قسم به مرگ! آن زمان که حلقوم جلادان را میفشارد..
روزی که #شاه مرد..
#محمدرضاشاه #پهلوی #ارتداد #کتاب_ارتداد #یامین_پور #جلاد #مرگ #ایران #آریایی #ممیت #رضاپهلوی #سلبریتی #کتاب #معرفی_کتاب
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔶 کشیش سعی کرد کمرش را راست کند..قوت از دست رفته به جانش باز می گشت و پاهایش از تشت اسید ب
#قدّیس
💥 معجزه وقتی بیشتر رخ نمود که او در بالای اوراق ، در بین خطی که به عربی متفاوتی با خط امروزِ عرب نوشته شده بود ، چشمش به عدد آشنای عربی افتاد ؛
به عدد۳۶ که میتوانست حدس بزند باید سال۳۶قمری باشد و سال۳۶قمری یعنی قرن۶میلادی ❗️
🔷دیگر شکی نداشت که به یک گنجِ واقعی دست یافته است. حتی اگر این عدد ربطی به سالِ کتابت نداشته باشد، باز کاغذهای پاپیروس و اوراقِ پوست آهو ثابت می کرد که قدمت این نسخه ی خطی بیشتر از آنست که بشود تصوری از آن داشت.
🔹 کشیش جانِ تازه ای گرفت. شروع کرد به ورق ورق زدنِ اوراق. بوی کهنگیِ کتاب را استشمام می کرد؛ کتابی که باید به هرشکل آن را به چنگ می آورد؛ اما در عین حال نباید در برابر مرد تاجیک ، هیجانی از خود بروز بدهد.
♦️ بروز هرنوع هیجان و کلامی تاءییدآمیز ، معامله ی او را با غریبه دچار مشکل می کرد.
غریبه نیز در همان حال داشت فکر می کرد که دوستش درباره ی قیمت ۱۰۰هزاردلاری کتاب اغراق نکرده است ؛
زیرا می دید که کشیش چگونه اوراق کتاب را لمس میکند و با هیجانی خاص به آن می نگرد..
✴️ احساس می کرد در یک قدمی خوشبختی بزرگ زندگی اش قرار دارد؛
کشیش ایوانف هم دقیقا" همین احساس را داشت.. البته او به خوشبختی از یک قدم هم نزدیکتر بود؛ چون آن را با تمام وجود حس می کرد،
حتی می توانست آن را با انگشتان باریک و کشیده اش لمس کند و با چشمان ریز و آبی اش ببیند و باور کند که یک گنج واقعی بدست آورده است.
🔷 کشیش سرش را بلند کرد ، خودش را از روی میز عقب کشید و به پشت صندلی تکیه داد.
اما مدتی طول نکشید تا نگاهش را از اوراق روی میز بگیرد و به مرد نگاه کند که همه ی وجودش را سرشار از امید و هیجان شده بود و منتظر بود تا کشیش قیمت را بگوید و کار را تمام کند...
ادامه دارد...
🎚۱۲
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#تمثیلات
✍✍مثل میخ کج ❗️
📌📌
🔹یک میخ اگر راست باشد هر چه هم ضربه بخورد پیش تر رفته و محکم تر و مقاوم تر خواهد شد.
📖 به همین خاطر هم قرآن به ما می گوید بیایید راستی و صداقت پیشه کنید، اینجا است که هیچ کس نمی تواند به شما آسیب بزند.
« وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا»
آیه ۱۲۰ آل عمران
💠اگر اهل شکیبایی باشید، اگر تقوا پیشه کنید و در یک سخن، اگر راستی و درستی پیشه کنید، هیچ کس نمی تواند به شما آسیبی بزند
اما اگر صداقت را پیشه نکنید و کج بشوید و کج رفتار باشید مثل همان میخ کج می مانید، هر چه ضربه بخورید بیشتر کج می شوید.
#انگیزشی
#روانشناسی
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد...
⚜ ⚜
سلام و صد درود خدمت اهالی مهربان #کتابخانه_مدافعان..
ادامه ی نمایشنامه صوتی " #یادت_باشد " رو تقدیم تون می کنیم👇
⚜سپاس از همراهی تون⚜
#اعلام_برنامه
خطبه غدیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )؛ آخرین و مشهورترین خطابه رسمی ایشان است که طی آن علی(علیه السلام ) را مولا و جانشین مسلمانان معرفی میکند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله ) این خطبه را در ۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ق، هنگام بازگشت از حجة الوداع در منطقهای به نام غدیر خم، بعد از نزول آیه ۶۷ سوره مائده بیان کرد.
این خطبه یکی از قویترین دلایل ولایت و سرپرستی امام علی(علیه السلام ) بعد از پیامبر اسلام است.
قرائن و شواهد مختلفی این حدیث را در اثبات ولایت امام علی(علیه السلام ) تأیید و تقویت میکنند.
خطبه غدیر را از لحاظ موضوعی میتوان به ۱۱ قسمت تقسیم بندی کرد :
بخش اول : حمد و ثنای الهی
بخش دوم : فرمان الهی برای مطلبی مهم
بخش سوم : اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام
بخش چهارم : بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رسول خداصلی الله علیه و آله
بخش پنجم : تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
بخش ششم : اشاره به کارشکنی های منافقین
بخش هفتم : پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان ایشان
بخش هشتم : حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف
بخش نهم : مطرح کردن بیعت
بخش دهم : حلال و حرام، واجبات و محرمات
بخش یازدهم : بیعت گرفتن رسمی
...........📙.............
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#اعلام_برنامه خطبه غدیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )؛ آخرین و مشهورترین خطابه رسمی ایشان است
از امروز تا روز عید غدیر در #یازده قسمت ترجمه فارسی #خطبه_غدیر را با صدای استاد #بهروز_رضوی میشنویم.
📙🍀📙🍀
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 💥 معجزه وقتی بیشتر رخ نمود که او در بالای اوراق ، در بین خطی که به عربی متفاوتی با خط امروز
#قدّیس
🔶 کشیش به ریش بلندش دست کشید و در همان حال فکر کرد که بهتر است مرد را بفرستد برود، کتاب را نگاه دارد و آن را به دوستش " پروفسور آستروفسکی" نشان بدهد و از اصل بودن آن مطمئن شود.
اگر پروفسور بر قدمت آن صحه گذاشت، با چندصددلار کتاب را بخرد.
🔸کشیش گفت:" ظاهرا" این کتاب یک کتاب قدیمی است، اما باید آن را با دقت ببینم و صفحاتی از آن را بخوانم تا معلوم شود موضوع آن چیست و چه ارزشی دارد.
هنوز نویسنده ی کتاب مشخص نیست.
میدانید که بخشی از ارزش کتاب ، به نویسنده ی آن بستگی دارد.
من نمیتوانم همه ی اطلاعات لازم نسبت به این کتاب را الان به دست بیاورم...
باید چندساعتی روی آن کار کنم. الان هم غروب است و باید از کلیسا بروم..
فرداعصر درباره ی کتاب باهم صحبت خواهیم کرد. اگر آن را مفید یافتم، با قیمت خوبی از تو خواهم خرید..مطمئن باش پسرم."
◻️مرد مطمئن بود که کشیش راست می گوید . او حق داشت که درباره ی صحت قدمت و موضوع کتاب مطالعه کند؛ اما این چیزی نبود که او دلش می خواست باشد.
گفت:" البته درست می گویید شما...اما دلم می خواست همین امروز کار را تمام می کردیم، چون من می ترسم."
🔶کشیش گفت:" حق با شماست پسرم..باید هم بترسید..حالا که معلوم شده دو غریبه دنبالت هستند و قصد دارند کتاب را از چنگت درآورند ، بهتر است کتاب را با خودت نبری..من آن را جایی نمی برم ، همینجا پنهانش می کنم تا فرداعصر همین موقع که نظرم را به شما بگویم و روی آن قیمتی بگذارم."
◽️رستم لب زیرینش را به دندان گرفت.
به دنبال راه گریزی بود تا کار به فردا نکشد..
🔸کشیش سکوتِ تواءم با تردید او را که دید گفت:" اگر به پول نیاز داری من می توانم مقداری بیعانه به تو بدهم."
◽️رستم دستپاچه جواب داد: " نه پدر! فعلا به پول احتیاج ندارم."
🔸کشیش گفت:" نکند به من اطمینان ندارید؟ اگر چنین است ، کتاب را ببرید و فردا آن را برایم بیاورید."
🔴 کشیش تیر خلاص را شلیک کرده بود؛ امکان نداشت مردِ تاجیک کتاب را باخود ببرد..او می دانست باید کتاب را در کلیسا جا بگذارد....
ادامه دارد....
🎚۱۳
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean