eitaa logo
كشكول جودی
161 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم . کشکول مطالب روز ، آموزنده ، ادبی ، روانشناسی ، تربیتی ، حقوقی ، علمی ، اخلاقی ، عرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
@kashkuljudy ⭕️جریان علامه عسکری و شهید دیالمه 🔸نقل کرده اند مدیر مدرسه ای که خواهر شهید دیالمه در آن درس می خواند به خواهر شهید، کتاب صد و پنجاه صحابی ساختگی را داده بود که بخواند. یک دختر 13_14 ساله و کتابی به این حجم و با این عمق. 🔸 وقتی شهید کتاب را در دست خواهر کوچکش دید نگاهش به چهره معصوم نیکو متوقف شد. با لحنی خاص پرسید مدیرتون انسان عمیقی نسبت به اسلام بوده یا اینکه فکر کرده تو این قدر عمیقی ؟! نیکو با تردید می پرسد چطور مگه؟ وحید در مورد این کتاب توضیح می دهد که این یک تحقیق بسیار عمیق در تاریخ اسلام است. موضوعش رد یک ادعای دروغین در حق شیعه است نویسنده اش هم آدم تاثیرگذاری در جهان اسلام است. این حرف ها را وقتی می گفت که خیلی ها حتی نام علامه عسکری را هم نشنیده بودند اما نیکو کتاب را خواند. در همان 13 _ 14 سالگی ، هرچند بعضی از مطالب برایش سنگین بود و نمی فهمید. 🔸اولین باری که وحید (شهید دیالمه) با علامه عسکری برخورد کرد علامه با توجه به شناختی که نسبت به فضای دانشگاهی و دانشجویان آن زمان داشت گفت: من ارتجاع هزار و چهارصد ساله ام (یعنی من ادم متحجر و با فکر قدیمی هستم) ... دیالمه هم فورا جواب داد من هم ارتجاع دوهزار و چهارصد ساله ام. علامه خندید... همین یک جمله شد زمینه رفاقت و استاد و شاگردی وحید دیالمه با علامه عسکری. 📗به نقل از کتاب دیالمه نوشته محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده 🇮🇷 @kashkuljudy
@KashkulJudy ⛔️جریان ازدواج خلیفه دوم با دختر امیرالمومنین ام کلثوم علیهما السلام از زبان علامه عسکری ⚜روزی با یکی از دوستان خدمت علامه عسکری رحمت الله علیه رسیدیم دوست ما از ایشان سوال کرد که جریان ازدواج خلیفه دوم با دختر امیرالمومنین علیهما السلام چیست؟ ❗️علامه عسکری ناگهان حالشان به طرز عجیبی منقلب شد. آنقدر بد حال شدند که با خودم گفتم کاش این سوال را از ایشان نمی پرسید. بغض عجیبی گلویشان را گرفت و شروع به گریه کردند و فرمودند 👈🏻 کاش این سوال را از من نمی پرسیدی! ⚜ بعد جواب دادند با تهدید خلیفه دوم حضرت امیر علیه السلام مجبور شدند این امر را بپذیرند لکن این ازدواج فقط در حد یک ماند و خلیفه دوم کشته شد و نتوانست دختر امیرالمومنین را به خانه خویش ببرد... ✅ علامه عسکری 📝 خاطره از استاد ادیبی @KashkulJudy
💖 💖 💠 حقّاً كه تو محقّقى 💠 ❇️ حجت الاسلام قرائتی: ✍ عالم بزرگوار شیعه مرحوم محقّق در خواب دید كه كسى به او مى گوید: فردا صبح، به اوّلین كسى كه وارد مسجد مى شود احترام كن. از خواب برخاسته هنگام صبح به مسجد رفت، دید سگى وارد شد. آقا، سگ را از مسجد بیرون راند. شب بعد مجدداً در خواب به او گفتند: مگر به تو نگفتیم اوّلین موجودى كه وارد مسجد مى شود احترام كن؟ روز دوّم كه وارد مسجد شد باز سگى آمد او هم سگ را از مسجد راند. تا چند روز این واقعه تكرار شد و محقّق به وظیفه اش عمل مى كرد و مى فرمود: من بیدارى را فداى خواب نمى كنم، از نظر فقهى سگ نجس است و نباید گذاشت وارد مسجد شود. پس از آن به او خطاب شد: حقّا كه تو محقّقى. _______ 💟 @KashkulJudy
☑️ شهادت حضرت امام علیهما السلام ⚫️برکت وجود علامه عسکری از عنایت باب الحوائج امام علیه السلام 💠 ماجرای بیماری علامه عسکری در کودکی 🔺حضرت علامه می فرمودند:در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. 🔺این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. ⛔️ همین که نزدیک بستر من آمد و می خواست مشغول معاینه شود من در اتاق کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم دیدم خوکی بر سر من آمده است. بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. 🔺گفت چه می کنی چه میکنی من دکترم من دکترم! نسخه ای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من 👈🏻 لحظات آخر عمرم را سپری می کردم. 🔺تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل وارد شد.با لباس سفید و بسیار زیبا و خشرو و خوش منظره و خوش قیافه پس از آن علیهم السلام حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند. و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم وآنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. 🔆 در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم دیدم پریشان شده و از پله های مسافرخانه بالای بام بالا رفته و رو به گنبد حضرت کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر من به خاطر شما بچه ام را اینجا آوردم شما راضی هستید بچه ام را اینجا دفن کنند ومن تنها برگردم؟😭 حاشا و کلا (البته این مناظر را ایشان با چشم دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر آنها به هم بسته وبدن افتاده وعازم ارتحال است.) 👈🏻همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به عرض کردند:خواهش میکنم تقاضای را بپذیرید. 🌺حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.خداوند به واسطه عمر او را تمدید کرده است ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. 💢 مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی ❗️ من داشتم با پیامبر امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم. 📘 منبع:مرزدار مکتب اهل بیت ص ۶۱ علیه السلام https://eitaa.com/KashkulJudy