eitaa logo
یک کتاب خوان معمولی
140 دنبال‌کننده
208 عکس
21 ویدیو
5 فایل
اینجا درمورد کتابهایی که خوانده‌ام مینویسم، نظراتِ یک کتاب خوان معمولی اینجا هستم @raziyehtaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
صمد طاهری از آن نویسنده هاست که میتواند با سوژه های معمولی و پیش پا افتاده هم داستان بنویسد. گرچه توانش را دارد از دل همین سوژه های ساده هم داستانهای عجیب و غریب خلق کند و مخاطب را حیرت زده و متحیر کند😊 در این مجموعه صمد طاهری تلاشش را کرده کمی از فضای رئالیسم فاصله بگیرد و به سوی فضای جادو، شگفتی و به اصطلاح خودمانی تر فضای مارکزی قدم بردارد. او در این حرکت جدیدش هم موفق بوده و داستانهایش همچنان باورپذیر و جذاب‌اند. بعد از خواندن این کتاب احتمالا با خودتان میگویید (چرا فکر میکنم باید سوژه خیلی فوق العاده و منحصر بفرد باشه؟ چرا از اتفاقات دور و برم داستان نمیسازم؟😉) . . .
دو داستان از این مجموعه را قبلا خوانده و شنیده بودم اما لذت دوباره خواندنش را از دست ندادم، داستانهای صادق بیگی پیرنگ درستی دارند، و خب لازم نیست دوباره تکرار کنم که او صاحب سبک است و داستانهایش آدم را چنان همراه میکند که بعید است شخصیتها را باور نکنی و توی مغزت شکل و شمایلشان ندی. از ویژگی های دیگر صادق بیگی تسلط فوق العاده‌ی او به اصفهان است، از معماری و گویش گرفته تا آشپزی و سنتهای اصیل اصفهانی که دارد کم کم فراموش میشود.
ألسَّلامُ عَلَیکَ یَا وَليَّ اللّهِ، أنتَ أوَّلُ مَظلُومٍ، وَ أوَّلُ غُصِبَ حَقُّهُ. سلام بر تو ای ولیّ خدا، تو اوّل مظلوم عالمی،و نخستین کسیکه حقّ او غصب شد. تصویر از کتاب اسرار آل محمد (صل الله علیه و آله) نوشته‌ی سلیم بن قیس
اجازه بدهید با تمام ارادتی که به صمد آقا دارم بگویم : این دیگه چه سمی بود😐 یک داستان رئال که زمان خاصی را شامل نمیشود کدهایی داده شده و شما باید تکه های داستان را مثل قطعات پازل کنار هم بگذارید تا به نتیجه‌ برسید. رمان کوتاهِ(!) برگ هیچ درختی فضا سازی‌های خوبی دارد اما این بی زمانی در سیر داستان ممکن است شما را کلافه و سردرگم کند طوریکه با خودتان بگویید راوی الان کجاست؟ چندساله‌ست؟ چه سالی را روایت میکند؟ قبل از انقلاب؟ دوران جنگ؟ دهه‌ی هفتاد یا ...🤔 😉
پسرک هرچه عیدی در این ایام درو کرده چپانده توی صندوقچه و آن را گذاشته جلوی کتابخانه و تاکید کرده که کسی حق ندارد به اندوخته‌اش دستبرد بزند و الا با آن مار غاشیه‌ی پیچیده دور صندوق روبه‌روست! هر بار نگاهم به صندوقچه می افتد، چیزی توی قلبم فرو میریزد، من از این ایام چه اندوخته ای با خودم دارم؟ صندوقچه‌ی وجودم را با چه چیزی پر کردم؟ حواسم هست که باید نگهبان این دارایی ها باشم که هنوز رمضان عزیز تمام‌نشده از دستش ندهم؟ اینها را با خودم میگویم اما حقیقتش اینست که احتمال میدهم صندوقچه‌ام خالی باشد من نه عبادت درخوری داشتم و نه آنچنان که باید از فرصت هایم بهره بردم، ماه مبارک دارد بساطش را جمع میکند که برود و من با صندوقچه ای خالی اما امیدوارانه چشم انتظارم تا (پر کند دوباره کیل مرا ایها العزیز)
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
هدایت شده از شروق
پروردگارا در این واپسین ساعات ماه مبارک،به تو پناه می برم از تمام دانسته هایی که دغدغه دانستنش را نداشتم و آموختم و نه تنها جزیی از من نشد که باری شد برای سنگین تر کردن ابر توهم دانستن هایم.... خداوندا در این ساعات پایان مهمانی،به تو پناه می برم از تمام علم هایی که نافعم نبود.... ای مهربانترین میزبان هستی در این لحظاتی که از پای سفر مهمانی ویژه‌ات میرویم تا پای سفره مهمانی همیشگی‌ات برگردیم به تو پناه می برم از هر آنچه که برزبان می آورم تا حباب وجودم را پیش چشم دیگران بزرگتر کنم ..... خدایا ای پناه بی پناهان،پناهمان هستی، ظرفیت درک پناه بودنت را به ما بده.... https://eitaa.com/shoruq
بعد از مدتها خواندن رمان‌های خطی و ساده، خواندن این رمانِ پست مدرن برایم لازم بود و البته سخت، باید تکه های این پازل را کنار هم میچیدم و آپارتمانِ توی مغزِ رضا قاسمی را میساختم، با آدمهای عجیب و غریبش و دنیای مهاجرتش که از آدمی مثل من بسیار فاصله دارد. اگر به دنبال یک رمان متفاوت که چهار چوبهای ذهنی را میشکند و طرحی نو در می اندازد هستید خواندن این اثر را توصیه میکنم.😊 ممنونم از زهرای عزیزم که این کتاب را برایم هدیه فرستاد. . . .
احتمالا از لبه‌های برگشته‌ی جلدِ کتاب و قیمت پشت جلدش متوجه شده اید که کتاب جدیدی نیست، داستانهای این کتاب را بی اندازه دوست دارم طوری که هر بار دستم به نوشتن نمی رود، این کتاب را باز میکنم و داستانهایش را برای نمیدانم چندمین بار میخوانم و بعد از خواندن هر داستان انگار که انرژی زایی خورده باشم جان میگیرم برای نوشتن، قلم حسینی زاد و صادق بیگی برای من معجزه میکند و هلم میدهد به سمت بیشتر نوشتن، شما با خواندن آثار کدام نویسنده دلتان می‌خواهد بنویسید؟ . . از متن کتاب:( مادر، بی خود می گن قلب از گوشت و عضله‌ست، طاقتش از فولاد هم بیشتره)
https://t.me/daliibook اینجا را رو به راه کرده ام برای یک شروع دیگر خوشحال میشوم اگر همراهم باشید😊
دیروز کنار رودخانه‌ی بی جانِ زاینده رود سربازِ کوچکِ محمد کلباسی را هم برده بودم(پشت آن درخت ها زاینده رود خوابیده) کلباسی با داستانهایی که برای زمانه‌ی خودش انقلابی به حساب می آمدند کنار ما نشسته بود، او که رفیق گرمابه و گلستانِ گلشیری بوده و در جُنگ اصفهان همراه بسیاری از نویسندگان مطرح قلم میزده بعد از انقلاب این مسیر را جدی و پر قدرت ادامه نداد تا اینکه پارسال آبانماه برای همیشه رفت بی آنکه آنقدرها اسمی از او بشنویم و داستانی بخوانیم (البته که بعد از مرگش مراسم های زیادی برای یادبودش در شهر کتابهای مطرح برگزار شد🙄) این کتاب نه داستان کوتاه داشت و سرشار از نشان دادن بود طوری که نمیتوانستی جایی را که نویسنده نشان داده و آدمهایی را که ساخته تصور نکنی😊
یک کتاب خوان معمولی
https://t.me/daliibook اینجا را رو به راه کرده ام برای یک شروع دیگر خوشحال میشوم اگر همراهم باشید😊
حواسم بهتون هست که نیومدین اینجا 🤨اگر فکر کردین بیخیالتون‌ میشم زهی خیال خام و باطل، قطعا در ایتا هم خواهم بود و شما انقلابیون رو هم مجبور خواهم‌کرد از من نشانگر کتاب بخرید😏😎 https://eitaa.com/dalibook
وای از شدت چرت بودن این کتاب🤦‍♀️ یعنی میتونم بگم نویسنده حتی یکبار هم داستانها رو بازنویسی نکرده، اصلا بزرگوار اصول داستان نویسی رو نه تنها رعایت نکرده که گویا نمیدونسته اصول و قاعده‌و چهار چوب نوشتن چی هست. حیف از اون ۲۰ تومنی که بالای این کتاب دادم، حیف از وقتی که گذاشتم تا ببینم سرانجام این پنج زنِ داخل کتاب چی میشه حیف حیف🙄🤐🤦‍♀️ اینم اگر نگم دق میکنم میمیرم، نویسنده فکر کرده هر چقدر اسامی عجیب و غریب روی شخصیتها بذاره ما میگم واو چه خفن واو چه ژدااب😒 در حالی که من به شخصه میگم چقدر دور، چقدر غیر واقعی، چقدر چرت، آبان و نجات(واسه جنس مونث) و صحرا و بارزان و ...اینا هم شد اسم شخصیت؟😖
من قبل از بارداری کتابهای مربوط به بارداری را میخواندم، وقت بارداری، کتابهای مخصوص نگهداری از نوزاد، وقت بچه دار شدن کتابهای مربوط به کودکان و حالا آرام آرام دارم میروم به استقبال از نوجوانی! این جلوتر رفتن از حال هم برایم اضطراب می آورد و هم آرامش، اضطرابش آنجاست که نمیدانم آینده چقدرش شبیه به تصوراتم خواهد بود و آرامشش آنجایی‌ست که تلاشم را کرده ام برای ساختنِ فضایی امن. این کتاب را خواندم و تمام مدت تصور کردم اگر پسرهام توی یازده دوازده سالگی بخواهند این کتاب را بخوانند برایشان جذاب خواهد بود؟ جوابم قطعی نیست، احتمالا فضای داستان کاملا غریبه‌ست و درک کردن ِ حمله‌ی خروس و آفتابه دزدی و ... برایشان سخت است اما شاید بتوانند با حس و حال رضا و ذبیح و امیر ارتباط بگیرند.(امیدوارم🥴) . . .
هدایت شده از Dalibook
لکن اینگونه نباشد که روز معلم بیاد و بره و شما واسه معلمهاتون، معلم بچه هاتون، مامان و باباهاتون و هر کسی که به نوعی معلمتون بوده از این بوک مارکها نخرید 😁 قیمت ۵۰ تومان برای سفارش اینجام @Raziyehtaheri اینجا نشانگر کتاب میفروشم، کارهایی از من و پسرهام😊💏 @Raziyehtaheri https://eitaa.com/dalibook
ابوتراب نوشته باشه جایزه‌ی بنیاد گلشیری هم برده باشه دیگه آدم چی میخواد از یک کتابِ خوب؟ 😁 نثر و زبان بسیار جذاب، سوژه‌ی داستان‌ها بدیع، تصویر سازی‌ها هم بسیار به اندازه و درست. داستانهای ابوتراب خسروی معمولا خوش خوان نیست و برای عوام و کسانی که میخواهند از قصه خواندن لذت ببرند توصیه نمیشود آما برای نو نویسنده قطعا خواندنش واجب است😉 کتابی بود که دوست داشتم تمام نشود🥲
این کتابِ روان و خوش خوان(انگار که نشسته اید پای یک سخنرانی از فردی خوش صحبت) را حتما بخوانید. مثالهایش ملموس و واضح و نکاتش ارزشمند. البته که من با بعضی از قسمتهای کتاب زاویه داشتم و به نظرم میرسید که باید به روز رسانی شود اما در کل کتابی بود که ارزش خواندن داشت. من مدتهاست فهمیده ام ما تلاش می‌کنیم برای تربیت اما لزوما این تلاش نتیجه بخش نخواهد بود! باید از خدا بخواهیم فرزندانمان را تربیت کند. کاری که او به سرانجام‌ برساند کمی و کاستی و کوتاهی ندارد. . . . این سخن از امام صادق چکیده‌ای از چندین و چند جلسه کارگاه فرزند پروری‌ست. (خداوندا ما را با این خاندان محشور بفرما) امام صادق(ع) می فرمایند: «أَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ، وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ، فَفُوا لَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ لَایرَوْنَ إِلَّا أَنَّکمْ تَرْزُقُونَهُم کودکان را دوست بدارید و به آنها محبت کنید، پس اگر به آنان وعده ای دادید، به آن وفا کنید؛ زیرا آنان روزی خود را در دست شما می بینند. »
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی که برایتان خواندم از این کتاب بود. کتابی با ۲۱ داستان کوتاهِ به هم پیوسته که ماجراهای یک روستا را روایت میکند، داستانها بسیار تصویری هستند و چنان جذاب که گمان نکنم دلتان بخواهد کتاب را زود زمین بگذارید. آدم‌ها و ماجراهای روستا گاهی به جنگ گره میخورند، گاهی به عشق و گاهی هم به مسائل اجتماعی و ... نویسنده با زوایای دید مختلف قصه می‌گوید گرچه لحن‌ها تکراریست اما این هم باعث نشد که از این کتاب زده شوم، بلکه هنوز دلم میخواست از دی حسین، از معلی از لیلو و... بخوانم.
لطفِ جناب فرهانیان نسبت به کانالِ قِنج و مِنج و جمع و جور بنده😁
هدایت شده از هُرم
یک کتاب خوان معمولی می‌شناسم که کتاب‌های خوبی می‌خواند و کتابها را خوب هم معرفی می‌کند. این کتاب‌ها بخشی از آن پیشنهادها ست. https://eitaa.com/ketabkhanemamoli
نام تصویر سازش را نمیدانم اما گمان میکنم حال و احوالش شبیه من بوده که این طرح را زده، شبیه کسی که قلبش درون سینه‌اش مثل پرنده ای که فصل مهاجرتش فرا رسیده اما باید در قفس باشد بال بال میزند. خوش به حال طراحش که چنین امیدوارانه دریچه را باز کرده و طعم رهایی را چشیده ... خوش‌به حالِ پرنده های آزاد!
فیودور داستایفسکی گفت: «ما همه از شنل گوگول درآمده‌ایم.» یک داستان کوتاه که همه‌ی عناصر داستان نویسی را دارد همین!
آرش صادق بیگی در یک پادکست تعریف میکرد که دیداری داشته با اصغر عبدالهی در اواخر عمرش. اواخر یعنی آنجایی که آدم می‌داند فرصتی ندارد، همانجا که کم کم می افتد به تکاپوی حلالیت طلبیدن یا انجام دادنِ کارهای نکرده یا وصیت کردن و این طور چیزها. صادق بیگی که از مریدانِ عبدالهی بوده در کافه روبه رویش می‌نشیند تا حرفی بزند، مثلا دلداری بدهد یا همدلی کند(چون عبدالهی سرطان داشته و خودش هم میدانسته) بغض امانی برای این کارها به صادق بیگی نمیدهد. استادش اما رهاتر، آرام‌تر، و سبکبال‌تر از آن چیزی بوده که صادق بیگی تصورش را میکرده، استاد رو می‌کند به شاگرد خوبش و می‌گوید: نگران من نباش، من حسرت چیزی را ندارم! من با همین جای این گفت و گو کار دارم، همین جا که لابد عبداللهی خیره مانده به چشم‌های صادق بیگی و یک جرعه از قهوه‌اش را نوشیده و گفته:(حسرت چیزی را ندارم) آدم باید خیلی پاک، درست و با سروسامان زندگی کرده باشد تا خیال جمع و خاطر آسوده باشد که حسرت چیزی به دلش نمانده و این طور آماده‌ی مرگ است. این بی حسرتی و بی عقده بودنِ عبداللهی در این کتابش کاملا پیداست، ذره ذره تجربه هایش را ریخته روی کاغذ تا همه بدانند و بفهمند. این میزان از دقت و توجه برای انتقال تجربه فقط از آدمی مثل اصغر عبداللهی بر می آید و بس! . . .
یک اثر خوب با نثری روان، جذاب و کم نظیر ضد قهرمانی که منصور علیمرادی در تاریک ماه ساخته و پرداخته بشدت باور پذیر است و راز این باور پذیری هم استفاده از تجربه‌ی زیسته در نوشتن است. این رمان که در دسته‌ی رمان‌های رئالیستی قرار می‌گیرد، میتواند شما را به دنیایی دور ببرد دنیای که کمتر آن را دیده یا شنیده ایم اما با هنرِ نویسنده می‌توانیم جهانِ میر جان یا همان ضد قهرمان را تصور کنیم و از خواندن داستانش لذت ببریم. . . .