eitaa logo
کشکول تبلیغ
2 دنبال‌کننده
406 عکس
165 ویدیو
128 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
تا چه زمانی خدا یاریمان میکند؟! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اِنَّ اللّهَ فِى عَوْنِ الْمُؤمِنِ مادامَ الْمُؤْمِنُ فِى عَوْنِ اَخِيهِ الْمُؤْمِنِ. تا زمانى كه مؤمن در كمك به برادر مؤمن خود كوشا باشد، خدا هم او را كمك و يارى خواهد كرد. تو هرگز رسیدی به فریاد کس که می‌خواهی امروز فریاد رس ----- در جای دیگری گوید: ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅راهکار جلب الهی ویاری برادر مومن است
روزی پیامبر(ص) حیوانی را قربانی کرد و جز قسمت کوچکی همه‌ی آن‌را به دیگران بخشید، یکی از همسرانشان گفت: جز همین تکّه همه‌اش رفت! پیامبر(ص) فرمود: همه‌اش باقی است، جز همین یک تکّه. تار و پود عالم امکان بهم پیوسته است عالمی را شاد کرد آنکه دلی را شاد کرد. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅از و آن چیزی که در راه خدا داده می سود ماندگار است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می‌خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى‌دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بدزبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. 🍂او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید  و این زبان بسته‌ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند .  بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى‌دهم .. 🍃گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد می‌رفت؛  روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود  در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید .  جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد.  🍂چند روزی بود که به سر کار نمی‌رفت و گوهرشاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. 🍃مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . و گفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.  او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس‌العمل گوهرشاد بود. 🍂ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت:  این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟  🍃و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم  ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد .  یکى اینکه مِهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . 🍂اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور.  و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى‌پذیرى کار خود را شروع کن. 🍃جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم .  🍂جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نمازهایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد .  🍃روز چهلم گوهرشاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد .  قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى‌شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد .  🍂جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.  قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟  💐جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى‌تاب کرد؛ هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم‌، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى‌تپد و جز او معشوقى نمى‌خواهم . 🍂من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر‌شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم‌.  و آن جوان شد اولین پیش‌نماز مسجد گوهرشاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز "آیت‌الله شیخ محمد صادق همدانی". 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅ارتباط با خدا و و باعث ایجاد خذا در دل بنده میشود و را رام میکند 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔺دو متر چِلوار! ▫️حجت الاسلام شیخ مهدی : 🔹صبح با علامه رفتیم نان بگیریم . یک نفر باربر آمد. بارش را بر زمین گذاشت وگفت: آقایان یکی تان کمک کند بارم را روی دوشم بگذارم. 🔸مرحوم جعفری رفت جلو بار را بلند کرد . پیرمرد سرش را خم کرد و گفت: یک مقدار بالاتر بگذارید که روی سر من قرار بگیرد. ▪️آقای جعفری گفت: سر تو هم که مثل من مو ندارد. این بار به سر شما فشار می آورد. ▫️باربر گفت: چه کنم که خدا برای من معیشت و دنیا را این طور خواسته...عیبی ندارد. ▪️آقای جعفری به او گفت بار را زمین بگذار. سپس عمامه شان را از سر برداشتند و سر او گذاشتند و گفتند حالا بار را بذار روی سرت! ▫️باربر گفت: آقا این عمامه شماست. ▪️ایشان با آن لهجه آذری جواب داد: برو بابا جان! این دو متر چِلوار است عمامه کجا بود؟ خدا دل را اصلاح کند. 🌀من عمامه ام را برداشتم به آقای جعفری دادم که سر ایشان بی عمامه نباشد. 🔻گفتند شما جوانید و این هوس ها سراغ شما می آید. ما از این دوران گذشتیم و خدا هم به ما رحم کرد و تا پایانش هم به ما عنایت کند. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅این داستان نمونه ای از و و یکی از عالم ان دین است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
این همه بزرگواری👇 🔸نقل است که مرحوم وحید بهبهانی بسیار نماز و روزه استیجاری قبول می کرد و خود به جا می آوردند و پولش را به مردم محله و شاگردان فقیرش می بخشید. 🔸درباره مـقام علمی ایشان، همین بس که شاگردانی چون علامه بحرالعلوم و صاحب ریاض او را علامه بهبهانی و صاحب جواهر و شیخ انصاری و دیگران همه جا او را استاد اکبر و استاد کل خوانده‌اند. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅این داستان نمونه ای از و و و و یکی از عالم ان دین است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
این همه بزرگواری 👇 یک تاجر شوشتری می گفت : مشرف شدم کربلا و نجف. همین که از اتوبوس پیاده شدم ، دیدم شخصی با لباس عربی آمد و اظهار کرد: بار شما را ببرم.  اثاث را گذاشتیم روی دوشش ، دو سه خانه گشتیم تا منزلی پیدا شد و بار را گذاشتیم. آمدم پول بدهم ؛ گفت: لازم نیست ؛ پیش مولا که مشرف می شوید ، مرا دعا کنید.  گفتم: شما کی هستید؟ گفت: عباس.  فردا آمدم حرم. دیدم آن بار بر دیروزی شیخ عباس قمی ( صاحب مفاتیح الجنان ) است!  یک ساعت هم که فراغت دارد ، میگوید: بروم بار زوار امیرالمؤمنین را بردارم! 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅این داستان نمونه ای از و و و خدمت به اهل بویژه زوار عبیه السلام توسط یکی از عالم ان دین است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
این همه بزرگواری 👇 حاج شیخ حسین انصاریان: يك بار جوان 19 يا 20 ساله‏ اى از قرّاء مصر خدمت آيت الله العظمی گلپايگانى رسيد و در قرائت نفر اول شده بود ايشان به آن جوان فرمودند: من سوره حمد را مى‏ خوانم شما ببينيد من درست مى‏ خوانم يا نه؟ وقتى سوره حمد را قرائت كردند آن جوان قرائت ايشان را تصديق كرد و گفت قرائت شما شبيه قرائت اهل حجاز است‏. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅نمونه ای از یکی از ان دین .... ✅یادگیری و سن و سال و جایگاه و و پست نمی شناسد حتی برای 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟ یکی نصیحت من گوش دار جان عزیز به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅یکی از نکاتی که باید در مورد و دانست اینست که همه اسرا زندگی را برای او نگوییم
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ او هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
آسمان بار امانت نتوانست کشید زنگ زد باربری گفت تریلی بفرست!! 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
حضرت باقر علیه السلام: هـیچ دو مـؤمنی بیش از سه روز بـا یكدیگر قهر نكردند، مگر این كه در روز سوم من از آن دو بیزار شدم. عرض شد: یابن رسول اللّه‏، آن كه ظالم و مقصّر است، آری (حقّش همین است) امّا مظلوم چرا ؟ فرمود: چرا آن مظلوم پیش مقصّر نمی‏رود و نمی‏گوید: مقصّر من هستم، تا آشتی كنند؟! ما مِـن مُؤمنَينِ اهـتَجَرا فَوقَ ثَلاثٍ إلاّ وَبَرِئتُ مِنهُما في الثّالِثَةِ، فقيلَ لَهُ: يابنَ رسولِ اللّه، هذا حالُ الظّالِمِ فما بالُ المَظلومِ ؟ فقالَ عليه السلام: ما بالُ المَظلومِ لا يَصيرُ إلَى الظّالِمِ فيَقولُ: أنا الظّالِمُ، حتّى يَصطَلِحا ؟! اصول کافی ج ۴ ص۴۳ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅یکی از اسباب و ولی خدا کردن دو مومن با همدیگر است 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