eitaa logo
کشکول تبلیغ
4 دنبال‌کننده
465 عکس
236 ویدیو
136 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 حضرت موسی علیه السلام در راه طور سینا بود. در بین راه کسی به حضرت التماس کرد و گفت من گناه بدی را انجام داده ام از خدا بخواه که از من بگذرد. و آن گناهی را که مرتکب شده بود برای حضرت موسی علیه السلام گفت. 🌸 حضرت موسی به خداوند عرض کرد این بنده از شما پوزش می ‌طلبد ، او را مشمول رحمت و مغفرتت خود قرار دهید . خطاب رسید که یا موسی من او را بخشیدم ، ولی به او بگو که من از تو گلایه دارم. چرا این مطلب را به تو گفت که تو مطلع شوی و هر وقت تو را ببیند، از تو خجالت بکشد، من نمیخواهم بنده من از کسی خجالت بکشد. داری 🌸 آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ بنده ‌ای نیست که گناهی کرده باشد و بعد پشیمان شده باشد ، مگر این‌که خدا او را قبل از آن‌که بگوید أَسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه ، می ‌آمرزد. 📚 نورالثقلین، ج ۱، ص۳۹۴ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سوء ظن حکایت پزشکی که نقل شده است به هنگام بازديد از تيمارستانى به فرد مجنونى برخورد كرد كه مرتب كلمه دستمال را تكرار مى كرد، هنگامى كه پيگيرى نمود به اينجا رسيد كه عامل جنون او اين بوده است كه روزى در كيف همسرش دستمالى را مى بيند كه محتوى ادكلن و بعضى از هداياى مناسب مردان است، بلافاصله نسبت به همسرش بدبين مى شود كه با مرد بيگانه اى ارتباط دارد، و بدون تحقيق بيشتر همسر خود را بر اثر خشم زياد به قتل مى رساند، بعد كه دستمال را باز مى كند كاغذى در آن مى بيند كه روى آن نوشته است اين هديه را براى سال روز تولد شوهرم گرفته ام، ناگهان شوك شديدى به او دست مى دهد و ديوانه مى شود و مرتب به ياد آن دستمال مى افتد. روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅ زود هنگام و و باعث و می شود 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
روزی خلیفه از بهلول پرسید: آیا تا به امروز موجودی احمق‌تر از خود دیده‌ای؟ بهلول گفت: نه والله این نخستین بار است که دارم می‌بینم !!!! ‌🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅هرگز و پرسشی که آن ما را ناراحت میکند و باعث است نپرسید نمونه ای برای است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✅
کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی شوی ز کرده پشیمان بهم توانی بست. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅در زمان کردن و کردن طوری برخورد کنیم که اگر دچار شدیم راه برگشت باز باشد 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💎آن فکری را که تو کردی من هم کردم! پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد. وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد. مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم». 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅قبل از هر کار و در کار از جلوگیری میکند 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🌸🍃🌸🍃 فخر رازی از مفسران قرآن کریم می‌گوید: مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم بروم سراغ سوره‌های دیگر تا فرجی شود نقل میکند روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم می‌گوید: مردم رحم کنید به کسی که سرمایه اش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه، نگاه کردم دیدم او یخ فروش است یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن،و او التماس می‌کند از مردم که از من یخ بخرید من معنای «لَفی خُسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است اما قدر این نعمتها و فرصت های ناب را نمی دانیم و درک نمی کنیم مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست... 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مسابقه اسب سیاه و سفید!!! دو نفره نشسته بودن پای تلویزیون و مسابقه اسب سواری رو تماشا میکردند، گفتند بیا شرط بزنیم سر یک میلیون تومن که کی میبره. یکی روی اسب سفید شرط بست و یکی روی اسب سیاه. اسب سفید برنده شد و طرف بازنده یه تومن رو داد بهش اونیکه برنده شده بود کمی‌ با خودش کلنجار رفت و گفت نه نمیتونم اینو قبول کنم، رفیقش گفت چرا؟ گفت: آخه من این فیلم رو سه بار دیده بودم! رفیقش گفت نوش جونت، من ۵ بار دیده بودم، گفتم شاید این بار برنده بشه! دقیقا ما هم همینیم روی اسب سیاه مدام شرط میبندیم و میگیم شاید ما فرق کنیم و درست دربیاد. اما خدا روشن و واضح میگه مگه نمیبنی انسانهای قبل از خودت رو؟ نمیشه که تو ظلم کنی و حق مردم رو بخوری و تهش تو هم برنده بشی! 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 1️⃣گاهی در زندگی بخاطر پذیر نبودن بک اشتباه را چند بار تکرار میکنیم و شکست میخوریم و موجب ما میشود 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد ! پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند .نزديك آن صحرا كوهى بود كه در آن كوه زاهدى مى زيست كه همه عمر به عبادت گذرانده بود و ميان مردمى كه در آن نزديكى مى زيستند مشهور به زهد و تقوا بود . همين كه جنازه را ديد از صومعه خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شركت كند ، اهل آن اطراف وقتى اين مطلب را شنيدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به ميت حاضر شوند .مردم سبب شركت كردن عابد را در مراسم آن گنهكار از شخص عابد پرسيدند ، گفت : در عالم رؤيا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است كه جز يك زن كسى همراه او نيست ، پس بر او نماز گذار كه او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .مردم از اين واقعه تعجب كردند و در دريايى از حيرت فرو رفتند . عابد همسر ميّت را خواست و از احوالات ميت پرسيد ، همسر ميت گفت : بيشتر روزها دچار يكى از گناهان بود . عابد گفت : آيا عمل خيرى از او سراغ دارى ؟ گفت : آرى سه عمل خير از او مى ديدم : 1 ـ هر روز پس از ارتكاب گناه ، جامه هايش را عوض مى كرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ايستاد . 2 ـ هيچ گاه خانه اش از يتيم خالى نبود و بيش از مقدارى كه به فرزندان خود احسان مى كرد به يتيم احسان مى نمود . 3 ـ هر ساعت از شب بيدار مى شد مى گريست و مى گفت : پروردگارا ! كدام زاويه از زواياى دوزخ را با اين گنهكار پُر خواهى كرد ؟! بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 برداشتها: 1️⃣نمونه ای از یتیم نوازی 2️⃣یتیم نوازی و نماز و نماز شب موجب آمرزش است 2️⃣ظاهر بینی موجب اشتباه و پشیمانی است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰"سِتر" می‌خواهد توبیخ نمی خواهد!!! ۱. بچه ‏اى كه شيشه ‏اى را شكسته و يا لباسش را كثيف كرده و با گردن كلفتى ايستاده كه مگر چه شده، ضربه ‏اش مى ‏زنند و تأديبش می کنند. ۲. ولى آن كه ناراحت شده و زبانش بند آمده و از ترس رنگش را باخته، اميدش مى ‏دهند و تَسلايش مى ‏دهند و جبرانش‏ مى ‏كنند و حتى برايش چيزى مى ‏خرند. ۳.آن‏جا كه اين انسان با غرور ايستاده و گناهش را افتخار مى ‏شناسد، آنچنان آنها را مى ‏گيرد، با فرياد مى ‏شكند... تا آن‏جا كه از آن همه غرور و تفرعن، جز حديثى باقى نمى ‏ماند. ۴. ولى در هنگام ترس و هراس و خشيت و همراه انكسار و التهاب انسان، اين انسانِ شكسته ديگر حتى تواناى توبيخى را ندارد كه در گوشش بگويند كه با آن همه سرمايه چه كردى؟ او خودش شكسته است و ديوار غرورى ندارد كه به پتكى نياز داشته باشد. ۵. اين انسان نه تنها شكستن و توبيخ نمى ‏خواهد، كه جبران مى ‏خواهد و رحمت مى ‏خواهد، سِتر مى ‏خواهد، پوشش مى ‏خواهد تا حتى خودش گناه خودش را نبيند. ۶. غفار و ستّار، هم پاك مى ‏كند و هم مى ‏پوشاند و هم با رحمت و فضلش نه تنها كسرى ‏ها را جبران مى ‏كند، كه سرمايه ‏ى دوباره مى ‏دهد. استاد علی صفایی حائری (ره)، کتاب تطهیر با جاری قرآن، جلد اول | ص ۱۵۸ •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 برداشتها: 1️⃣انکسار قلبی،ندامت و پشیمانی و تضرع از گناه باعث پذیرش توبه و شرط استغفار است و سبب جلب رحمت الهی است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
عبرت [ ۴ ] اینگونه عبرت می گیرند!😂 در یك جنگل سرسبز، شیر قدرتمندی سلطنت می كرد كه یك روباه و گرگ هم، خدمتگزارش بودند. روزی از روزها تصمیم گرفت؛ برای شكار به كوه و دشت برود پس خدمتگزارانش را صدا زد و هر سه به راه افتادند و از تمام دشت ها عبور كردند. در همان لحظة اول ورود، سلطان جنگل یك خرگوش، بعد یك گاو و سپس یك بز كوهی را شكار كرد. خدمتگزارانش با تعجب نگاه می كردند، شیر هم رو كرد به گرگ و گفت: گرگ عزیز ! تو همیشه در خدمت من بوده ای، به نظر من بهتر است این شكارها را تو به عدالت تقسیم كنی. گرگ گفت: سلطان عزیز ! این گاو بسیار لذیذ و بزرگ است و بهتر است قسمت شما باشد، بز كوهی كه ناچیزتر است قسمت من و خرگوش هم كه از همه كمتر است باید به روباه برسد كه كوچكتر از ماست. شیر عصبانی شد و گفت: گرگ گستاخ ! نكند فراموش كرده ای كه روزی شما را هم من می دهم! مگر ندیدی كه همه این شكارها كار من بود؟ اگر واقعا می خواستی ثابت كنی كه زیردست من هستی، باید می گفتی همه این شكارها به سلطان بزرگ می رسد. گرگ با گستاخی تمام گفت: ای سلطان جنگل، این شكارها حقّ ما هم هست چون ما، شب و روز به تو خدمت می كنیم، پس باید از این شكارها هم سهمی داشته باشیم. شیر به شدت عصبانی شد و با یك حمله سریع، سر گرگ را از بدنش جدا كرد. روباه آنقدر ترسیده بود كه نمی توانست حرفی بزند. نوبت به روباه رسید. شیر به او گفت: تو این شكارها را عادلانه تقسیم كن تا ببینم تو چقدر انصاف داری؟ روباه گفت: ای سلطان بزرگ، این گاو را برای صبحانه، بز را برای نهار و خرگوش را هم برای شام بخورید و من هم بعد از تمام شدن غذای شما، هرچیز كه باقی مانده باشد می خورم و سیر می شوم. شیر از این رفتار روباه خوشش آمد و به او آفرین گفت و سپس پرسید: این طور رعایت عدالت را از چه كسی یاد گرفته ای؟ روباه گفت: از عاقبتی كه گرگ به آن دچار شد یاد گرفتم و دلم نمی خواست مانند او از بین بروم. پس به جای تكرار اشتباه گرگ، سعی كردم راه حل دیگری، پیدا كنم. شیر گفت: تمام این شكارها را به تو می دهم. چون تو بسیار زیرك هستی و تمام فكرت را به كار انداختی تا خطای گرگ را تكرار نكنی. روباه هم با خوشحالی شروع به خوردن شكارها كرد. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 برداشتها: 1️⃣عبرت آموزی باعث جاوگیری از بلا و مصیبت و پشیمانی است 2️⃣یکی از عوامل بلا و مصیبت و پشیمانی، عبرت نگرفتن از وقایع و حوادث است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
وقتی قضیة کربلا تمام شد. سلیمان ابن صرد خزاعی- از رؤسای قبایل کوفه است- بعضی از مردم کوفه را جمع کرد و گفت: بدکاری کردید- البته مردم کوفه کسانی نبودند که در کربلا با امام حسین(ع) جنگیده بودند، آنها فقط امام حسین(ع) را یاری نکرده بودند والاّ با امام حسین(ع) بودند؛ علت اصلی آن هم این بود که خیلی ترس و وحشت در آنجا حاکم بود. ابن زیاد واقعاً راه های خروجی کوفه را بسته بود و اجازه نمی داد خیلی ها بیایند- سلیمان ابن صرد خزاعی گفت: می دانید شما چه کار کردید؟ شما کاری کردید که مردم در زمان موسی(ع) با گوسالة سامری کردند. رفتند گوساله پرست شدند. اگر می خواهید نجات پیدا کنید، راهش این است همان چیزی که موسی(ع) به آنها گفت. وقتی که گوساله پرست شدند، موسی(ع) گفت: «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ»[33] برگردید، گوساله را کنار بگذارید. سلیمان ابن صرد خزاعی گفت: مردم، مَثَل ابن زیاد و یزید مَثَل گوسالة سامری است. اگر می خواهید از همین جا برگردید و توبه کنید و این گوساله پرستی را کنار بگذارید. او در کوفه انقلاب کرد و قیام توابین را راه انداخت، بسیاری از آنها هم شهید شدند.[34] 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh