eitaa logo
کاروان دل
473 دنبال‌کننده
121 عکس
9 ویدیو
0 فایل
🔸کانال نوحه‌ها: ☑️ eitaa.com/nouheh 🔸کانال آثار: ☑️ eitaa.com/yusof_rahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
از این قفس حالا دگر وقت رهایی‌ست سهم حسینی‌ها بلایی کربلایی‌ست #یوسف_رحیمی ☑️ https://eitaa.com/nouheh/47
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هوای زیارت حرمت / در به در میشویم مثل نسیم السلام علیک یابن رئوف / السلام علیک یابن کریم 🏴 ویژه شهادت امام جواد(ع)، با نوای میثم‌مطیعی @aqr_ir
علیه السلام علیهاالسلام 🔸مفاخرۀ مهر و ماه🔸 در روايات ناب معصومين در احادیث نغز اهل ولا شرح نورانی مفاخره ای‌ست آیه آیه تمام نور هدی روزی از روزها که در صحرا فاطمه با علی سخن می گفت از کرامات خالق یکتا از عنایات ذوالمنن می گفت ناگهان حین خوردن خرما چید مولا رطب ز باغ جنان نور حق جاری از لبانش شد با گل خنده گفت: فاطمه جان هیچ دانی پیامبر من را دوست دارد چو جان شیرینش بی گمان او نمی دهد ترجیح هیچکس را به یار دیرینش گفت زهرا: نمی شود هرگز که تو باشی عزیز تر از من میوۀ قلب او منم زهرا کی به جز فاطمه‌ست پارۀ تن هر دو رفتند با لبی خندان نزد خورشید عشق، پیغمبر گفت زهرا: پدر بگو امروز من گرامی ترم و یا حیدر؟ گفت پیغمبر امین با او: تو و حیدر که روح و جان من اید همۀ هستی ام شما هستید به خدا نور دیدگان من اید دوست دارم تو را حبیبۀ حق بیشتر از همه در این دنیا نزدم اما علی عزیز تر است از تمام جهان و ما فیها گفت مولا به فاطمه: بنگر که گذشته شکوه من از حد مادرم هست مظهر تقوا مادرم فاطمه ست، ‌بنت اسد گفت زهرا به همسرش حیدر: مادر من خدیجۀ کبراست آنکه در جانفشانی و ایثار بی بدل، بی نظیر، بی همتاست گفت مولا علی: انا بن صفا حیدرم! افتخار پرچم دین خانۀ کعبه زادگاه من است خادمم کیست؟ جبرئیل امین گفت زهرا: منم ملیکۀ عرش سورۀ رحمت خدای کریم دختر خَاتَمُ النَّبِیینَم آنکه دارد همیشه خلق عظیم گفت مولا: که بوده پرچم دین دم به دم روی شانه های علی «وَ أنَا الضَّارِبُ عَلَى التَّنزِیل» چه کسی می رسد به پای علی؟ علی ام نخل طور سینینم منم آئینۀ کتاب حکیم آیه آیه تجلی قرآن با خبر از چه؟ رویداد عظیم شاه مردان روزگارم که در رکوعم دهم زکات، نگین و «أنَا سَیدُ بَنِی هَاشِمٍ» تار موی من است حبل متین شیرمرد جدال باطل و حق قهرمان شجاع مکه منم تیغ من تیغ عدل و انصاف است سرور اوصیا، ابالحسنم گفت زهرا: که در شب معراج پدرم رفت سوی عرش خدا نسبت قرب او و حضرت حق «قاب قوسین» بود «او ادنی» منم آن بانویی که بسته شده عقد من در حضور رب جلیل خادمانم ملائک جنت همکلامم فرشتۀ راحیل سدره المنتهی ست گرم طواف گرد من، نور بی حدی دارم گل یاس بهشت احمدی ام عطر و بوی محمدی دارم قلم عفو می کشد خود حق بر گناه همه ، به خاطر من سورۀ‌ قدر و هل اتی هستم آیه هایم بود حسین و حسن منم آن کوثری که در طلبم سهم عالم شده ست تشنه لبی دختر آفتاب مکه منم ماهتاب پیمبر عربی گفت مولا: منم همان حیدر که به اصحاب کهف گفته سخن بهترین بندۀ خدا علی ام از نبی ام من و نبی ست ز من روز محشر ولایتم میزان مرتضایم قسیم جنت و نار بر مدار دو چشم من گردد آسمان و زمین و لیل و نهار خوانده حق در کتاب قرآنش جان من را چو جان پیغمبر اولین یاور رسولم من پدر خاندان پیغمبر من که دریای علم و معرفتم شیعیان جرعه نوش جام من اند منم آن گنج بی نیازی که همه در حیرت از مقام من اند نامم از نام حق گرفته شده ربّ من «عالی» است و من «علی» ام سرّ آیات حاء و میم کتاب آیه آیه حقیقت جلی ام گفت زهرا: منم که روز ازل سورۀ رحمت آفریده شدم بانوی بهترین زنان جهان من همانم که برگزیده شدم هل أتی، کوثر و مباهله ام طاء‌ و سین کتاب ربّ ودود آیه در آیه حسن و روشنی ام آفتاب بهشت صبح وجود ربّ من «فاطر السماوات» است نامم از نام اوست «فاطمه» ام من پناه تمام اهل جهان در صف حشر و روز واهمه ام مستحق دعای من شده است هر دلی که اسیر مهر من است رأفت و جود، لطف و فضل و کرم کوکب و اخترِ سپهر من است مرتضی گفت: بر روی آدم باب توبه به لطف من وا شد فاطمه گفت: از تفضل من زیر برگ نجاتش امضا شد گفت مولا: منم سفینۀ نوح کشتی ام کشتی نجات بشر گفت زهرا: منم صراط نجات رهروان من اند اهل نظر گفت مولا: که سورۀ طورم گفت زهرا: کتاب مسطورم مرتضی گفت: مصحف نورم فاطمه گفت: بیت معمورم گفت حیدر: که سقف مرفوعم آسمان روی شانه های من است گفت کوثر: که بحر مسجورم بخشش ایزد از دعای من است ولی الله گفت: دانش من همه علم پیمبران خداست فاطمه گفت: دختر نبی ام آنکه مهرش شفیع روز جزاست اسد الله گفت: بعد نبی بهترین بندۀ خدا هستم فاطمه گفت: مادر حسنین سورۀ عصمت و وفا هستم ناگهان رو به سوی فاطمه کرد سید الأنبیا، رسول امین گفت باشد سکوت شایسته دختر من بسنده کن به همین که علی در جهان ولی الله روز حشر است صاحب برهان شافع بی بدیل روز جزا قهر او آتش است و مهرش امان فاطمه گفت رو به سوی پدر: که منم یاس باغ مصطفوی من و حیدر حریف هم هستیم کاش حامی مرتضی نشوی گفت حیدر: منم چو جان نبی گفت کوثر: منم چو روح رسول گفت مولا: منم صحیفۀ حق گفت زهرا: منم حبیبه، بتول مرتضی گفت: رستگاری خلق بسته بر رشتۀ ولای من است فاطمه گفت: روشنی بهشت جلوۀ نور ربنای من است
گفت پیغمبر خدا: زهرا! بوسه زن بر سر علی و ببین که هزاران ملک به یاری او آمدند از بهشت و عرش برین فاطمه کرد رو به سوی علی گفت: عشقت همه وجود من است همۀ هستی ام فدای تو باد که ولای تو تار و پود من است ولی الله رو به فاطمه گفت: عشق تو نیز در سرشت من است تو امید من آرزوی منی با تو این زندگی بهشت من است با حدیث مفاخره دل ما شد پر از نور ایزد ازلی متبرک به نام فاطمه شد لحظه لحظه به یمن نام علی یا رب از آستانۀ کرمِ خاندان رسالت نبوی دست ما را مکن دمی کوتاه تا که باشیم «فاطمی ـ علوی» شعر فوق با عنایت به «حدیث شریف مفاخره» سروده شده است. متن کامل حدیث را در لینک زیر ملاحظه فرمائید: http://karavanedel.blogfa.com/post/312 ☑️ @karavanedel
97.05.21-Sherkhani-Rahimi.mp3
4.71M
🏴 #شهادت_امام_جواد_علیه_السلام 🎧 #شعر_خوانی 📎 هر شب دل من سائل باب المراد است ▪️ #یوسف_رحیمی ____ ▪️ @beytonabi_ir
علیه‌السلام 🔸همۀ عمر تو محرّم بود🔸 امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی وارثِ آبروی سجاده بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم... آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها، نه، نه! قاتلت خنده‌های حرمله بود ☑️ @karavanedel
هدایت شده از شعر آیینی
#امام_باقر علیه‌السلام غروب قافله یادت نمی‌رفت صدای هلهله یادت نمی‌رفت گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت #یوسف_رحیمی 💠 @shear_ayini
🔸ز جسم کعبه جان رفت🔸 مسلمان نه! بگو دنیا پرستند که در بین حرم حُرمت شکستند به قصد خونت ای خون خداوند همه زیر عبا شمشیر بستند چه شامی سیرت و کوفی مرام‌اند که در مکه به فکر انتقام‌اند طواف کعبه تنها یک بهانه‌ست ببین که تشنهٔ خون امام‌اند به غیر از حب دنیا در میان نیست که در این مردم از غیرت نشان نیست همه در این حرم آسوده خاطر ولی جان حسینم در امان نیست خروش ناله‌ها تا آسمان رفت در اوج غربت آخر کاروان رفت غریبانه در آن تاریکی شب خداوندا ز جسم کعبه جان رفت ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸کوچه‌های غربت🔸 شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آه نسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبود سرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت ☑️ @karavanedel
