eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🌹گفت:" نمی تونم زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم"..دنبال جمله می گشت، به شوخی گفتم: حمید یک دقیقه بیشت
🕚 ساعت ۱۱شب با همکارش رفتند واکسن آنفولانزا بزنند..وقتی برگشت همه چیز را باهم هماهنگ کردیم..۱۶هزارتومان برای پول شهریه باید به حساب دانشگاهش میریختم..از واحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحد مانده بود.. این سه واحد را قبلا برداشته بود ولی بخاطر ماموریت نتوانسته بود بخواند.. بعضی از دوستانش گفته بودند " چون ماموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت تقلب میرسونیم" 🌹ولی حمید قبول نکرده بود ..اعتقاد داشت چون این مدرک می تواند روی حقوقش تاثیر بگذارد باید همه ی درس هایش را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد.. 💴 قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و درسش را تمام کند.. ۸۰هزارتومان از پول سپاه دست حمید مانده بود به من سفارش کرد که حتما دست پدرم برسانم تا به سپاه برگرداند.. در مورد خانه سازمانی هم که قرار بود به ما بدهند، از حمید پرسیدم: اگه تا تو برگشتی خونه رو تحویل دادن چی کنیم؟ 🌹گفت:" بعید میدونم خونه رو تا اون موقع تحویل بدن..اگر دادن، شما فقط وسایل رو ببرید..خودم وقتی برگشتم خونه رو رنگ میزنم..بعد باهم وسایل رو میچینیم". از ذوق خانه ی جدید از چندهفته قبل، اسکاچ و مواد شوینده گرفته بودم که برویم خانه سازمانی..غافل از اینکه این خانه، آخرین خانه ی زمینی مشترک من و حمید می شود.... ✍ادامه دارد.. 🌷۲۴۹ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه افتخارى بالاتر از اينكه پدرت پدر همه‌ى يتيمان شهر باشد و باب همه‌ى علوم و بخشنده ترين همه‌ى بخشنده‌ها و مهربانترين همه‌ى مهربانان و شجاعِ خيبر شكن و دلاور همه‌ى ميدان‌ها و برادر پيغمبر و امير مومنان علی (علیه السلام)... خدا را شكر كه بر سر ما منت نهاده و شيعه به نام شما شده ايم و شما شده ايد پدر مهربان ما... و البته صدهزار شكر ديگر كه هر زمان، امام حى دارد وامام هر زمان بابايى مهربان است... و ما درست كه دستمان كوتاه است از پدرمان ، اما دلمان مملو از محبتش است و مشتاقِ به آمدنش... ▫️روزتان مبارک ▫️حضرت‌ مهدی ارواحنا فداه ▫️مولا‌ امیر المومنین علی •┈••🌿🌹🌿✾🌿🌹🌿••┈• @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
📣 مسابقه 📣مسابقه 🌺السلام علیک یا امیرالمومنین🌺 سلام بر دوستداران اهل
🍃🌹بنامش... 🌹ضمن تبریک فراوان به مناسبت ایام ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام و تشکر بسیار زیاد از عزیزانی که شرکت کردند در مسابقه ✅ به استحضارتون میرسانم که سوال مطرح شده کاملا برمبنای ایجاد حس تفکر در محتوای کتاب؛ مطرح شده بود و کسانیکه به پاسخ سوال فکر کردند قطعا متوجه شدند 🌸خوشبختانه شرکت کنندگان عزیز دقیقا منظور ما را از طرح سوال دریافت کرده بودند و پاسخ دقیقی دادند. 👌اما ضمن تحسین پاسخهای شما 💢پاسخ "کاربر محترم " سیدعلی حسینی " و کاربر محترم " اللهم صل علی محمد و آل محمد " را به قید قرعه و به عنوان برنده اعلام میکنیم💢 🌸به ایشان تبریک گفته و امیدواریم در عرصه های مختلف زندگی موفق باشند. 🌹جوایز این دو بزرگوار به خصوصی ایشان ارسال میشه👌🌹 👌🌸از تک تک عزیزانی که وقت گذاشتند و در مسابقه ی ما شرکت نمودند؛ تقدیر و تشکر می نماییم 📚 @ketabkhanehmodafean
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🕚 ساعت ۱۱شب با همکارش رفتند واکسن آنفولانزا بزنند..وقتی برگشت همه چیز را باهم هماهنگ کردیم..۱۶هزارتو
🕛 ساعت ۱۲شب بود که خوابید..چون ساعت۵صبح باید به پادگان می رسید.. گوشی را روی ۴وبیست دقیقه تنظیم کردم.. حمید راحت خوابید ولی من اصلا نتوانستم بخوابم..باهمان نور کم ماه که از پنجره می تابید به صورتش خیره شدم و در سکوت کامل کلی گریه کردم.. متکا خیس شده بود..اصلا یکجا بند نمی شدم..دورتادور اتاق راه می رفتم و ذکر می گفتم ..دوباره کنار حمید می نشستم.. 🔻دنبال یکسری فرضیات برای نرفتنش می گشتم..منطق و احساسم حسابی بینشان شکرآب شده بود.. پیش خودم گفتم شاید وقتی بلند شد دل درد بگیرد یا پایش پیچ بخورد..ولی ته دلم راضی نبودم یک مو از سر حمید کم بشود یا دردی را بخواهد تحمل کند.. به خودم تلقین می کردم مثل همه ی ماموریت ها ان شاالله این بار هم سالم برمی گردد.. 🔷 یک ساعت مانده به اذان بیدارش کردم..مثل همیشه عادت تمام روزهای زندگی مشترک برایش صبحانه آماده کردم..تخم مرغ با رب که خیلی دوست داشت..همراه با معجون عسل و دارچین و پودرسنجد.. گفتم: حمید بشین بخور تا دیرنشده. نمی توانستم یک جا بند باشم..می ترسیدم چشم در چشم شویم دوباره دلش را با گریه هایم بلرزانم... 🌹سر سفره که نشست، گفت:" آخرین صبحانه رو با من نمیخوری؟" دلم خیلی گرفت..گوشم حرفش را شنیده بود اما مغزم انکار می کرد..آشپزخانه دور سرم می چرخید...بابغض گفتم: چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری ماموریت..؟ 🌹گفت:" کاش صداتو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کمتر تنگت بشه" گفتم: قرار گذاشتیم هرکجا که تونستی زنگ بزنی..من هرروز منتظر تماست می مونم".... ✍ادامه دارد.. 🌷۲۵۰ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 از ویژگیهای زینب (سلام الله علیها ) در این انقلاب تاریخی و عظیم ، سه وظیفه مهم او است که با موفقیت کامل به پایان رساند : 1⃣🔸نخست ، از حجت خدا و امام وقت ،امام سجاد (علیه‌السلام ) حمایت کند و وی را از گزند دشمن حفظ نماید . 2⃣🔹دوم ، پیام شهیدان را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال کند؛ (که این مساله از همه مهمتر بود) . 3⃣🔸سوم ، طبق وصیت برادرش از خانواده های شهیدان و از کودکانی که پدران آنها به شهادت رسیده اند ، سرپرستی کرده و روحیه آنها را در سطحی عالی نگاه دارد 📚حضرت زينب پيام رسان شهيدان كربلا ص 28 و 29 ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍در مکتب شیخ قاسم نعیم نقل می کرد من کتابی بنام "فی سبیل الله" به حاج قاسم هدیه دادم. مثل همیشه که به او کتاب میدادم. در مجلس ترحیمی که برای مادر مرحومه اش گرفته بود آن هم بصورت مختصر دیدم در مـورد کتاب من صحبت می کند و به من می گفت : فلان باب ویابخش آن را می توان توسعه داد یا یک جلد جداگانه برای آن در نظر گرفت. من تعجب کردم که با آن همه مشغله چگونه فرصت مطالعه آن هم بااین دقت و توجه را داشته است! ۲۰اسفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🕛 ساعت ۱۲شب بود که خوابید..چون ساعت۵صبح باید به پادگان می رسید.. گوشی را روی ۴وبیست دقیقه تنظیم کردم
کنارش نشستم..خودش لقمه درست می کرد و به من می داد..برق خاصی در نگاهش بود..گفتم: حمید به حرم حضرت زینب که رسیدی، ویژه منو دعا کن.. 🌹گفت:" چم عزیزم..اونجا که برسم حتما به خانوم میگم که همسرم خیلی همراهم بود..میگم که فرزانه پای زندگی وایستاد تا من بتونم پای اسلام و اعتقاداتم بایستم...میگم وقتایی که چشمات خیس بود و می پرسیدم چرا گریه کردی حرفی نمی زدی، دور از چشم من گریه می کردی که اراده ی من ضعیف نشه." 📲 همکارش تماس گرفت که سرکوچه منتظر است..سریع حاضر شد ..یک لباس سفید با راه راه آبی، همراه کاپشن مشکی و شلوار طوسی تنش کرده بود.. دوست داشتم بیشتر از همیشه روی حاضرشدنش وقت بگذارد تا بیشتر تماشایش کنم.. 🕊 ولی شوق حمید برای رفتن بیشتر از شوق ماندن بود... باهر جان کندنی که بود، کنار در خروجی برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم.. لحظه ی آخر به حمید گفتم: کاش می شد با خودت گوشی ببری..حمید تو رو به همون حضرت زینب منو از خودت بی خبر نذار..هرکجا تونستی تماس بگیر... 🌹گفت:" هرکجا جور باشه حتما بهت زنگ میزنم..فقط یه چیزی..از سوریه که تماس گرفتم، چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن..اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم!".. ❤️ بیاد زندگینامه و خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم..بعضی هایشان برای همچنین موقعیت هایی با همسرشان رمز گذاشته بودند.. به حمید گفتم: پشت گوشی بجای دوستت دارم بگو ❗️ من منظورت رو می فهمم.. 🌹از پیشنهادم خوشش آمد..پله ها رو که پایین می رفت برایم دست تکان داد و بلند بلند گفت:" یادت باشه..یادت باشه!!". 🍃 لبخندی زدم و گفتم: یادم هست..یادم هست... ✍ادامه دارد.. 🌷۲۵۱ @ketabkhanehmodafean
يَا فَاطِر بِحَقِّ فاطِمة عَجِّل لِولِيِّكَ الفَرَج🌱💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
☘️با چه چیزهایی انس بگیریم؟ قسمت دوم ☘️ 🔹خوشبختانه کتاب زیاد است و کتابهای زیادی چاپ میشود. نمیخو
☘️با چه چیزهایی انس بگیریم؟ قسمت سوم 🌸مردم‌ما، از معارفی که در کتابهاست بی نیاز نیستند و باید کتابها را بخوانند. اُنس باکتاب، بسیارچیز با ارزشی است... 📚بیانات مقام معظم رهبری در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب در تاریخ ۱۳۷۱/۰۲/۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6019510069660484343.pdf
5.26M
🍃🌸 کمک برای والدین: راهنمای عملی تغییر و اصلاح رفتار کودک 👶📙 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#بازی_بازوی_تربیت #مامان_باید_شاد_باشه #مامان_های_قوی_بچه_های_موفق 👩‍👧‍👦📚 @ketabkhanehmodafean
سلام به یاران جان کانال کتابخانه مدافعان😊 تو این روزا که تعطیلی اجباری و خونه نشینی پیش اومده بیشتر هوای بچه ها رو داشته باشین...💗 چی کار کنیم؟🤔🤔🤔 😍😍😍😍کلی بازی های خوب: ۱.یادتونه بچه بودیم عاشق این بودیم با پتو بازی کنیم: مواد لازم: یک عدد پتو😊 یک عدد کودک👶 یک عدد مامان مهربون 🥰🥰 وروجک رو میزاریم تو پتو و دور خونه میچرخیم و شعر میخونیم و میخندیم 🤣🤣 ما یاد گرفتیم تو هر شرایطی شاد باشیم و بچه هامون رو با شادی و پر نشاط بزرگ کنیم...🤩😁 پس پر قدرت این روزها رو سپری میکنیم 💪💪 روزهای خوبی تو راهه💗💗 پ.ن: اگه دوست داشتین عکس هایی ازبازی های این روزها رو برامون بفرستین از کودکانتون تا بزاریم داخل کانال و همه لذت ببرن از حس خوب دوستانمون مثل این دوست عزیزی که عکس دلبندشونو برامون فرستادن😊 👩‍👧‍👦📚 @ketabkhanehmodafean
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
کنارش نشستم..خودش لقمه درست می کرد و به من می داد..برق خاصی در نگاهش بود..گفتم: حمید به حرم حضرت زین
اجازه نداد تا دم در بروم ..رفتم پشت پنجره پاگرد طبقه اول ، پشت سرش آب ریختم..تا سر کوچه برسد، دو سه بار برگشت و خداحافظی کرد.. از بچگی خاطره خوبی از خداحافظی های داخل کوچه نداشتم.. روزهایی که پدرم برای ماموریت با اشک ما را پیش مادرمان می گذاشت و به سمت کررستان می رفت، من و علی گریه کنان دنبال ماشین سپاه می دویدیم.. 🍃 دل کندن از پدر هربار سخت تر می شد و حالا دوباره خداحافظی ..دوباره کوچه ..و این بار حمید... با دست اشاره می کرد که داخل بروم ولی دلم نمی آمد..در سرم صدای فریادم را می شنیدم که داد می زد: حمید آهسته تر..چرا اینقدر باعجله داری میری؟..بذار یه دل سیر نگاهت کنم.. 💢 ولی اینها فقط فریادهای ذهنم بود..چیزی که حمید می دید فقط نگاهم بود که تک تک قدم هایش را تا سر کوچه دنبال می کرد.. پاهایش محکم و بااراده قدم برمی داشت..پاهایی که دیگر هیچ وقت قسمت نشد راه رفتنشان را ببینم... خودم را از پله ها بالا کشیدم و داخل خانه ای شدم که همه چیزش حمید را صدا می کرد..گویی در و دیوار این خانه از رفتن حمید دلگیرتر از همیشه شده بود.. خانه ای که تا حمید بود، با همه ی کوچکی اش دنیا دنیا محبت و مهربانی داشت..ولی حالا شبیه قفسی شده بود که نمی توانستم به تنهایی آن را تحمل کنم.. نفس کشیدن برایم سخت بود..خانه به آن باصفایی بعداز رفتن حمید برایم تنگ و تاریک شده بود... 💔 اذان که شد سر سجاده نماز خیلی گریه کردم..بعداز نماز قرآن را باز کردم تا با خواندن آیاتش آرام بگیرم..نیت کردم و استخاره زدم.. 📖 همان آیه معروف آمد که:✨ما شما را با جان ها و اموال می آزماییم..پس صبر پیشه کنید✨ با خواندن این آیات کمی آرام تر شدم، باهمه ی وجود از خدا خواستم مرا در بزرگترین امتحان زندگی ام روسفید کند.. 📿 سجاده را که جمع کردم، چشمم به مهرهایی افتاد که حمید روی اوپن گذاشته بود..به آنها دست نزدم.. باخودم گفتم: خود حمید هروقت برگشت، مهرها رو برمی داره.. ☘ هرچیزی را که دست زده بود، آویزان کرده بود یا جایی گذاشته بود، همانطور دست نخورده گذاشتم بماند... پایان فصل نهم 🌷۲۵۲ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 ✨بجای تماشای پنجره زندگی دیگران ازڪتاب عمرت لذت ببر 💫داشته‌هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر و برای نداشته‌هایت تلاش ڪن ✨حسرت باغچه دیگران را نخوردرعوض باغبان دنیای خودت باش سلام و صبحتون بخیر و شادابی