1_2283210742.mp3
35.81M
شب اول ایام فاطمیه (اول) سال 1383 هجری شمسی
سخنرانی
#حضرت_آیتالله_مرتضی_تهرانی رضواناللهتعالیعلیه
┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👇👇
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_و_فاتحه_نثارمراجع_و
#علمای_اسلام_خصوصا_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مرتضی_تهرانی
#واخوی_بزرگوارش_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
وپدرمرحومش
#حاج_آقا_عبدالعلی_تهرانی
ومادر ارجمندشان
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#پندانه
✍ #همنشینی_اثر_دارد
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود.
چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم.
اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند،
مثل آنها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
#غرور_هديه_شيطان است و #دوست_داشتن_هديه_خداست.
چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم میكشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان میكنيم.
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
6
💐💐💐💐💐💐💐💐🌺
#داستان٣٠۴
#داستانای_خوبان_روزگار
📚 #پیرمرد_روستایی
پیرمردی در یک روستا زندگی می کرد.
او یکی از بدشانس ترین آدم های دنیا بود.
کل روستا از دست او خشمگین و عصبانی بودند.
او همیشه افسرده بود و درباره هر چیزی اعتراض می کرد و در یک کلام همیشه حالش بد بود!
هرچه سنش بالاتر می رفت بداخلاق تر و بد دهن تر میشد. مردم از او دوری میکردند،
چرا که بدشانسی او مسری بود.
او حال بدش را به بقیه نیز منتقل میکرد.
اما یک روز،
وقتی به هشتاد سالگی رسیده بود،
یک اتفاق عجیب افتاد.
شایعه ای فورا در میان مردم پخش شد:
پیرمرد امروز خوشحال است؛ او درباره هیچ چیز شکایت نمیکند، لبخند میزند و حتی چهره اش باز شده است.
اهالی روستا دور هم جمع شدند.
از پیرمرد پرسیده شد:
چه اتفاقی برای تو افتاده است؟
گفت:
اتفاق خاصی نیفتاده. هشتاد سال من به دنبال شادی بودم و این کار بی فایده بود.
حالا تصمیم گرفتم بدون شادی زندگی کنم و فقط از زندگی لذت ببرم.
به همین دلیل الان شادم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٣٠۵
✅ #پشیمانی_از_گذشت
#بهتر_از_پشیمانی_از_قصاص
✍پسری به دست جوان شروری کشته شد.
زمان قصاص رسید.
جوان ملتمسانه پای چوبۀ دار درخواست عفو جان خویش میکرد.
پدر مقتول آنگاه از خون فرزندش گذشت.
به او گفتند:
روزی پشیمان میشوی،
روزی خواهی دید این جوان قابل عفو نبود و فرد دیگری را کشته است.
مرد گفت:
اگر روزی ببینم او فرد دیگری را کشته است،
قطعا پشیمان میشوم که چرا امروز او را بخشیدهام.
اما این پشیمانی بر من آسانتر است از پشیمانی از اینکه او را قصاص کرده باشم و روزی بگویم اگر او را قصاص نمیکردم،
بهعنوان انسان درستکاری در جامعه زندگی میکرد.
گاهی بین دو پشیمانی، یکی برای انتخاب، بهتر از دیگری است.
در اصول کافی از
#امام_باقر_علیهالسلام آمده است:
«پشیمانیای که از گذشتی بر انسان آید بهتر از آن پشیمانیای است که از یک کیفر و عذاب بر انسان وارد شود.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#نثار_حضرت_علی_ابن_ابیطالب_ع وپیروان ومحبینشان
که با گذشت هستند
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٣٠۶
#درود_و
#صلوات_بر_امام_خمینی_ره
که رهبر باز گرداندن عزت ایران برای امت اسلامی شد
🎥 #عزت_ایرانی
#در_دوره_پهلوی_از_زبان_هویدا
⭕️ هویدا از دوران صدارت قبل از خودش سخن میگوید:
در باشگاه انگلیسی ها در اهواز نوشته بودند:
#ورود_ایرانی_و_سگ_ممنوع‼️
⭕️ در قطار، حق نداشتیم کنار خارجیها بشینیم.
برای رفتن به کرج و شمال باید پاسپورت میداشتیم‼️
🌏 #کانال👇
#داستانای_خوبان_روزگار
🆔┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برزو_ارجمند
دلایل اقدامات ضد حکومتی خود را لو داد ...
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#داستان٣٠٧
#مکتب_سلیمانی
🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر،
توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام در تاریخ (۹ آذر ۱۴۰۱)
🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
➖دختر خیلی سرد گفت:
میدونم😑
➕گفتم:
خب نمیخوای درستش کنی؟
➖فورا گفت: نه❗️
➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔
✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم‼️
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️😟
دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا،
اما یهو زد زیر گریه😭
سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت:
آخه شما چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تا شب دوشیفت مثل سگ کار میکنم،
نمیتونم زندگی کنم،
پدرو مادرم هر دو تا مریضن،
پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت!
نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...😭
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
➕به دختر گفتم:
عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن،
برو پیش #امام_رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواستهی منو برآورده کن.
➖دختر گفت:
به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت:
همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم،
ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره،
واقعاً خسته شدم.
گفتم با #امام_رضا(ع) معامله میکنی یانه؟
با چشمای پر از اشک گفت:
آره، همینجا جلوی شما به
#امام_رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم،
ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم🙂 که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت:
اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😚
شالو که بستم، گفت:
میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت:
دختر گلم اسمت چیه؟
دختر گفت عاطفه
گفت:
عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت:
ولی من که بلد نیستم
خانم گفت:
اشکال نداره یاد میگیری،
حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت:
قبول😃
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت :
#خدایا_شکرت
#امام_رضا (ع) #دمت_گرم🤲🏻🤲🏻
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال...
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش،
گفت:
این چیه؟
گفتم این #غذای_امام_رضاست، من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد..
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت:
میشه یک سلفی با هم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
💥الحمدلله شکر💥
#خدایا_ما_را_جزء
#آمـرین_به_معـروف_قرار_بده🤲🏻
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروح_شهید_سلیمانی
و دیگر شهدای انقلاب اسلامی
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🇪🇸🇲🇦 #حذف_اسپانیای_جنایتکار #توسط_مستعمره_ی_سابق_خود
#عکس_سرهای_بریده
#مردم_مراکش در دست سربازان اسپانیا
برد امروز مراکش فراتر از یک پیروزی بود زیرا شمال مراکش سالها زیر چکمه های جنایتکار استعمار اسپانیا بوده است.
این برد نماد پایان سلطه پذیری کشور های آفریقایی است.
از استفاده شدید از گاز های شیمیایی تا شکنجه و قطع عضو کارنامه عملکرد اسپانیا در مراکش است.
میگل آلونسو، آلن کرامر و خاویر رودریگو در کتاب جنگ فاشیست، ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵: تجاوز، اشغال، نابودی نوشتند :
«اگرچه جنگ ریف، جنگ «فاشیستی» نبود،
روشهای متعددی برای «آرامش» جمعیت به کار گرفته شد. :
جمع آوری اطلاعات از طریق شکنجه، اعدام های خلاصه، کار اجباری ، و کشتار سادیستی نظامیان. زندانیان."
‼️قطع عضو مراکشیهای اسیر شده نیز گزارش شده است، از جمله اخته کردن و بریدن سر، بینی و گوشها که توسط لژیونرهای اسپانیایی به عنوان غنائم جنگی جمعآوری شده و بهعنوان گردنبند یا سرنیزه میزنند.
🔹 پینوشت
اهتزاز پرچم فلسطین توسط مراکش پس از برد امروز هم خیلی پر معنا و مفهوم بود👌👌
ــــــــــــــــ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروح
#شهدای_کشورهای_اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر | شکست اسپانیا در ضربات پنالتی / مراکش به مرحله بعد صعود کرد
⚽️ اسپانیا ۰ (۰) - (۳) ۰ مراکش
@DasTanaK_ir | داناب 👈
هدایت شده از ✅ اخبار فوری و مهم
📷 عکس دستهجمعی بازیکنان تیم ملی مراکش با پرچم فلسطین بعد از پیروزی ناباورانه اسپانیا و صعود به مرحله یک چهارم نهایی
✅ #اخبار_فوری_مهم_ جدید👇
https://eitaa.com/joinchat/2352807996C3554b60ac4
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💦💧💦💧💦💧💦💧💦
#داستان٣٠٨
#معامله_با_خدا
#شخصی_را_قرض_بسیار_آمده_بود.
تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص،
تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،
آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت:
با من کاری داشتی؟
شخص گفت:
برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...!
#در_کار_خیر_طرف_حسابم_با #خداست
#او_خیلی_خوش_حساب_است.
❤️ یادمون نره...؛
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
خدایا دست مارا بگیر
به برکت
#صلوات_بر_پیامبر_اعظم_ص
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٣٠٩
📌 #سربـاز_ولیعصـــر (عج) • • •
🔹️ ابراهیم در اكثر مواقع لباس خاكی رنگ میپوشید و همیشه سعی داشت با لباس سپاه از
پادگان خارج شود.
آنقدر متواضع بود كه حتی در پوشیدن لباس مراعات میكرد.
◇ یك روز دژبان مقابل درب جلوی ما را گرفت و گفت:
« برادر!.
چون شما سرباز هستید, نمیتوانید ازپادگان خارج شوید.»
◇ من فوراً در مقابل ابراهیم ایستادم و گفتم:
« ایشان كارمند رسمی سپاه است، و لیكن لباس خاكی رنگ پوشیده است »
◇ اما ابراهیم بدون آنكه ناراحت شده باشد گفت:
« ایشان راست میگویند، من سربازم
#سربازِ_حضرت_ولیعصر (عج) ».
✍ راوی: #دوست_شهید
#شهید_تفحص
#شهید_ابراهیم_احمد_پوری
🔹#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات به روح شهدای اسلام
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٣١٠
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
🔆 #دزدی_که علی ع دست او را قطع کرد،
و #او_ثنای_علی_ع_را_میگفت
🔻 #اصبغ_نباته می گوید:
در مسجد کوفه و در محضر #امیرمؤمنان_علی _علیهالسلام بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقت به محضر آن حضرت آوردند.
بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد علی (علیه السلام ) امام دستور داد تا دست راست او را قطع کنند.
آن غلام با دست چپ، دست بریده خویش را در حالی که خون از آن می ریخت،
برداشته و از محضر امام بیرون رفت.
در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام « #ابن_کوا» خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از #دوستداران_اهل_بیت_علیهم_السلام بود به بدگویی بر علیه
#امام_علی_علیه_السلام تحریک نماید،
لذا به او گفت:
«ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟!
او در جواب ابن کوا چنین گفت:
دست راستم را کسی برید که #پیشوای_متقیان و
پسر عمو،
#برادر_پیامبر_صلی_الله_علیه_وآله،
شیر روی زمین،
باران بیابان ها،
کوبنده دشمنان و
چراغ فروزان در تاریکی هاست.
دست راستم را پیشوایی قطع کرد که :
قهرمان نبردهای بدر و احد بود.
او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از
دودمان هاشم و قریش است. »
بعد از این مدح و ثنای زیبا، ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر #علی_علیه _لسلام رسانده و
گفت:
یا اباالحسنین!
تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا می گوید.
امام دستور داد غلام را حاضر کنند. سپس از او پرسید:
«ای غلام!
من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا می گویی؟!»
او پاسخ داد:
« #یا_امیرالمؤمنین!
تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریده ای و به واجب خدا و رسول عمل کرده ای! چگونه تو را نستایم؟»
#امیرمؤمنان_علیه_السلام دست بریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و
بعد آن را بر جای خود قرار داد.
آنگاه عبا را برداشت،
دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند.
آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده و فرمود:
ای ابن کوا!
ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعه قطعه کنیم جز بر دوستی و محبت آنان نسبت به ما نیفزاید و دشمنانی داریم که اگر عسل خالص در گلوی آن ها بریزیم جز بر دشمنی نسبت به ما نخواهد افزود.»
📚بحارالانوار، ج٣٤ص٢٦٧
📚التحصین ابن طاووس، ص٦١٣
❤️ یادمون نره...؛
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#نثار_حضرت_علی_ابن_ابیطالب_ع وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از سید مجتبی
سلام 🌹🙏😊
از زندگی لذت ببرید و از فرصتها استفاده کنید. سرخوش باشید و شادی امروز را به فردا موکول نکنید. چون این لحظه پیرترین سنی هستید که تا به حال بودهاید و جوانترین سنی که تا ابد خواهید بود!