💠 الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع ... من را همیشه خواندی و نشناختم تو را از غصه‌ها رهاندی و نشناختم تو را این بندۀ اسیر، اسیرِ گناه را از کوی خود نراندی و نشناختم تو را بی‌یاد تو گذشت جوانی من ولی با من همیشه ماندی و نشناختم تو را بر خوان رحمت و کرمت، خوان رأفتت عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را شب‌های جمعه تو نمک اشک و روضه را بر جان من چشاندی و نشناختم تو را با رأفت و بزرگی و آقایی‌ات مرا تا کربلا رساندی و نشناختم تو را ☑️@karavanedel
وقتی که تمامی ملائک، مولا از حسن تو گویند یکایک، مولا این ذره کجا و آفتابی چون تو «کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثَنائِک» مولا؟ #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
هر دم از آسمان ضريح مطهرت عطر مزار مادر سادات مي رسد السلام علیک یا فاطمه المعصومه کانال حرم حضرت معصومه(س) eitaa.com/joinchat/1276641282C95bc79b98b
علیه‌السلام 🔸با تو تکلیف عشق روشن شد🔸 من همان زائری که می‌دانی بی‌قرار از تب پریشانی عابر کوچه‌های دلتنگی خسته از روزهای حیرانی مردی از خانوادۀ سلمان عاشقی از تبار ایرانی تشنۀ یک نگاه دلجویت تشنۀ آن شراب روحانی در نگاهم عریضه‌ای دارم که تو آن را نگفته می‌خوانی ذره‌ای هستم آفتابم کن خاک راه ابوترابم کن از نگاهت حیات می‌ریزد سرّ صبر و صلات می‌ریزد از تجلی روشن ذاتت جلوه جلوه صفات می‌ریزد دستگیر همیشۀ عالم از رکوعت زکات می‌ریزد از کراماتِ دست تو رزقِ همۀ کائنات می‌ریزد لب اگر واکنی زمین و زمان هستی‌اش را به پات می‌ریزد تشنۀ خاک بوسی نجفم خاک راهت برات می‌ریزد همۀ عمر در پناه توام شیعۀ مذهب نگاه توام نَفْس و روح و روان پیغمبر ماه هفت آسمان پیغمبر با تو تکلیف عشق روشن شد آفتاب جهان پیغمبر تار موی تو عروة الوثقی به تو بسته‌ست جان پیغمبر ساقی کوثر رسول الله! پدر خاندان پیغمبر کوثر وصف تو شنیدن داشت دم به دم از زبان پیغمبر: «اَنتَ خَیرُ البَشَر» علی جانم «مَن اَبَی قَد کَفَر» علی جانم کعبه و زمزم و صفا حیدر مروه و مشعر و منا حیدر قبلۀ مسجد الحرام علی صاحب خانۀ خدا حیدر شور اعجاز لیلة الاسری روشنی شب حرا حیدر اولین یاور رسول الله هستی ختم الانبیا حیدر السلام علیک یا مولا السلام علیک یا حیدر یثرب و کاظمین و سامرّا نجف و طوس و کربلا حیدر آیه آیه حقیقت جاری کوثر و قدر و هل أتی حیدر معنی روشن کتابُ الله! ای صراطُ السَّعادَه! بابُ الله! روشنای عبادت زهرا قامت تو قیامت زهرا بود روز غدیر خم بی‌شک بهترین روز حضرت زهرا دیدنی بود در حمایت تو آن همه استقامت زهرا گفت مختص شیعیان علی‌ست روز محشر شفاعت زهرا شور لبخند توست یا زهرا ذکر سربند توست یا زهرا تو همان کوثر کثیری که با حق آن‌قدر هم مسیری که رستگاری ما فقط با توست و تویی بهترین امیری که هل أتی شرحی از کرامت توست من همانم همان اسیری که به نگاهت پناه آورده و تو مولای دستگیری که دست من را رها نخواهی کرد آری آنقدر سر به زیری که باور تو برای ما سخت است تو همانی همان دلیری که ضربه‌هایش به روز بدر و حنین اَفضَلٌ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَین دشمنت گرچه بی‌عدد باشد در مسیر تو هر که سد باشد رشحۀ ذوالفقار تو کافی‌ست گرچه عَمر بن عبدود باشد اسدالله غالب میدان! شوکت تو الی الأبد باشد ساحت حیدری چشمانت دور از هر چه چشم بد باشد تا همیشه امیر ما یکتاست آنچنان که خدا أحد باشد پهلوانی که هم‌ردیفت نیست هیچ جنگ‌آوری حریفت نیست جز ولای تو ائتلافی نیست نور مطلق که اختلافی نیست بی‌ولای تو مذهب و آیین به خدا جز خیال بافی نیست پیرهن چاک عشق تو کعبه‌ست بی‌شما قبله و مطافی نیست عالمی بیقرار رجعت توست آه شصت و سه سال کافی نیست وقت مدح شما قلم لال است ورنه تقصیر این قوافی نیست شعرهایم اگر چه ناچیز است دلم از عشق دوست لبریز است ☑️ @karavanedel
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹مردم بیعت‌فروش🔹 شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آه نسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبود سرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت 📝 📗 @ShereHeyat
🔸بوی فراق🔸 هزاران درد و داغ آورده با خود خزانی را به باغ آورده با خود نسيم از هر سوی صحرا که آمد فقط بوی فراق آورده با خود دل آشفته ام دريای خون است نگاهم از غم تو لاله‌گون است بگو با من چرا ذکر تو امروز فقط «اِنّا اِليهِ راجِعُون» است تمام دشت را گشتم هراسان پريشان‌تر شد اين قلب پريشان چه سِرّی دارد اين گودال، آخر که می‌لرزد دلم با ديدن آن ☑️ @karavanedel
علیهاالسلام 🔸شبیه مادر...🔸 با سر رسیده‌ای! بگو از پیکری كه نیست از مصحف ورق‌ورق و پرپری كه نیست سر می‌نهم به سردی این خاک‌ها... کجاست دستان مهربان و نوازشگری که نیست؟ باید برای شستن گل‌زخم‌های تو باشد زلال زمزمی و کوثری که نیست قاری تشنه! تشت طلا و تنور نه! شایسته بود شأن تو را منبری که نیست آزاد شد شریعه همان عصر واقعه یادش به‌خیر ساقی آب‌آوری که نیست تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود می‌خواست روشنایی چشم تری که نیست دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت: حالا شدی شبیه همان مادری که نیست ☑️ @karavanedel
دلی لبريز اشک و آه دارد نگاهی سوی قربانگاه دارد شده آمادهٔ حج حسينی که با خود دو ذبيح الله دارد #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔹شوق شهادت🔹 یکباره از تعلق دنیا رها شدی خاک تو پاک بود و چنین کیمیا شدی در تو طلوع کرده یقین دوباره‌ای از جنس نور بودی و محو خدا شدی از بس که غرق چشمهٔ مهتاب شد دلت دیدم تو را که قبلهٔ آئینه‌ها شدی حق را چه عاشقانه اجابت نموده‌ای تو سربلند عرصهٔ قالوا بلی شدی در چشم‌هات شوق شهادت چه دیدنی‌ست آئینه‌دار حضرت خون خدا شدی یک مرتبه برای تو کم بود یا زهیر هر چند با تمام وجودت فدا شدی هرگز نخواستی بدن تو کفن شود وقتی شهید بی‌کفن نینوا شدی حتی سر تو از سر مولا جدا نشد تا شام و کوفه همسفر نیزه‌ها شدی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔹أین الحبیب؟🔹 دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمه‌ی خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانه‌ی او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانه‌ی او موعد جان فشاندنی شیرین تشنه‌ی كوثر شهادت بود می‌خروشید و دشت حیران از آن همه شوکت و شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش... لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا مُحرم حج کربلا آن روز تا که کامل کند طوافش را با سرش هفت مرتبه چرخید قبله‌اش، کعبه‌اش، مطافش را از لبِ تشنه‌ی امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸حسن و حماسه🔸 در نگاهت فروغ توحید است چشم‌هایت دو چشمه خورشید است هر نگاه پر از صلابت تو در حرم روشنای امید است کوه عزم و اراده‌ای قاسم! در دلت شور عشق، جاوید است نورِ حُسن و حماسهٔ مولا بر قد و قامت تو تابیده‌ست با تماشای قامت تو حسین پدرت را کنار خود دیده‌ست صلوات و سلام اهل سما بر تو، ای مجتبای کرببلا مشق کردی خروش ایمان را این شکوه بدون پایان را آفریدی میانهٔ میدان رزم مولایی نمایان را پسر تکسوار صبح جمل زیر و رو کرده‌ای تو میدان را صد چو أزرق غبار یک قدمت بنگر این لشکر گریزان را تیغ اگر بر کشی شبیه عمو به لجام آوری تو طوفان را قامت تو اگر چه بی‌زره است تیغت آن ابروان پر گره است کام خشکت پر از عسل شده است چشم تو چشمهٔ غزل شده است شیوه‌های نبرد حیدری‌ات طرحی از عرصهٔ جمل شده است مادرت «إن یکاد» می‌خواند پسر مجتبی چه یل شده است شوق پرواز را همه دیدند در نگاهی که بی‌بدل شده است در هوای امام لب تشنه جان‌فشانی تو مثل شده است از ازل با خدات یکدله‌ای تا وصالش نمانده فاصله‌ای راوی داغ تو نسیم شده پیکرت دشت یا کریم شده بی‌کران است وسعت قلبت داغ‌هایت اگر عظیم شده چیزی از پیکرت نمانده دگر بسکه دلجویی از یتیم شده همه با اسب‌های تازه نفس! چقَدَر دشمنت رحیم شده! اتفاقات تازه‌ای افتاد نعل هم آمده سهیم شده پیکرت گرچه ارباً اربا بود چشم‌هایت هنوز هم وا بود ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔹دو راهی🔹 این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است یعنی تمام شعرم اسیر دو راهی است این واژه‌های تب‌زده غرق تلاطم‌اند در های و هوی تشنگی و العطش گم‌اند باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم با چلچراغ اشک شبی را سحر کنیم باید دخیل دل به پر جبرئیل بست آری به قلب معرکه باید سفر کنیم پس از کدام حادثه باید شروع کرد پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم میدان پر از صدای کف و طبل و هلهله است خیمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است آرام دیدهٔ تری از دست می‌رود صبر و قرار مادری از دست می‌رود بی‌تاب می شود ز تلظی اصغرش با دیدن کبودی لب‌های پرپرش در مشک‌های تشنه نَمی هم نمانده است آبی به غیر اشک دمادم نمانده است این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است بانوی دل شکسته اسیر دو راهی است ماتم گرفته کودکش آخر چه می‌شود لب‌های خشک سورهٔ کوثر چه می‌شود یک جرعه آب گرچه دگر در خیام نیست او را توان خواهش آب از امام نیست با دست عمه هر گرهی باز می‌شود قلب علی هواییِ پرواز می‌شود تا عرش دست‌های پدر پر کشیده تا ... تا قلّه‌های عشق و شهادت رسیده تا ـ محشر به پا کند همه جا با صدای خود این بار با صدای رجز گریه‌های خود اما سپاه کوفه جوابش شنیدنی‌ست تصویر آب دادن این غنچه دیدنی‌ست چشمان تیر محو سیپیدی حنجرش رحمی کند خدا به دل خون مادرش ای وای التهاب سه‌شعبه چه می‌کند؟ با این گلو شتاب سه‌شعبه چه می‌کند؟ تیری که روی دست پدر کرد پرپرش حالا دخیل بسته به رگ‌های حنجرش این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است حالا امام خسته اسیر دو راهی است این گونه عاقبت پسر از دست می رود بیرون کشد سه‌شعبه سر از دست می رود «یک گام رو به پیش و یکی رو به پس رود حالا مردد است به سوی چه کس رود» دیده میان قلب حرم اضطراب را دیده کنار خیمه غروب رباب را دیدند پشت خیمه پدر قبر می‌کند قبری برای این دل بی‌صبر می‌کند اما چگونه خاک بریزد بر این گلو بر چشم‌های بی‌رمق و نیمه باز او بهتر که پشت خیمه‌ای آرام خفته است بهتر که آیه‌های نحیفش نهفته است بر مصحف تنش که جسارت نمی‌شود این سوره عصر واقعه غارت نمی‌شود دیگر به شام شوم تماشا نمی‌رود دیگر سرش به نیزهٔ اعدا نمی‌رود تا شام و کوفه همسفر آفتاب نیست بر نیزه‌ها مقابل چشم رباب نیست این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است شاعر هنوز هم به سر این دو راهی است گفتند که نیامده دشمن به سوی او سرنیزه‌ای نبوده پی جستجوی او اما چه کرد کینهٔ این قوم با تنش شد سینهٔ شکستهٔ ارباب مدفنش * ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در باب محل دفن پیکر مطهر حضرت علی اصغر علیه‌السلام در مقاتل اختلاف نظر وجود دارد. اما با توجه به شواهد و قرائنی که وجود دارد و همین طور با تکیه به نظر علما در دوران مختلف تاریخی، قول ذکر شده بر سایر اقوال رجحان دارد. ☑️ @karavanedel
شکوه صبر را وقتی نشان داد که اذن رفتنت را بی‌امان داد تو رفتی و همه فهمیده بودند که در راه خدا باید جوان داد #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔹شوق وصال🔹 تو در تجلّیاتِ الهی چنان گمی دنبال مرگ می‌روی و در تبسمی هر لحظه در سلوک مقامات نوبه‌نو پیغمبرانه با خود حق در تکلمی باز از مسیح حنجرهٔ خود اذان ببار بر این کویر تشنه بنوشان ترنمی شوق وصال می‌چکد از هر نگاه تو لبریز عشق و شور و خروش و تلاطمی وقتی که پیش پیش به معراج رفته‌ای مبهوت مانده‌ام که تو در عرشِ چندمی با آخرین سلام تو جدّ تو آمده در دست کوثری و به لب‌ها علیکمی... ☑️ @karavanedel
💠 امام حسین (عليه‌السّلام) به سوى آنچه خدايش فرا خوانده بود، رهسپار شد تا (در راه) فرزدق شاعر آن حضرت را ديده، سلام كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) چگونه به كوفيان دل مى‌بندى با اينكه پسر عمویت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟ 🔹ديدگان امام (عليه‌السّلام) اشكبار شد و فرمود: «رحم الله مسلما فلقد صار إلى روح الله و ريحانه و جنّته و رضوانه، أما إنّه قد قضى ما عليه و بقي ما علينا؛ خدا مسلم را رحمت كند، او به سوى آسايش الهى و ملكوت عطرآگين و بهشت و خشنودى خدا رخت بر بست. او تكليف خود را انجام داد و (هنوز) تكليف ما باقى است.» 🔹سپس اين اشعار را سرود: فإن تكن الدّنيا تعدّ نفيسة فانّ [فدار] ثواب الله أعلى و أنبل و إن تكن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرئ بالسّيف في الله أفضل و إن تكن الأرزاق قسما مقدّرا فقلّة حرص المرء في الرّزق أجمل و إن تكن الأموال للتّرك جمعها فما بال متروك به المرء يبخل و ان كانت الأفعال يوما لأهلها كمالا فحسن الخلق ابهى و اكمل عليكم سلام الله يا آل احمد فانّي اراني عنكم سوف ارحل اگر دنيا ارزشمند به شمار مى‌آيد، پاداش خداوندى برتر و شريف‌تر است. و اگر بدنها براى مرگ پديد آمده‌اند، پس در راه خدا با شمشير كشته شدن بهترين است. و اگر روزى آدميان به تقدير الهى تقسيم گشته است پس در طلب آن آزمند نبودن زيباترين است. و اگر گردآورى ثروت دنيا براى واگذاردن است، پس چرا آدمى در انفاق آن بخل مى‌ورزد؟ و اگر كردارها روزى كمال آدميان خواهند بود، پس اخلاق زيبا درخشان‌ترين و كامل‌ترين است. سلام خدا باد بر شما اى خاندان احمد مختار (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) كه مى‌بينم به زودى از شما (جدا شده) كوچ خواهم كرد. 📗 فرهنگ جامع سخنان امام حسين(علیه‌السلام)، ص۳۹۲ ☑️ @karavanedel
شده تسبيحِ باران: يا اباالفضل نوای چشمه ساران: يا اباالفضل اگر که تشنگی جان بر لبت کرد بگو با کام عطشان: يا اباالفضل #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel