eitaa logo
کشکول تبلیغ
4 دنبال‌کننده
403 عکس
150 ویدیو
127 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 حضرت موسی علیه السلام در راه طور سینا بود. در بین راه کسی به حضرت التماس کرد و گفت من گناه بدی را انجام داده ام از خدا بخواه که از من بگذرد. و آن گناهی را که مرتکب شده بود برای حضرت موسی علیه السلام گفت. 🌸 حضرت موسی به خداوند عرض کرد این بنده از شما پوزش می ‌طلبد ، او را مشمول رحمت و مغفرتت خود قرار دهید . خطاب رسید که یا موسی من او را بخشیدم ، ولی به او بگو که من از تو گلایه دارم. چرا این مطلب را به تو گفت که تو مطلع شوی و هر وقت تو را ببیند، از تو خجالت بکشد، من نمیخواهم بنده من از کسی خجالت بکشد. داری 🌸 آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ بنده ‌ای نیست که گناهی کرده باشد و بعد پشیمان شده باشد ، مگر این‌که خدا او را قبل از آن‌که بگوید أَسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه ، می ‌آمرزد. 📚 نورالثقلین، ج ۱، ص۳۹۴ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️حکم پوشیدن شلوار ساپورت☝️ 📡 ⚠️ به دلیل مشکلات اقتصادی : آیا سقط جنین بر اثر مشکلات اقتصادی جایز است؟ ✅ : سقط جنین به مجرد وجود مشکلات و سختی های اقتصادی جایز نمی شود. ✔️سایت آیت الله خامنه ای- احکام پزشکی - leader.ir @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
el
‍ ‍📚 شما به سرنوشت شیر دچار نشید! حدود صد سال پیش، یه جوون خوش‌فکر به نام کلاید بیتی به دلیل توانایی فوق‌العاده‌ش تو رام کردن حیوانات وحشی به شهرت رسید. اون یه بار تو یکی از نمایش‌هاش، همزمان چند شیر، ببر، کفتار و شیر کوهی رو وارد صحنه کرد و به طرز حیرت انگیزی... ..همه اون حیوانات رو رام خودش کرد. اما مهم‌ترین شاهکار کلاید چیز دیگه‌ای بود. تو روزگاری که خیلی از رام کننده‌های شیر روی صحنه جون میسپردن، اون تونست تا شصت سالگی عمر کنه و دست آخر هم این سرطان بود که به زندگیش پایان داد،نه شیر. اما کلاید چطور تونست از مهلکه جون سالم بدر ببره!؟ به لطف یه صندلی!. کلاید اولین رام کننده شیری بود که همراه با شلاق، یه صندلی با خودش روی صحنه میاورد. 📌 چیزی که توجه همه رو جلب می‌کرد شلاق بود، ولی شلاق فقط برای نمایش بود، کار اصلی رو صندلی انجام می‌داد. وقتی رام کننده، صندلی رو جلوی صورت شیر می‌گیره، شیر همزمان تلاش می‌کنه روی هرکدوم از این چهارتا پایه صندلی تمرکز کنه... تقسیم توجه شیر باعث سردرگمی و ناتوانی‌ش تو تصمیم‌گیری میشه و وقتی با انتخاب‌های متعددی روبه‌رو میشه، به جای حمله به مرد صندلی به دست، مات و مبهوت و بلاتکلیف باقی می‌مونه. چیزی که بهش میگن پارادوکس انتخاب. پس یه لحظه خوب دقت کن!... 📌 تا حالا چند بار خواستی به چیزی برسی (مثلا وزن کم کنی، عضله بسازی، کسب و کاری رو راه بندازی، مسافرتی بری و ...) ولی با کوهی از انتخاب‌ها مواجه شدی و دست آخرم یه ذره‌ پیشرفت نکردی!، مگه همه چیز مشخص نبود!، مگه هدف جلوی پات نبود!! پس چرا این اتفاق نیفتاد!؟. 📌هرموقع دنیا صندلی‌ش رو جلوت تکون داد، یادت باشه تمام چیزی که لازم داری تعهد به انجام کاره.اول کار حتی نیازی به موفق شدن هم نیست!. فقط باید شروع کنی.شروع پیش از احساس آمادگی از عادت‌های آدم‌های موفقه. واقعیت اینه که؛مشکل بیشتر مردم تمرکز نیست،مشکل در شروع وتعهد به انجام کاره. واسه پیشرفت تو هر کاری نیاز نیست یاد بگیرید چطور تمرکز کنید!، باید یاد بگیرید چطور فعالیت مشخصی رو انتخاب کنید و به انجام اون پایبند بمونید. شما توانایی تمرکز دارید، فقط نباید مثل شیر سیرک حواس‌تون رو بین چهارپایه صندلی تقسیم کنید... کاری که شمارو فرا می‌خونه. کاری که براتون مهمه، کاری که بابتش تحت فشارید و باید انجام بشه. من نمیدونم اون کار چیه، ولی شما میدونید. صندلی رو از سر راهتون کنار بزنید و اون کار رو انتخاب کنید و خیلی مراقب باشید که؛ 🦁به سرنوشت شیر دچار نشید! 📚از کتاب"قدرت شروع ناقص،جیمز کلیر"
🔻ارزش اعمالمان در قیامت مشخص می‌شود آورده‌اند که روزی شخصی با صدای بلند، سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟! 🔸سلمان با دنیایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم. 🔹او گفت: این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست. 🔸سلمان گفت: ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در قیامت و کنار پل صراط نمی‌شود فهمید. 🔹آن شخص گفت: چه ربطی به پل صراط دارد؟ 🔸سلمان فرمود: ربط دارد. اگر از پل صراط گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است. 🔹آن مرد نگاهی به سلمان کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت: ای پیرمرد مرا ببخش. 🔸سلمـان فرمود: خطایی نکرده‌ای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻اندرز پدر 💠💠💠 یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز، شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته، پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند ،گفت :جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی. نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش 💠💠💠 حکایتهای http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻حلال حلالش به اسمون رفت مادر پيري از فرزند راهزنش خواست تا براي اون كنفي از راه حلال به دست بياورد. پسر براي انجام خواسته مادر يه روز جلوي مسافري رو گرفت و دستارش رو قاپيد و گفت :اين رو بر من حلال كن مرد قبول نكرد جوان راهزن چوب دستي شو در اورد . به جون مرد افتاد هرچي اون بي چاره فرياد ميزد حلال كردم دست بردار نبود جوون راه زن دستار رو پيش مادرش برد و وقتي مادرش از حلال بودن اون پرسيد جوون گفت:اون قدر زدمش تا حلال حلالش رفت به اسمون. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✨﷽✨ ⚜ ⚜ 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.” 💭 مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده.. 💭 مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.” آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!” مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.” 💭 آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.” مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.” http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
‌ ‍ 🔥 آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد نقل می کرد: شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید. از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟ رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد و صدا از یک حجره می آید.. دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد. از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است! دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند. و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد. ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی ! اصلا نگفت : تو کی هستی؟ این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب ولی خواب از سرم بکلی پرید نشستم تا صبح شد حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ ! گفتم من همچو چیزی دیدم. گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است. 🔥آن رفیق بازاری شما رباخوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد. من تاریخ برداشتم . بعد خبر آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است... 📘کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299. •✾📚 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 🔹 روزی شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند: استاد، زيبايي انسان در چيست؟ استاد دو کاسه آورد و گفت: به اين دو کاسه نگاه کنيد 👇 اولی از درست شده و درونش زهر است و دومي کاسه اي است و درونش آب گواراست، شما کدام را مي خوريد؟ 🔹 شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکيم گفت: آدمی هم همچون اين کاسه است، آنچه که آدمی را زيبا می کند، درونش و اخلاقش است. در کنار صورتمان بايد سيرتمان را زيبا کنيم. •✾📚 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌴 ✔️تشرّف علامه حلّی خدمت امام عصر علیه السلام. ➖▪️➖🌟📜🌟➖▪️➖ 🌟علامه حلی در شب جمعه ‏ای تنها به زیارت امام حسین علیه‏ السلام می ‏رفت. سواره بود و شلاقی در دستش.اتفاقاً در راه عربی که پیاده به سمت کربلا می‏ رفت، با او همراه شد. بین راه مرد عرب مسئله ‏ای را مطرح کرد. علامه حلی خیلی زود فهمید مرد عرب بسیار با اطلاع وعالم است.چند سوال کرد تا بفهمد مرد عرب چه عیار علمی ‏ای دارد.او هم همه را جواب داد.علامه از علم مرد عرب به وجد آمده بود، جواب تمام مشکلات علمی ‏اش را یکی یکی می‏ گرفت. ▪️در بین سوال و جواب‏ها نظرشان متفاوت شد. علامه فتوای عرب را قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و روایتی برای استناد ندارد. مرد عرب گفت: دلیل این حکم که من گفتم، حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب نوشته است. 🌟علامه گفت: این حدیث را در تهذیب ندیده ‏ام. 👈مرد گفت: در آن نسخه ‏ای که تو از تهذیب داری از ابتدا بشمارد، در فلان صفحه و فلان سطر پیدا می‏ کنی. ▪️علامه از شدت علم و دانستن غیب شک برد که شاید همراهش امام زمان (عجل‏ الله تعالی فرجه‏ الشریف) است.ناگاه شلاق از دستش افتاد. مرد عرب خم شد تا شلاق را بردارد. علامه گفت: به نظر شما ملاقات با امام زمان (عجل ‏الله تعالی فرجه ‏الشریف) امکان دارد؟ 🌟مرد عرب شلاق علامه را در دستش گذاشت و گفت: چطور نمی‏ شود در حالی که دستش در دستان توست.علامه از بالای مرکبش پایین افتاد و پای امام را بوسید و از شوق زیاد بیهوش شد. به هوش که آمد، هیچ کس در آنجا نبود.ناراحت شد و افسرده. ▪️وقتی به خانه برگشت، کتاب تهذیبش را برداشت. به صفحه‏ ای که امام گفته بود نگریست و حدیث را دید. 👈کنار حدیث و در حاشیه کتاب نوشت: این حدیثی است که مولای من صاحب‏ الامر من را به آن خبر دادند. ➖▪️➖🌟📜🌟➖▪️➖ 📚بحارالانوار،ج۷ 🌤الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة🌤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh علیه السلام
🔻همچون آفتاب ☀️مثل واژگونی کشتی ها در امواج دریا، شما هم در امواج حوادث واژگون می شوید. در آن حال، امیدی به نجات نیست. مگر کسی که خدا از او پیمان محکم گرفته، همو که ایمان در دلش ثابت شده، همان که خدا به روحی از جانب خود تأییدش کرده باشد... ☀️سپس امام صادق علیه السلام قسم خورد و فرمود: غیبت امامتان سال ها طول خواهد کشید. امتحانی سخت پیش روی شماست. در آن زمان چشم های اهل ایمان برایش اشک خواهد ریخت. ☀️پرسیدم: پس چه باید کرد؟ خورشید تابیده بود به ایوان خانه. ☀️امام صادق علیه السلام رو به خورشید کرد و فرمود: آفتاب را می بینی؟ حقیقت امر ما از آفتاب هم روشن تر است. 📚(مکیال المکارم، ج2، ص 235؛ کافی، ج 1،ص 336) @tafakornab 👆