eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🗓شهادت 🍉 📖مسلم به سمت رو کرد و گفت: «سلام بر تو ای پسر رسول خدا... » مرواریدهای غلتان اشک بر صورت مهربانش، راه باریکی باز کرد. باد خرمن موهای سیاه و به هم ریختهاش را شانه زد. مسلم گفت: «حسین جان! آرزو داشتم یک بار دیگر چشم‌هایم را به دیدار با تو روشن سازم اما عمرم وفا نداد... وعدهٔ دیدار ما به روز قیامت! » او زیر لب چند بیتی شعر خواند. نا گهان شمشیر بکر بر گردن او فرود آمد و سر از تن فرستادهٔ امام حسین علیه السلام جدا شد. کوفیان پایین ساختمان دارالأماره که حالا بیشتر شده بودند از شوق هل‌هله کردند. بکر پیکر مسلم را با خشونت به پایین پرتاب کرد. سپس هراسان به سمت قصر ابن زیاد دوید. ابن زیاد پرسید: «تمام شد؟ او را کشتی؟ » بکر با صدایی لرزان پاسخ داد: «آ... آری! » _پیش از مردن چیزی هم گفت؟ _همواره می‌گفت: سبحان الله، الله ا کبر، لا اله الا الله... وقتی به او نزدیک شدم تا گردنش را بزنم گفت: «خدایا خودت بین ما و این مردم که به ما دروغ گفتند و نیرنگ زدند و تنهایمان گذاشتند، داوری کن! » 📙 : 🖋 🖌 🛒https://ketabejamkaran.ir/ 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓9 ذی‌الحجه: شهادت مسلم بن عقیل 📚 📖کتاب از مجموعه 14 جلدی (علیهم السلام) روایتی داستانی از مردی شجاع و جسور از یاران (الحسین(ع) است. او برای انجام ماموریت بزرگی به می ‌رود ولی مردم تنهایش می‌ گذارند. این کتاب که به قلم نوشته شده است، کودکان و نوجوانان را به درون تاریخ می‌برد و آنها را در قالب با زندگی آشنا می کند. 📘 از مجموعه 14 جلدی (علیهم السلام) 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/99051 ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓9 ذی‌الحجه: (ع) ⚫️آخرین جملات (ع) قبل از شهادت 📖 به سمت مکه رو کرد و گفت: «! آرزو داشتم یک بار دیگر چشم‌هایم را به دیدار با تو روشن سازم اما عمرم وفا نداد... وعدهٔ دیدار ما به روز قیامت!» او زیر لب چند بیتی شعر خواند. ناگهان شمشیر بکر بر گردن او فرود آمد و سر از تن فرستادهٔ (ع) جدا شد. پایین ساختمان دارالأماره که حالا بیشتر شده بودند از شوق هل‌هله کردند. بکر پیکر مسلم را با خشونت به پایین پرتاب کرد. سپس هراسان به سمت قصر دوید. ابن زیاد پرسید: «تمام شد؟ او را کشتی؟» بکر با صدایی لرزان پاسخ داد: «آ... آری!» - پیش از مردن چیزی هم گفت؟ - همواره می‌گفت: سبحان الله، الله ا کبر، لا اله الا الله... وقتی به او نزدیک شدم تا گردنش را بزنم گفت: «خدایا خودت بین ما و این مردم که به ما گفتند و زدند و تنهایمان گذاشتند، داوری کن!» 📘 برشی از کتاب از مجموعه 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/99051 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran