#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح « #آب_پاکی_را_روی_دستش_ریخت»،
زمانی به کار می رود که کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد بر سینه اش زده شود و او را از انجام کار به طور کامل ناامید کنند،
در این زمان برای توصیف حالش گویند :
«بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی روی دستش ریختند.»
« #آب_پاکی» در اصطلاح شرعی آب آخرین است که شیء ناپاک را به کلی پاک می کند،
اما در میان عوام
کنایه از حرف آخرین است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می شود و تکلیفش را در عدم پذیرش خواسته اش یکسره و روشن می کند .
در فقه اسلامی عبارت آب پاکی در مورد مثبت،
که همان نظافت و پاکیزگی است به کار می رود
ولی در استعاره به معنای منفی است که پس از شنیدن این حرف،
شخص به کلی مایوس و ناامید شده دیگر به هیچ وجه در مقام تعقیب تقاضایش بر نمی آید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬. #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
#آیا_می_دانستید 💡
سبیل در زمان گذشته قدر و قیمت فروانی داشت و نشانه ای از مردانگی صاحب آن بود.
در زمان حکومت صفویه بازار سبیل پرپشت و چخماقی گرم بود چون سلاطین صفویه چنین آرایشی داشتند، مردمان عادی نیز به تبعیت آنها سعی می کردند خودشان را همانند آنها بیارایند.
اما داشتن و نگهداری چنین سبیلی سخت بود و نیاز به پیرایش مداوم داشت و معمولا برای آنکه سبیل مدتی حالت خود را حفظ کند روغنی به آن زده می شد.
مردمان عادی خود این کار را انجام می دادند، ولی ثروت مندان و سلاطین شخص خاصی را داشتند که این کار را برای ایشان انجام می داد که به "سبیل چرب کن "معروف بود.
اگر "سبیل چرب کن "کار خود را به بهترین نحو انجام می داد، صاحب سبیل آنقدر از ظاهرش راضی و خشنود می شد، که سبیل چرب کن و هر کسی که از او خواسته ای داشت، بدون درنگ در آن لحظه قبول می کرد.
از آنجا این مثل باب شد که برای برآورده شدن تقاضا ی که در حالت عادی پذیرفته نمی شود، به اصطلاح "سبیل طرف را باید چرب کنی "،یعنی باید به شخص مورد نظر حق حساب داد تا خشنود شود و خواسته مورد نظر را بپذیرد.
◼️
💠💠 #بیادشهیدعلیرضاوباباوآباءواجدادمون
کانال
#کشکول_آیات_قرآنی_واحادیث
#اهل_بیت_علیهم_السلام
👇👇👇👇
@kashkooleayevahadis
#صلوات_نثار_اهل_بیت_ع
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
👆👆👆👆👆
#گروه_دوستان_یاحسین_ع_گو
◼️
#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح "توبه نصوح"به معنای توبه راستین و قلبی است که شخص پس از این توبه هرگز دوباره اعمال ناپسند گذشته را تکرار نخواهد کرد، ابتدا باید بگویم که نصوح نام یک مرد است که داستان پند آموز او در کتاب مثنوی معنوی این چنین زیبا آمده است :
بود مردی پیش از این نامش نصوح
بد ز دلاکی زنان او را فتوح
در گذشته های بسیار دور مردی به نام نصوح زندگی می کرد که چهره و صدایی زنانه داشت و چون گرفتار هوای نفس بود، در حمام زنانه به دلاکی مشغول بود و همه او را به عنوان یک زن می شناختند.
در این حمام معمولا زنان سرشناس شهر رفت و آمد می کردند و چون نصوح دلاکی کارآزموده بود در میان زنان ثروت مند شهر سرشناس بود و حتی دختر پادشاه هم می خواست نصوح دلاک او باشد.
نصوح پس از هر روز کاری دچار عذاب وجدان می شد و توبه می کرد اما دوباره روز بعد هوای نفس و افکار لذت جویانه بر او غلبه می کرد، در نتیجه توبه خود را می شکست و دوباره به سرکارش در حمام زنانه می رفت.
توبه ها می کرد و پا در می کشید
نفس کافر توبه اش را می درید
سالها به این منوال گذشت تا آنکه در روزی از بد حادثه گوهر گرانبهای دختر پادشاه در حمام گم می شود و امر بر آن می شود، که همه ی حاضران در صحن حمام لنگ از بدن بگشایند تا اینگونه گوهر و دزد آن پیدا شود.
در این هنگام ترس بر نصوح مستولی گشت و دانست که تا دقایقی دیگر پیش همگان رسوا خواهد شد و کمترین مجازات برای او مرگ خواهد بود، چون نصوح مرگ را پیش روی خود می بیند به گوشی دورتر از محل حادثه می رود و با حال زار به درگاه پروردگار متعال دعا می کند و با تمام وجود از گذشته خود توبه کرده و از خداوند می خواهد که او را از این وضعیت برهاند.
ای خدا آن کن که از تو می سزد
که ز هر سوراخ مارم می گزد
گر مرا این بار ستاری کنی
توبه کردم من از هر نانکردنی
توبه نصوح آنچنان قلبی بود که، باری تعالی بر این بنده خطاکار خویش رحم می آورد و در میان زاری و گریه، نصوح این آوا را می شنود که گوهر گم شده در نزدیک چاهک آب پیدا شده است، نصوح که رحمت و آمرزش خداوند را به چشم دیده بود، از حمام به در می آید و راهی کوهستان شده و تا آخر عمر گوشه نشین می شود و به درگاه خداوند عبادت می کند.
توبه ای کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شود از تن جدا
برخی شاید گمان کنند داستان نصوح تخیلی است اما اینگونه نیست در قرآن کریم سوره مبارکه ی "التحریم" آیه ی شماره هشت به وضوح مومنان به توبه ای همانند نصوح دعوت شده اند " یا ایها الذین آمنو توبوا الی الله توبة نصوحاً...."
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
#آیا_می_دانستید 💡
افسانه ی شمشیر داموکلس یکی از معروفترین حکایت های یونان باستان است که با وجود محبوبیت زیاد، مشخص نیست تا چه حدی این داستان واقعیت داشته است هر چند شاهی که حکایت در دربار او روی می دهد، واقعا وجود داشته است .
در هر حال افسانه چنین است که ؛ در قرن چهارم پیش از میلاد در سرزمین "سیراکوز" واقع در جزیره ی سیسیل ایتالیا ، حاکمی به نام "دنیس" یا "دیونسیوس دوم "حکومت می کرد که یکی از درباریان او فردی به نام "داموکلس" بود.
این شخص همیشه با مبالغه در مورد قدرت و تمول سرور خویش سخن می راند، تا اینکه در یکی از ضیافت های شبانه ، حاکم به داموکلس تعارف می کند که به جای او بر تخت بنشیند اگر فکر می کند حکمرانی چیزی جزو خوشی بی پایان نیست ، داموکلس قبول می کند اما پیش از اینکه بر تخت بنشیند ، متوجه می شود شمشیری که به وسیله ی یک تار موی اسب نگاه داشته شده است ، بر بالای تخت شاهی اویزان است و هر لحظه ممکن است با کوچکترین حرکت بر سر او بیفتد پس او با وحشت تخت را ترک می کند.
در واقع دیونسیوس می خواست با این کار به خادمش بفهماند که قدرت حاکم به تار مویی بسته است و در کنار خوشی های ظاهری ، حاکم پیوسته باید مراقب شمشیر آماده ی دشمنان خویش باشد که هر لحظه می خواهند او را از تخت قدرت پایین بیاورند.
#پی_نوشت : البته داستان به شکل دیگری هم بیان شده است و ما در این مقاله حکایت را به نحوی که سیسرو روایت کرده است ، ذکر کردیم .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
#آیا_می_دانستید 💡
✍اصطلاح "چنته اش خالی شد"
کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد.
این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم.
🔹"چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت.
#حکایت
✍"عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد.
گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود.
🔹در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد.
دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و او در برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت.
جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید":
از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!"
🔸این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande