🚨توهین و تمسخر !
* روزی یک سرهنگ زمان پهلوی
در حمام عمومی ، به مرحوم آیت الله شاه آبادی که استاد امام خمینی "ره"
بوده است ، با لحن تندی می گوید: مرتیکه! زود باش!
آن زمان حمام ها تاریک بودند.
چراغ نداشتند. مرحوم آیت الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند چون می خواست از سطح حمام بگذرد، احتیاط می کرده که آب های کثیف به بدنشان نریزد.
آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند شروع میکند به توهین !
ایشان از این تمسخر و طعن او خیلی ناراحت میشود ولی نه تنها چیزی نمی گوید ، بلکه به راه خود ادامه داده و خارج میشود ....
نقل شده آیت الله
فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را میبردند.
پرسید: چه خبر شده است؟
اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود :
اگر چیزی به او گفته بودم ، او نمی مرد....
مردم! بترسید اگر
زن دارید جوابتان را نمی دهد ، اگر شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.
سر خود را پایین میاندازد و میرود ، بترسید!
آنهایی که جواب می دهند ، کم خطر هستند و آنهایی که جواب نمی دهند ، خطرناک.
یک وقت می بینید آهِ او شما را بدبخت می کند.!
آیت الله فاطمی نیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی ادعا میکنیم در بسیاری از عرصه ها میشود #تحریم را بی اثر کرد و این کار نیاز به مذاکره با امریکا ندارد، شعار میدهیم یا از یک واقعیت حرف می زنیم؟
❌این فیلم دو دقیقه ای یک مثال کوچک از هزاران مثالی است که ثابت می کند با تغییر #دولت و #اراده_مسئولان، چه میزان از مشکلات #اقتصادی داخل کشور مثل #بیکاری کارگران حل خواهد شد💯
#دکترسعیدجلیلی
#دولتانقلابی
#انتخاب_درست
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد یک جوان
به عدم جوانگرایی در انتصابهای رهبر انقلاب و پاسخ مهم آیتالله خامنهای
🇮🇷
#قرارشبانه
#هرشب_معرفےیک_شهید
🌸شهیدی که در قبر خندید🌸
🌷شهید مدافع حرم مهدی علیدوست🌷
نام: مهدی علیدوست
نام پدر: حجت الاسلام محمدرضا علیدوست
ولادت: 1365/5/25 (قم)
شهادت: 1394/7/25 (سوریه)
وضعیت تاهل: متاهل و صاحب یک فرزند بنام علی اصغر
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: اصابت ترکش به پهلو
سن شهادت: ۲۹ساله
علاقه: ـــــ
قسمتی از وصیتنامه شهید:
از مردم عزیز کشورم میخواهم هیچوقت از مسیر ولایت دور نشوند و راه را بارهبری طی کنند چون راه انقلاب و اسلام فقط با رهبری به مقصود میرسید و رهبری مثل سیدعلی شما جایی پیدا نمیکنید
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما
ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است)
زکات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجم: مسئله دارها
دوباره داشتم کنترلم رو از دست می دادم ... دلم می خواست با مشت بزنم توی دهنش ... دستم رو مشت کرده بودم اما سعی می کردم خودم رو کنترل کنم ...
برگشت پشت میزش ...
- کارآگاه ...؟ ...
- مندیپ ... توماس مندیپ ...
- به نظر میاد شما کارتون رو خوب بلدید که با این شرایط ظاهری ... اداره پلیس به شما هنوز اجازه کار کردن میده ... اما باید بگم ... منم کارم رو خوب بلدم ... می دونید چی مدرسه ما رو یکی از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت کرده ... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشته باشیم؟...
من می تونم از چند صد متری افراد مسئله دار رو بشناسم ... و برام خیلی جالبه افسر پلیس واحد جنایی رو... این وقت از روز ... توی چنین شرایطی می بینم ...
چند لحظه سکوت کرد ...
- پیشنهاد می کنم کارتون رو خارج از این دبیرستان شروع کنید ... چون من بچه های شرور رو قبول نمی کنم ... و همین طور که می بینید در تشخیص آدم های مسئله دار هم خیلی خوبم ...
هیچ چیز از آبرو و رتبه علمی دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانه ازتون خواهش کنم ... بدون وسط کشیدن پای دبیرستان، پرونده رو حل کنید ... البته ما از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم ...
تمام سلول های بدنم گر گرفته بود ... انگار توی مغزم سرب داغ می کردن ... به هر زحمتی بود خودم رو کنترل کردم ... می دونستم می خواد من رو برای شروع یه درگیری تحریک کنه ... اما چرا؟ ... چی توی فکر و پشت این رفتار آرام بود؟ ...
بدون گفتن کلمه ای از در خارج شدم ... معاون سریع پشت سرم می اومد ... چند قدمی که رفتم برگشتم سمتش ...
- می خوام همین الان کل چارت تحصیلی کریس تادئو رو ببینم ... با تمام نکات و جزئیات ... اسامی دوست هاش ... و هر کسی که توی این دبیرستان لعنتی باهاش حرف می زده...
پشت سر معاون ... توی مسیر چشمم به اولین پلیسی که افتاد رفتم سمتش ...
- سریع یه قیچی آهن بر با دستکش بیار ... از دفتر اصلی که اومدم بیرون حاضر باشه ...
پرونده کریس رو داد دستم ... به محض باز کردنش ... اولین نظریه ام تایید شد ... عکس روی پرونده ... عکس کریس تادئو نبود ... شاید چهره ها یکی بود ... اما این عکس، تیپ و شخصیت توی عکس ... متعلق به اون جنازه نبود ...
کریس تادئوی 16 ساله ای که به قتل رسیده ... با عکس توی پرونده اش خیلی فرق داشت ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#مردی_در_آینه
#قسمت_ششم: چهره های دردسرساز
موهای ژل زده و نیمه بلند ... تی شرت مشکی ... و ...
حالت موها و چهره اش توی عکس ... دقیقا عین گنک های شر دبیرستانی بود ... با اون چهره های دردسرساز و خراب کار ...
سرم رو بالا آوردم و به معاون پوزخند زدم ...
- اون مدیر فوق العاده تون که گفت بچه های شرور رو نمی پذیره ... تشخیصش در مورد شناخت مسئله دارها اغراق بیش از حد بود؟ ... یا این بچه به دلیل خیلی مخصوصی، استثناء پذیرش شده بوده؟ ...
چند لحظه صبر کرد ... حرف های زیادی پشت چشم هاش بود و از توی مغزش حرکت می کرد ... در نهایت فقط لبخند سنگینی زد ...
- بابت برخوردهای آقای مدیر عذرمی خوام ... ذاتا فرد بدی نیست اما این دبیرستان از همه چیز واسش مهمتره ...
مکث کرد ... و دوباره ...
- از همه چیز ...
تاکیدش روی " از همه چیز" ... قابل تامل بود ... و با تاکید خود مدیر روی آبرو و اعتبار علمی دبیرستان همخونی داشت ....
غیر مستقیم می خواست حرف بزنه؟ ... یا در شرایطی بود که با کمی فشار و هل دادن ... خیلی چیزها برای گفتن می تونست داشته باشه ...
- و چی شد که کریس رو قبول کردید؟ ...
- قبل از اینکه آقای ... به عنوان مدیر اینجا انتخاب بشه ... کریس دانش آموز این دبیرستان بود ... و آقای مدیر هیچ دانش آموزی رو به راحتی و بی دلیل اخراج نمی کنه ...
پرونده رو دادم دست خانمی که کنار دستگاه کپی و فکس ایستاده بود ...
- یه کپی می خوام ... از تمام صفحات ... چیزی جا نیوفته ...
و دوباره چرخیدم سمت معاون ... کپی گرفتن، بهانه چند لحظه ای بود که زمان بیشتری برای فکر روی سوال بعدی بخرم ...
- از وقتی مدیر جدید اومده چند تا دانش آموز رو اخراج کردید؟... با چه بهانه هایی؟ ...
حالت چهره اش عوض شد ... مطمئن شدم دلائل زیادی برای غیر مستقیم صحبت کردن داره ... لبخند رضایت کوچکی که چهره اش رو پر کرده بود و سعی در کنترلش داشت ...
- این چیزها، چیزهایی نیست که در موردش حرف بزنیم ...
اومدم توی حرفش ...
- مشکلی نیست ... می تونم ازتون دعوت کنم برای پاسخ به سوالات به اداره پلیس بیاید ... یه دعوت کاملا دوستانه ...
حالت رضایت توی چهره اش بیشتر شد ...
- بدون میکروفن و دوربین؟ ...
- بدون میکروفن و دوربین ...
چرا باید از دعوت به اداره پلیس و بازجویی غیر مستقیم خوشحال بشه؟ ... یه آدم انسان دوسته که کمک به بشریت برای مبارزه با ظلم و جنایت بهش احساس یک نوع دوست و قهرمان رو میده؟ ... یا دنبال اهداف دیگه ای توی این گفت و گو می گرده؟ ...
حداقل توی چهره اش نشانی از ناراحتی برای مرگ کریس تادئو رو نداشت ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
⚘﷽⚘
♡ ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡
۱:۲۰🥀
دلت که گرفته باشد،
تازه آغاز ماجراست
قدم به قدم خاطرات مےآیند
روحت را مےخراشند
وتو ناچار مےشوے به سکوت
و تحمل بغضے تلخ
دلت که گرفته باشد
قطره به قطره دلتنگے سرازیر مےشود از چشمانت
وآهےسرد روےگونه هایت
مگر چقدر مےتوانےطاقت بیاورے؟
دلت که گرفته باشد
فقط
یک نفر باید باشد
فقط
باید باشد . . . 😔
ســــــــــــــــــــــردار
شرح دلتنگےمن باتو فقط یک جمله ست
تاجنون فاصله اے نیست از اینجا که منم
#شبتــونشهـدایـے🌙
#سـردارشهیـدحاجقاسـمسلیمانـے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁بنام خدای سمیع و بصیر
✨خطاپوش بخشنده بی نظیر
🍁بنام خدای علیم و حکیم
✨رحیم و بسیط و شریف و نعیم
🍁بنام خداوند وجد و سرور
✨پدیدآور عشق و احساس و شور
🍁سلام صبح بخیر
✨هفته تون مملو از شادی و مهر
و چه احساسِ قشنگی است
که در اول صبح ؛ یادِ یک خوب
تو را غرق تمنا سازد ...
بالاى تپهاى كه مستقر شده بوديم، آب نبود.
بايد چند تا از بچه ها، مى رفتند پايين
آب میآوردند. دفعهى اول، وقتى برگشتند
ديديم آقا مهدى هم همراهشان آمده
از فردا، هر روز صبح زود می آمد!
با يك دبهی بیست ليترى آب ....
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران
انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
#شهید_مهدی_زين_الدين
#فرمانده_لشکر17علیبنابیطالب
یاد شهدا با صلوات🌹
#سالروز_تولد⟮.▹🌸◃.⟯
🍃به مناسبت سالروز تولد #شهید_امیر_حاج_امینی
.
📆 تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۴۰ ، ساوه
.
📆 تاریخ شهادت: ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ ، شلمچه، کربلای۵
.
🥀مزار: بهشت زهرای تهران
#هدیهبهروحپاکش 14صلوات📿
#شهدایی🌹
#تولدت_مبارک❤️
#معرفی_شهید
#شهید_حمید_تقوی_فر
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
محل تولد: اهواز
محل شهادت: سامرا
درجه: سرتیپ پاسدار
پدر وی نیزدر سال 62 و در عملیات خیبر و برادر حاج حمید در سال 64 در عملیات آزادسازی فاو در جزیره مجنون به شهادت رسیدند.
#سالروزشهادت
#نامجهادیابومریم
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
#معرفی_شهید #شهید_حمید_تقوی_فر تاریخ تولد: ۱۳۳۸ محل تولد: اهواز محل شهادت: سامرا درجه: سرتیپ پاس
#خاطرات_شهدا
‼️وقتی فرزند کوچکم منا تصادف کرده بود حاج حمید خانه نبود. ما با عجله منا را به وسیله همان راننده ماشین به بیمارستان رساندیم. وقتی در بیمارستان منتظر آمدن حاج حمید بودیم، راننده ماشین بسیار اضطراب داشت و خیلی ترسیده بود که الان حاج حمید چه رفتاری خواهد کرد. خصوصاً اینکه فهمیده بود او نظامی است.
‼️وقتی حاج حمید سراسیمه وارد بیمارستان شد، حال منا را پرسید و متوجه شد حالش خوب است. راننده ماشین هم با عجله به طرف حاج حمید رفت تا هر کاری میتواند برای برای جبران این اتفاق ناگوار را انجام بدهد.
‼️حاج حمید پرسید شما راننده همان ماشینی هستید که با منا تصادف کرده؟ برو ما از شما شکایتی نداریم. راننده ماشین خیلی تعجب کرد، اما حاج حمید به جای اینکه وقت خود را صرف دعوا با او کند، در پی چگونگی احوال منا بود و وقتی فهمید حال منا خوب است و ضربه ناشی از برخورد ماشین یک تصادف سطحی بوده، آرام گرفت.
‼️راننده دوباره به سراغ ما آمد و گفت بگذارید من پول بیمارستان را حساب کنم، اما حاج حمید دوباره گفت الحمدلله حال دخترم خوب است و مشکلی نیست، شما بروید.
‼️بالاخره آن روز به خیر گذشت و ما منا را به خانه بردیم، اما آن راننده که شیفته اخلاق حاج حمید شده بود، مدام به خانه ما میآمد و با حاج حمید صحبت میکردند و اظهار شرمندگی از این اتفاق میکرد. حاج حمید هم همیشه با مهربانی پذیرای آنها بود.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حمید_تقویفر🌷
#سالروز_شهادت
#نامجهادیابومریم
♦️حاج قاسم میخواست مثل چه کسی شهید شود؟
🔹«محمود خالقی» از دوستان نزدیک حاج قاسم: در یکی از دیدارهایمان حاج قاسم میگفت دوست دارم طوری شهید شوم که همه ذرات بدن من را متاثر کند و چیزی از من باقی نماند و بعد آقای حکیم را مثال زد و گفت دوست دارم مثل او شهید شوم.
🔹شهید محراب، آیت الله سید محمدباقر حکیم در هفتم شهریور ۱۳۸۲ وقتی در حال خروج از صحن مبارک حضرت امیرالمومنین علی (ع) بود، بر اثر یک انفجار تروریستی به شهادت رسید.
باز ایام غم و اندوه شیعیان فرا رسید
کوچه های مدینه ندای یا علیا فرا رسید
باز غم و غصه ماتم مادرمان فرا رسید
تو بین فریاد یا فاطمه یا علی ز عالم رسید
چه سخت و خفت شد بر گلوی حسنین گریه
تو بین فریاد و ناله ی فرزندان علی فرا رسید
چه خبر شده زین ماتم سرا چرا گریانند
تو بین ناله و شیون زینب کبری فرا رسید
ز طفلان علی چه گذشت زین ماتم زهرا س
تو بین بوسه بر مام و چه ناله ها فریاد رسید
دل شیعه این ایام خون فشان می شود یاران
اه که ز دل شیعیان ایام فاطمییه زهرا رسید
لعنت خدا بر اولین و دومین و سومین عدوالله
که ماتم سرای شیعه و ایام فاطمییه رسید
✍سروش
#در_رثای_عشق_مادر_شیعیان_جهان
#بداهه
#ایام_فاطمییه
@k_amirboroumand(i124)تلگرام.mp3
13.4M
مداحی زمینه:مرو مادر من...
مداح کربلایی امیر برومند.