ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید🌸
#التماس_دعا
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#حرکت
#صفایی_حائری
#انتشارات_لیله_القدر
#معرفی
کتاب حرکت کتابی در تحلیل جریان فکری و تربیتی انسان است. این اثر با تحلیل و نقد جریانهای فکری و تربیتی در جامعه امروزی بر ضرورت حرکت و پویایی به سمت کمال تاکید میکند و تعادل را شرط رسیدن به کمال میداند.
نویسنده در این کتاب تأکید دارد ضرورت حرکت، باید از ضرورت نفسکشیدنمان هم بیشتر باشد تا بتوانیم بهخاطر آن، حتی خون و جانمان را بدهیم. مادامی که ضرورت حرکت در این سطح درک نشده باشد، قطعاً انسان در راه میماند؛ راههایی که پرپیچوخم و پرخطر است. راههایی که پر از درگیری و رنج است.
آدمی که به ماهی چند هزار تومان حقوق و یک زن و بچه و برو بیایی و احیاناً یک عنوان روشنفکری و چند جلسه سخنرانی قانع است، دیگر چه میخواهد؟ اگر به این حد قانع باشد، طبیعی است که حرکتی نکند، طبیعی است که در رکودش بگندد. اگر به طهارت آب پاک چشمهها و اشک پاک ابرها هم که باشد، میگندد که گندیدن ضرورت است.
کفر متحرک به اسلام میرسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگ کفر است. سلمانها درحالیکه کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها درحالیکه با رسول بودند، رکودِشان آنها را به کفر پیوند زد.
ما که برای رسیدن به یک شغل، یک منصب و یا حتی یک لیوان آب، اینقدر فعّال و کوشا هستیم و اینقدر زدوبند میکنیم، آیا ضروریتر از اینها برایمان وجود ندارد؟ آیا در همین سطح و اندازه هستیم؟ این کتاب به شما یاد میدهد حرکتهای خود را مدیریت کنید و در مسیری که دوست دارید قدم بردارید.
#امانت_دهنده:
@physiotherapyIRANMEHR
@ketabkhanemadarane
🏡کتاب خانه مادرانه سبزوار🏡
#با_ذکر_صلوات #کتاب_بزرگسال #حرکت #صفایی_حائری #انتشارات_لیله_القدر #معرفی کتاب حرکت کتابی در ت
🌱این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگی سعادتمند پیشنهاد میکنیم.🌱
🏡کتاب خانه مادرانه سبزوار🏡
#با_ذکر_صلوات #کتاب_بزرگسال #حرکت #صفایی_حائری #انتشارات_لیله_القدر #معرفی کتاب حرکت کتابی در ت
#بخشی_از_کتاب_حرکت
#کتابخانه_مادرانه
📚📖📚📖
فطرت؛ یعنی همین ترکیب و ساخت انسان، به گونهای است که برایش امکان ایستادن نیست. آدمی طوری آفریده شده که نمیتواند بماند. در او شوری ریختهاند، به او خود آگاهی و بینشی دادهاند که میداند قلّههایی که باید به دست آورد، غیر از چیزی است که امروز در آن قرار دارد. همین احساس، حرکت انسان را چه در مراحل عالی روحیاش، چه در جامعهاش و چه در تاریخش، تأمین میکند.
ضرورت حرکت، از ترکیب ما، از فطرت ما، از ساخت ما مایه میگیرد و به همین خاطر کسانی که حرکتی ندارند، مجبورند با تنوعها خودشان را مشغول کنند. تنوعطلبی، نشان دهنده نیازی است که ارضاء نشده؛ مثل گرسنهای که اگر به او غذا ندهند، کثافتها را هم میخورد.
وقتی آدمی حرکتی ندارد، مجبور است خودش را با شکلهای مختلف زندگی فریب دهد تا خیال کند که حرکتی دارد.
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#بی_کتابی
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#انتشارات_شهرستان_ادب
#معرفی
بیکتابی داستانی نوشته محمدرضا شرفی خبوشان ماجرای دلال کتابی در زمان مشروطه است که دیوانهوار به دنبال کتابهای قدیمی و نسخ خطی میگردد.
✔️دلال داستان برای به دست آوردن نسخه باارزشی از یک کتاب وارد رقابت با همصنفهای خود میشود و در این راه خطرهای بسیاری را به جان میخرد. در این بین اما صدای وجدانش لحظهای آرامش نمیگدارد.
شرفی خبوشان با هنرمندی در بیکتابی تصویر انسان حریصی را نشان میدهد که در تمامی زندگیاش میل به داشتن و بیشتر داشتن بر او حکمرانی میکند. شخصیت اصلی کتاب اما انسان باهوشی است که خواننده را با خود همراه میکند، مخاطب خود را به جای او میگذارد و توصیفهای فوقالعاده نویسنده خواننده را همهجوره درگیر خود میکند. در انتها رجوع به خویشتن و درک بیشتر از حقیقت زندگی، فضای کتاب را با درون هر انسان گره میزند و افق جدیدی را برایش باز میکند.
#امانت_دهنده:
@physiotherapyIRANMEHR
@ketabkhanemadarane
#بخشی_از_کتاب_بیکتابی
#کتابخانه_مادرانه
📖📚📖📚
چه بارها که به خاطر کتاب سیلی خوردم و تنم کبود شد و در انبار حبس شدم. بعضاً پیش میآمد که پدراندرم به خاطر عجز و لابه و گریههای مادرم به اصطلاح مهربان میشد، مرا مینشاند در اتاقش و کتابی را که دست گرفته بود، بلند میخواند و وادارم میکرد که گوش بدهم.
با شلوار قصب راهراهش مینشست روی تختهپوست بزرگ و سفیدی که مخصوص خودش بود و تکیه میزد به مخدّه گلبهی و میز کوچک چوبگردویش را که پر بود از قلمنی و قلم فلزی و دوات مختلف و قلمتراش و قطزن استخوانی و کاغذ و نسخههای خطّی، کنار میزد و چهارزانو کتاب را مثل نوزاد تازه به دنیا آمدهای، با دست میگرفت روی پاهایش و سرش را خم میکرد و قوزش بالا میآمد و شروع میکرد به خواندن.
من کنار در، نزدیک نعلینهایش، دوزانو لابد مینشستم و دستهایم را میگذاشتم روی زانوهایم و گوش میدادم و گاهی مادرم اگر با سینی چای یا دمکرده گلگاوزبان و اسطوخودوس یا مرزنگوش وحشی گوشه در را باز میکرد، بلند میشدم و خیلی متین و آهسته، سینی را میگرفتم و میگذاشتم کنار دستش و دوباره برمیگشتم و دوزانو سرجایم مینشستم تا وقتی که خودش بگوید، بلند شو برو یا فرمان بدهد که کوزه آب بیاورم یا نشانی میداد که بروم از کی کتاب بگیرم یا کتابی را داخل بقچه میپیچید یا در جعبه میگذاشت که ببرم به کی بدهم یا بروم کجای بازار نخ ابریشم یا کاغذ یا سریشم بگیرم و برگردم.
@ketabkhanemadarane
مدت زیادی است که پایش به خانه ما باز شده...
یکبار از قفسه کتاب برداشتم و برای بچهها خواندمش.
یکبار هم که برادرزادهام خانهمان بود، دادیم بخواندش و برایمان تعریف کند قصهاش را.
این روزها که بحث حجاب و عفاف داغ بود، بعضی کلیپهای فضای مجازی صدایم میزدند که بازشان کنم.
دوتا از این کلیپها،
از خانم دکتر فاضل و استاد راجی بود که هر دو در مورد عفاف و حجاب و اختصاصاً در مورد این کتاب بود.
اینها را که دیدم و شنیدم دلم هوای خواندن مجدد کتاب را کرد.
از قضا دخترم هم بیدار بود و خوابش نمیبرد.
گفتم میخواهی برایت کتاب بخوانم؟
گفت: بله
سرش را گذاشت روی پایم، آرام و آهسته شروع کردم به خواندن.
با اینکه قبلا هم خوانده بودمش، اما این بار جور دیگری بر دلم نشست و رزق نیمهشب من و دخترم شد.
بعد هم درباره موضوع کتاب با هم صحبت کردیم.
قصهای که امشب برای دخترم خواندم برای بیدارشدنش بود و نه به خواب رفتنش.
#کتابلینالونا
#کلرژوبرت
#حجابوعفاف
#هویتواقعیزنمسلمان