایب شد، حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید، مدتی زیادی انتظاره برادر رو كشید، بعد از دقایقی  برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت، دید سر رو آشفته است، موها پریشونه، لباس ها همه غرق خاكه، كجا بودی داداش، چرا منو تنها گذاشتی رفتی، یه نگاه به خواهرش كرد، گفت خواهر فقط یه جمله بگم، دیگه منتظر نباش، دیگه انتظار بابامونو نكش، خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاك گذاشتم، یه جایی ببرمت هر كی تاحالا ناله نزده، عقده دلش وا بشه، می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده، همتون اهل روضه اید، دختری كه چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت: نه، قبول نمی كنم بابام زندانه، باید بابام آزاد بشه، اینقدر صبر كرد، آخرش خبر باباشو براش آوردند، می خوام یه جمله بگم، كاشكی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند، كجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر، سر بریده باباشو ببرند، حسین…
کانون مداحان تیران وکرون
منبع این روضه راهم ذکرکنید
سلام و عرض ادب. اگر منظورتون منبع روایت بردن زن بد کاره در زندان امام کاظم هست، منبعش اینه. بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸ و اگه اجرای روضه هست، توسط حاج مهدی میرداماد اجرا شده. با تشکر
هدایت شده از 49346
زندان، رواق روشنی شد، غرق نورت دیوارها، نمناک از شرم حضورت دهلیزها مستند، هنگام عبورت زنجیر، تسبیحی به دستان صبورت این بندها، در بند زلف دلپذیرت موسای دربندی و هارون‌ها اسیرت یوسف، که ترس از تنگی زندان ندارد مصر وجود است او، غم کنعان ندارد نوح است و بیم از موج و از طوفان ندارد جان جهان است او، هراس جان ندارد عاشق، دلش دریاست، حتی کنج زندان آیینه‌ی دنیاست، حتی کنج زندان ای هفت دریا، غرق در دریای صبرت! هفت آسمان یک نقطه، در پهنای صبرت ای هفت شهر عشق، در معنای صبرت! زانو زدند ایوبها، در پای صبرت آقا! به این حجم از بلا، عادت ندارم باید بگویم، شاعرم، طاقت ندارم سنگینی شلاق و آن بازو؟ خدایا! زنجیر بر آن قامت دلجو؟ خدایا! چنگال زندانبان و آن گیسو؟ خدایا! خون و شکست طاق آن ابرو؟ خدایا! هر چند در دستان او، جام بلا بود از تشنگی، یک‌ریز یاد کربلا بود معصومه دلتنگ است، چشمانش به راه است فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است بر صورتش اما چرا ردی سیاه است؟ پایان این قصه، گمانم اشتباه است یوسف می‌آید، روی تابوت است اما از اشک یاران، دجله، مبهوت است اما موسای ما، از طور سینا، بی‌عصا رفت این نوح، روی موجی از اشک و دعا رفت دردا! که با دُردانه‌ی زهرا، چه‌ها رفت تا پر کشید، اول دلش، پیش رضا رفت بی او، اگر چه عشق، مشکی‌پوش می‌شد، نور خدا بود او، مگر خاموش می‌شد؟ در بند بود و عالمی دربند اویند بسیاری از سادات، از پیوند اویند شهزادگان، فرزانگان، فرزند اویند هر گوشه، فرزندان دانشمند اویند وا می‌کند بر روی ما، بن‌بست‌ها را باب‌الحوائج شد، بگیرد دست‌ها را سید حسن موسوی
هدایت شده از 49346
با گریه،با آه دمادم می نویسند در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند اندوه را با جوهر غم می نویسند این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن از دردمندان توام درمان عطا کن بویِ دل‌انگیزِ بهارِ مَردُم ما نورِ چراغِ شام تارِ مَردم ما بودی همیشه در کنار مَردُم ما خیلی گره خورده است کار مَردُم ما گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج امّا تو را داریم یا باب الحوائج خوشبخت چشمی که خودش را نیل کرده آیاتِ اشک آلوده ای تنزیل کرده پای بساطت سال را تحویل کرده بیچاره آنکه روضه را تعطیل کرده مشقِ بقای خضر،درسِ حوزه ی توست آب شفای خلق،اشکِ روضه ی توست جز ذکر "الله" لبت "بسمی" نداریم شیرین تر از نام شما اسمی نداریم با حرز تو از صدبلا قِسمی نداریم ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم بیماری ما زندگی منهای روضه است راه علاجِ ما دو قطره چای روضه است چشم مرا تر کن زمان ربّناها لطفاً نگاهم کن میان این گداها پیچیده در هفت آسمان ها این صداها: یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها این خاک شد "ایرانِ" این خواهر_برادر جانِ همه قربانِ این خواهر_بردار دریای رحمت!ما به موج‌ات خو گرفتیم از هرکسی جز خاندانت رو گرفتیم در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم ما نسخه را از "ضامن آهو" گرفتیم صحن رضا جانِ شما دارالشفا شد پای ضریحش نُطقِ طفل لال وا شد موسایِ طور غم عصایت را شکستند با زجر تو قلب رضایت را شکستند نامردها دست دعایت را شکستند زیر لگدها ساق پایت را شکستند چیزی برای تو به جز ماتم نمانده نای مناجاتی برایت هم نمانده شیعه هنوز از غُصّه ات تشویش دارد داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد سِندیِ ملعون بد زبانش نیش دارد روی لبش دشنام قوم و خویش دارد با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی داغ حسن را کنج زندان می چشیدی در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا با جوهر خون نامه ات توقیع گردید اندوه تو در روضه ها توزیع گردید آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید بر تختِ‌پاره پیکرت تشییع گردید با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟! از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟! آن‌گونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟! ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟! پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست
ای باب حوائجِ الی الله در ملک خدا امام آگاه ای بـاب مـراد خلق عالم           سر تا به قدم رسول‌اکرم در هـر سخنت پیام قرآن بر هر نفست سلام قرآن   در دیدهء دل چراغ نوری موسای هزار کوه طوری قبر تو چراغ اهل بینش صحن تو بهشت آفرینش کعبه است هماره زیر دِینت تعظیم کند به کاظمینت در حبس، به نُه سپهر ناظم مشهورتر از همه به کاظم ارباب کرم گدای کویت چشم دل اهل دل به سویت تو دسـت عنـایت خـدایی          از خلق جهان گره گشایی   در حبسی و خلق، پای‌بستت سررشتۀ آسمان به دستت حبس تو نهان ز چشم یاران از اشک شبت ستاره باران بر خاک، جمال نازنینت گلبوسهء سجده بر جبینت پیشانی خود نهاده بر خاک بگذاشته پا به فرق افلاک زندان تو محفل دعا بود میعادگه تو و خدا بود  زنجیـر، سلام بر تو می‌داد  از دوست پیام بر تو می‌داد اینجا که فراق نیست در بین بر توست مقام قاب قوسین اینجا که تجلی خدایی‌ست تاریکی حبس، روشنایی‌ست قرآن زده بوسه بر لب تو العفو، نوای هر شب تو در حبس به جز خدا ندیدی خود را ز خدا جدا ندیدی دردا که بدان جلال و جاهت زندان تو گشت قتلگاهت ای روح لطیف رنجه دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده آب وضوی تو اشکهایت خون بود روان ز ساق پایت افسوس که حرمتت شکستند بازوی تو را به حبس بستند ای پاسخ مهربانیت قهر ای قلب تو پاره پاره از زهر آثار شکنجه در تنت بود زنجیر ستم به گردنت بود با آن همه دختـر و پسرها رفتی ز جهان غریب و تنها معصومه کجاست؟ تا که آید زنجیـر ز گـردنت گشاید ای یوسف عترت پیمبر تابوت تو بود تختهء در آخر بدنت به اوج عزّت تشییع شد ای غریب عترت کردند ز پیکر تو تجلیل می رفت به عرش، بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجیر ز گردنت گشودند با آن همه زخم حلقهء غُل کردند نثار پیکرت گُل دیگر نزدند بر تنت سنگ از خون جبین نشد رخت رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر نزدند بر دلت تیر دیگر نبرید کس سرت را در خون نکشید پیکرت را دیگر سر تو نرفت بر نی در طشت طلا و مجلس می بردند به دوش پیکرت را دیگر نزدند دخترت را دارم به دل آه سینه سوزی چون روز حسین نیست روزی تا شیعه توان گریه دارد باید به حسین اشک بارد تا از دل شیعه ناله خیزد «میثم» به حسین اشک ریزد
ای باب حوائجِ الی الله در ملک خدا امام آگاه ای بـاب مـراد خلق عالم           سر تا به قدم رسول‌اکرم در هـر سخنت پیام قرآن بر هر نفست سلام قرآن   در دیدهء دل چراغ نوری موسای هزار کوه طوری قبر تو چراغ اهل بینش صحن تو بهشت آفرینش کعبه است هماره زیر دِینت تعظیم کند به کاظمینت در حبس، به نُه سپهر ناظم مشهورتر از همه به کاظم ارباب کرم گدای کویت چشم دل اهل دل به سویت تو دسـت عنـایت خـدایی          از خلق جهان گره گشایی   در حبسی و خلق، پای‌بستت سررشتۀ آسمان به دستت حبس تو نهان ز چشم یاران از اشک شبت ستاره باران بر خاک، جمال نازنینت گلبوسهء سجده بر جبینت پیشانی خود نهاده بر خاک بگذاشته پا به فرق افلاک زندان تو محفل دعا بود میعادگه تو و خدا بود  زنجیـر، سلام بر تو می‌داد  از دوست پیام بر تو می‌داد اینجا که فراق نیست در بین بر توست مقام قاب قوسین اینجا که تجلی خدایی‌ست تاریکی حبس، روشنایی‌ست قرآن زده بوسه بر لب تو العفو، نوای هر شب تو در حبس به جز خدا ندیدی خود را ز خدا جدا ندیدی دردا که بدان جلال و جاهت زندان تو گشت قتلگاهت ای روح لطیف رنجه دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده آب وضوی تو اشکهایت خون بود روان ز ساق پایت افسوس که حرمتت شکستند بازوی تو را به حبس بستند ای پاسخ مهربانیت قهر ای قلب تو پاره پاره از زهر آثار شکنجه در تنت بود زنجیر ستم به گردنت بود با آن همه دختـر و پسرها رفتی ز جهان غریب و تنها معصومه کجاست؟ تا که آید زنجیـر ز گـردنت گشاید ای یوسف عترت پیمبر تابوت تو بود تختهء در آخر بدنت به اوج عزّت تشییع شد ای غریب عترت کردند ز پیکر تو تجلیل می رفت به عرش، بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجیر ز گردنت گشودند با آن همه زخم حلقهء غُل کردند نثار پیکرت گُل دیگر نزدند بر تنت سنگ از خون جبین نشد رخت رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر نزدند بر دلت تیر دیگر نبرید کس سرت را در خون نکشید پیکرت را دیگر سر تو نرفت بر نی در طشت طلا و مجلس می بردند به دوش پیکرت را دیگر نزدند دخترت را دارم به دل آه سینه سوزی چون روز حسین نیست روزی تا شیعه توان گریه دارد باید به حسین اشک بارد تا از دل شیعه ناله خیزد «میثم» به حسین اشک ریزد
نوحه حضرت موسی‌بن جعفر(ع) گوشه ی زندان شدم گرچه فرسوده می شوم با مرگ خود ازغم آسوده ای رضا جانم بیا۳ * گرچه اززنجیر کین پایم آزرده ازفراق روی تو گشتم افسرده ای رضا جانم بیا۳ * شاهد مظلومیم داورم باشد این مناجات شب آخرم باشد ای رضا جانم بیا۳ * امشب ازچشم فلک اخترافتاده آسمان برغربتم ناله سرداده ای رضا جانم بیا۳ * باغبان با دیدن گل شود خندان با وصال خود نما قلب من شادان ای رضا جانم بیا۳ * روز آزادی اگر می شوم دلگیر دسته گل برگردنم مانده از زنجیر ای رضا جانم بیا
ای امید همه ، ای چاره‌ی حیرانی‌ها ای دوای همه‌ی درد و پریشانی‌ها سفره‌ات کرد نمک‌گیر همه‌ دنیا را روضه‌ات راه نجات همه زندانی‌ها سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر کرم ایل و تبار تو به ایرانی‌ها عاشقی در همه جا دردسری بود ولی ما رسیدیم از عشق تو به آسانی‌ها نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟ که گذشت از همه‌ی بی سر و سامانی‌ها قتلگاه آمده‌ای یا که به زندان آقا؟ ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانی‌ها تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام چارده سال تو بودی و پریشانی‌ها یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام کرده تغییر چرا رسم مسلمانی‌ها پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_ دختر و خواهر تو بین بیابانی‌ها سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانی‌ها 🔸شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤روضه ی سوزناک و شنیدنی شهادت امام موسی کاظم(ع) سخنران شهید کافی
▪️آجرک الله یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام🏴 من کیستم ولی خداوند اکبرم آیینه ی تمام نمای پیمبرم آرام جان فاطمه و نجل حیدرم باب‌الحوائجِ همه موسی‌بن‌جعفرم مولای کائنات و امام سما و ارض بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم امروز باب حاجت خلقم به کاظمین فردا پناه خلق به صحرای محشرم شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد🏴