eitaa logo
کشکول زندگی
757 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا بیا..... 🍂 آقا بیا ڪه فاجعہ از حد گذشته است! 🍃انسان ز مرزِ هر چه نباید گذشته است! 🍂 آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما! 🍃بر امتِ مسیح و محمد «ص» گذشته است! 🍂تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ! 🍃بر دوستان خوبِ خدا بد گذشته است! 🍂هر روز بی قراریِمان می شود فزون! 🍃فرصت برای حوصله شاید گذشته است! 🍂هر روز ترس و توطئه،هر روز مرگ و خون! 🍃آقا بیا که فاجعہ از حد گذشته است! ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آخرین روضه شهید عادل رضایی😭 🔹 او مداح گلزار شهدای کرمان بود که ساعاتی بعد از مداحی به شهادت رسید🌷 😭چقد سوزناک میخونه 🆔 @kashkul_zendegi
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر یمنی... خردسال و کوچک... اما سرچشمه شجاعت و ایمان و تقوا اینها را چه مادرانی تربیت کرده اند؟ این سخنرانی باشکوه چگونه در دل او کاشته شده است... اللــــهم عجــــل لولــــیک الفـــــرج 🆔️ @kashkul_zendegi
🍂به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه 🍃به امید قدمت کون و مکان چشم به راه... 🍂سال‌ها می‌رود و حرف دل من این است 🍃تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟ ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوش ما این صداهارو شنیده چشم این تصاویر رو ضبط کرده شامه ما این رایحه رو استشمام کرده حالا این‌ها مانده اند یا نمانده اند به من و شما ربط داره!!! ✨ یاد و نام و راه شهدا بخصوص حاج قاسم عزیزمان پاینده و پررهرو باد🌷 🆔️ @fowj_media 🆔 @kashkul_zendegi
✨بسم الله النور✨ 💥 🩺 📖 قسمت هفتم ✍ سرش سنگین بود. صداهایی به گوشش می‌رسید. پلک‌هایش را به زحمت گشود. در ریکاوری روی یک برانکارد دراز کشیده بود. کسی دور و برش نبود. سنگینی و درد محل عمل آزارش میداد. سروصدا از اتاق کناری بود. بیشتر بحث بود، نه یک گفتگوی معمولی. دقت کرد. صدای دکتر بود که با عصبانیت حرف میزد: «... به هرحال نمیشه به خاطر یک مورد استثنا همه رو کنار گذاشت. برای غربالگری کلی تحقیقات شده. پیشرفته ترین مراکز زنان در دنیا با همین شیوه‌ها کار می‌کنند.» گوش‌هایش تیزتر شد. صدای مامای مهربان را شنید که در جواب دکتر گفت: «خانم دکتر! مشکل ما اینه که گاهی از اینطرف بام می‌افتیم، گاه از اونطرف. ما فقط دنبال اجراییم. کیفیت کار و خطاهاش رو در نظر نمی‌گیریم. به روش‌هایی تکیه کردیم که نتایج مثبت کاذب و حتی منفی کاذبش بالاست. بعد هم همه مادرها رو می‌رسونیم و مجبور می‌کنیم که به اون تن بدن. می‌دونین الان علاوه بر هزینه‌های سنگین غربالگری، چه فشار روحی و روانی رو مادرامونه.» بعد ادامه داد: «همین دو هفته پیش که شما مرخصی بودین، دقیقا یک خانمی مثل مریض امروز اومده بود. اونم بچه‌اش سالم بود. می‌گفت که چندماهه دارم از فشار دیوانه می‌شم.» با شنیدن این حرف دلش لرزید. خواست بلند شود، درد و سنگینی محل عمل مانع شد. قلبش تند تند میزد. زبان خشکش را روی لبها کشید و ماما را صدا زد. به جای ماما، پرستار اتاق عمل با نوزادی در آغوش وارد شد... 👈 ادامه دارد... ✍ ملیحه طهماسبی 🆔️ @kashkul_zendegi
🗓 ۱۶ دی روز شهدای دانشجو گرامی باد فائزه جان چقدر تو برای خدا عزیز هستی ... که روز ولادت خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به آرزوت رسیدی :) معلم دانشجوی شهیدم! اکنون که روز شهدای دانشجو است به خانه ی ابدی میروی، آری ... انگار پازل تقدیر، مخصوص خودت چیده شده بود... خانم معلم دانشجو روزت مبارک❤️🖤❤️ 🆔 @kashkul_zendegi
🍂در خانه ها نبودنت احساس می شود؛ 🍃 خالیست جای عکس تو بین اتاق ها... 🍂برگرد بی تو کل جهان نامنظم است؛ 🍃 خوش کرده ایم دل به همین اتفاق ها... ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیرالمومنین علی علیه السلام: مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ مثَل دنیا مَثَل مار است...🐍 👌چه بسیارند عبرت ها و چه کم هستند عبرت گیرندگان!! 📗 حکمت۱۱۹ نهج‌البلاغه 🆔️ @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله النور✨ 💥 🩺 📖 قسمت هشتم ✍ نگاه کنجکاوش روی پارچه سبزی که دور نوزاد پیچیده شده‌بود، متوقف شد. دست کوچک نوزاد از پارچه بیرون زده بود. پرستار خنده‌ای کرد و گفت: «اینم گل پسر عاطفه خانم. صحیح و سالم. بگو کی گفته بود بچه منگوله، خودم برم سر وقتش» به ناگاه خشکش زد. قلبش تندتند میزد. ناباورانه به پرستار نگاه کرد. دوست داشت فریاد بزند. دستش را به طرف نوزادش دراز کرد و خواست خودش را به او برساند که باز درد او را میخکوب کرد. چهره درهم کشیده، ناله‌ای کرد و بلندبلند گریست... همین موقع مامای مهربان از راه رسید. سلام بلندی کرد و به تخت نزدیک شد. دستی به سرش کشید و با مهربانی گفت: «حق داری، روزهای سختی داشتی. گریه کن عزیزم! بذار عقده‌هات خالی بشه. باز هم خدا رو شکر» و بعد نوزاد را از پرستار گرفت. پارچه را کمی کنار زد. صورت نوزاد نمایان شد. چشمانش باز بود و دستش را می‌مکید. ماما خنده‌ای کرد و گفت: «مبارکه. اسمش قراره چی باشه؟» عاطفه در حالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: «مهدی، شاید هم مهدیار..» پرستار که ساکت ایستاده و صحنه را تماشا می‌کرد، بسته کوچکی را از جیبش درآورد و در دست عاطفه گذاشت و گفت: «اینم امانتی‌ات». بعد روبه ماما کرد و گفت: «عاطفه خانم تحویل شما، دو ساعت گذشته، شیرش که داد بگید ببرنش بخش». با رفتن پرستار، از مامای مهربان خواست قبل از شیر دادن اذان و اقامه‌ای در گوش نوزاد بگوید و بعد بسته کوچک را به دست ماما داد و گفت: «تربت امام حسینه، دوست دارم قبل از شیر کامش به تربت آقا برداشته بشه». ماما که محو صفای او شده بود، بی‌درنگ نوزاد را در آغوش گرفت و در گوشش اذان گفت و بعد دست‌ها را شسته، بسته را باز کرد. تربت را بویید و سلامی به آقا داد و اندکی از تربت را به دهان نوزاد گذاشت. سپس آرام او را در آغوش گرم مادر جای داد و شیرین‌ترین صحنه برای «مهدیار» رقم خورد. نوزاد با ولع شیر می‌خورد و مادر عاشقانه او را نگاه می‌کرد. آهسته دست کوچکش را بین انگشتان گرفت و به طرف لب‌ها برد و غرق بوسه کرد. یاد نذر مصطفی افتاد که گفته بود: «عاطفه، نذر کردم اگه همه چیز ختم به خیر بشه یک گوسفند برای شیرخوارگاه قربانی کنم...». 👌 پایان ✍ ملیحه طهماسبی 🆔️ @kashkul_zendegi