Enjoy life; hunt the opportunities; be cheerful and don't postpone merriness to tomorrow,as at this very moment you are the oldest ever and the youngest in the rest of your life.
🔶🔷🔶🔷🔶
#داستان٣١١
#قیمت_نماز
💞مردی نزد فقیهی شد و
گفت :
یاشیخ مراپرسشی است،؟
شیخ گفت :
بگو
گفت:
نمازبشکستم،
شیخ گفت :
چگونه وچرا؟
مردگفت:
هنگام اقامه نماز دیدم دزدی
کفش هایم راربودو گریخت
برآن شدم
که نماز بشکنم وکفش ازدزد بستانم
وحال میخواستم بدانم که کارم
نکوست یانکوهیده
شیخ گفت:
کفش تو چند درهم بهاداشت؟
مردگفت:
5درهم
شیخ گفت:
اى مردکار بجاو پسندیده ای
کرده ای زیرانمازی که تومیخواندی
٢درهم هم نمیارزید.
➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
خدایا به ما
توفیق خواندن نماز با معرفت
و اول وقت عطا کن
به برکت
#صلوات_بر_محمدوآل_محمد_ص
#داستان٣١٢
🌼🌿 #تلنگر
👈 #تو_گناه_را_ترک_کن،
#خدا_تربیتت_می کند
#رجبعلی_خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،
با خود گفتم:
«رجبعلی!
خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند،
بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!
و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
سپس به خداوند عرضه داشتم:
«خدایا!
من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه،
#باز_شدن_دیده_برزخی_او_می_شود؛
به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند،
می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود.
📗 #کیمیای_محبت،
ص79
#نثار_مرحوم
#شیخ_رجبعلی_خیاط
ودیگر خوبان همه ی روزگاران
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان_٣١٢
#رفتار_همه_ما
💞 #بقال_محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری...!
میوه های خوبِ #میوه_فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود...!
#مرغ_فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم...!
#معلمِ_مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه...!
#پزشک، از خانوادهٔ بیمار تصادفی، در حال مرگ، 3میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل...!
در #بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد...!
#صاحب_مغازه با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد ...
#جامعه_مثل_یک_درخت است.
ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ...
چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوهٔ سالم داریم!؟
" #تغییر" را
#باید_از_خودمان_شروع_کنیم، #درستکار_باشیم ...!
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
♥️ #کانال
♥️ #داستانای_خوبان_روزگار
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
#صلوات بر خوبان عالم
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٣١٣
📚 #پادشاه_آسمانها
روزى مرد فقيرى اسب خود را زين کرد تا برود و براى عيد بچههاى خود چيزى پيدا کند.
هوا سرد بود و برف زيادى باريده بود.
مرد در ميان راه به پسرى برخورد و ديد که يک خورجين پول و طلا دارد.
خورچين پسر را گرفت و خواست او را بکشد.
پسر هرچه التماس کرد فايده نداشت.
عاقبت گفت:
پس اجازه بده دو رکعت نماز بخوانم.
مرد اجازه داد.
پسر نماز خواند و سپس دعا کرد: من خونم را هديه مىکنم به خداى آسمانها،
خداى آسمانها هديه کند به خداى زمين.
مرد پسر را کشت و پولهاى خود را برد به خانه و سر و سامانى به زندگى خود داد.
يک روز در زمستان مرد دوباره به راه افتاد.
اتفاقاً از همان راهى که پسر را کشته بود عبور مىکرد.
ديد در جائىکه پسر را کشته درخت انگورى سبز شده و انگورهاى آن برق مىزند.
انگورها را چيد و براى اينکه پيش پادشاه ارج و قربى پيدا کند، وى طبقى گذاشت و به قصر پادشاه برد.
وقتى پادشاه درپوش طبق را باز کرد. ديد روى آن دست و پاى بريدهاى گذاشتهاند.
از مرد پرسيد اينها چيست؟
مرد که بسيار ترسيده بود ناچار همهٔ ماجرا را گفت:
به دستور پادشاه سر مرد را بريدند تا به سزاى اعمال خود برسد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#خدايا
#مارا_با_خوبان_عالم_محشور
#بفرما
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_بر_خوبان_عالم