7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔نمی دونــــــــم چه سر زد از من که قلبم مبتلا شـــــده
❤️🔥مبتلا بر فـــراقت کشتــه ســــ ـر از تـــن جــــــــدا شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت مادر شهید آرمان علی وردی از لحظه خاکسپاری پسرش
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشهایی از مغز شهید آرمان علیوردی را در دهانش پیدا کردند / دوستان امنیتی گفتند که ما فیلمهای شهید علیوردی را نمیتوانیم پخش کنیم ...
حرف فرزند شهید سلمان امیراحمدی جگر من را سوزاند ...
🎙 حجتالاسلام امینیخواه
کانون شهدا
... #همسفرانه❤ داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش #قسمت_سوم یک روز مادرم بهم گفت: “زهرا، من چندت
#همسفرانه❤
داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش
#قسمت_چهارم
تا اینکه یک روز به سرم زد و…
و زنگ زدم ۱۱۸ به هر طریقی بود شماره منزل پدر محسن را ازشون گرفتم.
بعد بدون اونکه فکر کنم این کار خوبه یا نه زنگ زدم خونشون
مادرمحسن گوشی را جواب داد
گفتم: آقا محسن هست؟
گفت: نه،شما؟
گفتم: عباسی هستم.
ازخواهران نمایشگاه. لطفاً بهشون بگید با من تماس بگیرن!
یک ساعت بعد محسن تماس گرفت.
صدایش را که شنیدم پشت تلفن بغضم ترکید و شروع کردم به گریه?
پرسیدم:خوبی؟
گفت: بله.
گفتم: همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن! گوشی قطع کردم.
یک لحظه با خودم گفتم: وای خدایا!من چیکار کردم!!
این چه کاری بود انجام دادم!
با این وجود،بیش از هر موقع دلم برایش لک می زد.
محسن شروع کرد به زنگ زدن به من.
گوشی را جواب نمی دادم.
پیام داد: زهرا خانم تورو خدا بردارین.
آنقدر زنگ زد و زنگ زد که بالاخره گوشی را برداشتم?
بی مقدمه گفت:حقیقتش من حس می کنم این تماس های ما داره گناه آلود میشه. بعد یک لحظه سکوت گفت: برای همین می خوام بیام خواستگاری تون.
اشک و خنده هام توی هم قاطی شده بود از خوشحالی داشتم بال درمیآوردم داشتم از ذوق می مردم می خواستم داد بزنم.
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک کلیپ ناب و ویژه امشب برای عاشقان سردار دلهای شکسته
می دونستی قرار نبود حاجی رو دور حرم آقا طواف بدهند ، به خاطر شلوغی و کمی وقت ... اما می دونی چی شد؟
تا رفتند سوار هواپیما شوند خبری آمد...
هواپیما خرابه تا دوساعت دیگه هم درست نمیشه...😊
برگشتند و طواف رو انجام دادند.
کانون شهدا
یک کلیپ ناب و ویژه امشب برای عاشقان سردار دلهای شکسته می دونستی قرار نبود حاجی رو دور حرم آقا طواف
ای تجلی سریع الرضایی خدا
جان مادر نظری کن به حال ما
کانون شهدا
#همسفرانه❤ داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش #قسمت_چهارم تا اینکه یک روز به سرم زد و… و زنگ زدم
#همسفرانه❤
داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش
#قسمت_پنجم
مادر زهرا عباسی:
از زهرا شنیدم که محسن میخواهد بیاید خواستگاری می دانستم توی کتاب شهر کار می کند چادرم را سر کردم و به بهانه خرید کتاب رفتم آنجا می خواستم ببینمش. براندازش کنم. اخلاق و رفتار و برخوردش را ببینم. باهاش که حرف زدم حتی سرش را بالا نیاورد که نگاهم کند. همان موقع رفت توی دلم. ? با خودم گفتم: این بهترین شوهر برای زهرای منه. وقتی هم مادرش آمد خانه مان که زهرا را ببیند، هی وسوسه شدم که همان موقع جواب بله را بدم.
با خودم گفتم زشته خوبیت نداره الان چه فکری درباره من و زهرا میکنن.
گذاشتم تا آن روز تمام شود فرداش که نماز صبح را خواندم دیگر طاقت نیاوردم همان کله صبح زنگ زدم خانهشان.!
به مادرش گفتم: حاج خانوم ما فکر می کردیم استخاره هم خوب اومده. جوابمون بله است.
از این لحظه به بعد آقا محسن پسر ما هم هست.?
♥️خواستگاری وعقد شهید محسن حججی از زبان همسرشهید♥️
توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه دل خوشیم تو این دنیاست. میخواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟?
گفتم:چه مسیری؟
گفت: اول سعادت بعد هم شهادت.
جا خوردم. چند لحظه سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: نگفتید. می تونید کمکم کنید؟
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada