eitaa logo
کتاب یار
898 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6010278960875701887.pdf
1.71M
📥 📔 حجاب و عفاف 🖌 نویسنده: آیت الله علم‌الهدی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تحقیق و پژوهش .pdf
3.2M
📥 📔 تحقیق و پژوهش در کلام مقام معظم رهبری 🖌 نویسنده: مهدی آقابابایی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کشکول نکته‌های کاربردی ویرایش.pdf
5.23M
📥 📔 کشکول: نکته‌های کاربردی ویرایش 🖌 نویسنده: دکتر علی قتبریان 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
شناخت اسلام - دکتر بهشتی.pdf
2.33M
📥 📔 شناخت اسلام 🖌 نویسنده: آیت الله بهشتی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قانون ۵ ثانیه_مل رابینز.PDF
3.41M
📥 📔 قانون پنج ثانیه 🖌 نویسنده: مل رابینز 📝 مترجم: روزبه ملک زاده 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_6003842355382192330.pdf
173.6K
📥 📔 رابطه حجاب با حیا و عفت 🖌 نویسنده: مریم جزایری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🎥 ⛔️ 🎞 دختر: لباس پوشیدن من به خودم ربط داره!!! 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
این حسن ها چقدر مظلومند (روضه) | حاج میثم مطیعی - @MeysamMotiee_ir.mp3
8.81M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    🎧گوش کنید 📼 🎤 این حسن ها عجیب مادری‌اند... دشمنان خبیث این دو حسن قلبشان را به آتش افکندن.... 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: منبر کاملی رفت مثل آخوندها؛ از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی‌اش... از خواستگاریهایش گفت و اینکه کجا رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آنها گفته بود. گفتم:من نیازی نمیبینم اینا رو بشنوم میگفت: اتفاقا باید بدونین خوب تصمیم بگیرید !!! گفت: از وقتی شما به دلم نشستی، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریها رو صوری میرفتم... میگفت: میرفتم تا بهونه پیدا کنم یا بهانه‌ای بدم دست طرف؛ میخندید که: چون اکثر دخترا از ریشه بلند خوششون نمیاد این شکلی میرفتم؛ اگه کسی هم پیدا میشد که خوشش میومد و میپرسید که آیا ریشهاتون رو درست و مرتب میکنین، میگفتم نه من همین ریختی میچرخم!!! یادم می‌آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمیکنم، مادرم در زد و چای و میوه آورد و گفت: حرفتون که تموم شد کارتون دارم. از بس دلشوره داشتم دست و دلم به هیچ چیز نمیرفت... حرف میزد و لابلاش میوه پوست می‌کند و می‌خورد گاهی با خنده به من تعارف میکرد: خونه خودتونه بفرمایید. زیاد سوال میپرسید بعضیها که سخت بود؛ بعضی هم خنده‌دار... خاطرم هست که میپرسید: نظر شما درباره حضرت آقا چیه؟ گفتم: ایشان را قبول دارم و هر چی بگن اطاعت میکنم. گیر داد که چقدر قبولشون دارید؟ در آن لحظه مضطرب بودم و چیزی به ذهنم نمیرسید، گفتم خیلی!!! خودم را راحت کردم که نمی‌توانم بگویم چقدر زیرکی به خرج داد و گفت: اگه آقا میگن من رو بکشید میکشید؟ بی‌معطلی گفتم: اگه آقا میگن بله... نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد، انگار از اول بله را شنیده؛ شروع کرد دوباره برای آینده شغلی‌اش حرف زد گفت: دوست دارد برود در تشکیلات سپاه؛ فقط هم سپاه قدس. روی گزینه‌های بعدی فکر کرده بود؛ طلبگی یا معلمی. هنوز دانشجو بود. خندید و گفت: که از دار دنیا فقط یک متور تریل دارد که آن هم پلیس از رفیقش گرفته و فعلا توقیف شده است. پررو پررو گفت:اسم بچه‌هامون انتخاب کردم امیرحسین ،امیر عباس ،زینب و زهرا. انگار کتری آب جوش ریختن روی سرم.... کسی نبود بهش بگوید هنوز نه به باره نه به داره. یکی یکی در جیبهای کتش دست میکرد یاد چراغ جادو افتادم، هر چه بیرون می‌آورد تمامی نداشت. با همان هدیه‌ها جادویم کرد تکه‌ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت که از لبنان و سوریه خریده بود. مطمئن شده بود که جوابم مثبت است... تیر خلاص را زد؛ صدایش را پایین تر آورد و گفت: دو تا نامه نوشتم براتون؛ یکی توی حرم امام رضا علیه السلام یکی هم کنار شهدای گمنام بهشت زهرا... برگه‌ها را گذاشت جلوی رویم. کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آنها درشت نوشته بود. از همانجا خواندم. زبانم قفل شد: تو مرجانی، تو در جانی، تو مرغ مروارید غلتانی اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی. انگار در این عالم نبود... سرخوش! مادر و خاله آمدند و به او گفتند: هیچ کاری توی خونه بلد نیست؛ اصلاً دور گاز پیداش نمیشه؛ یه پوست تخمه جابجا نمیکنه؛خیلی نازنازیه!!! خندید و گفت: من فکر کردم چه مسئله مهمی میخواین بگین، اینا که مهم نیست. حرفی نمانده بود؛ سه چهار ساعتی صحبتهایمان طول کشید... گیر داد که اول شما از اتاق بروید بیرون. پایم خواب رفته بود و نمیتوانستم از جایم تکان بخورم... از بس به نقطه‌ای خیره مانده بودم گردن گرفته بود و صاف نمی‌شد. التماس میکردم شما بفرمایید من بعد از شما میام. ول کن نبود مرغش یک پا داشت حرصم درآمده بود که چرا اینقدر یک دندگی می‌کند. خجالت میکشیدم بگویم چرا بلند نمیشوم؛ دیدم بیرون برو نیست دل به دریا زدم و گفتم: پام خواب رفته. از سر لغزپرانی گفت:فکر میکردم عیبی دارید و قرار سراسر من کلاه بره. دلش روشن بود که این ازدواج سر می‌گیرد. نزدیک در به من گفت: رفتم کربلا زیر قبه امام حسین علیه السلام گفتم برام پدری کنید؛ فکر کنید منم علی اکبرتونم هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید برای من بکنید... ⏯ادامه دارد... روایت زندگے بہ روایت همسر ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
Ta Khoda Rahi Nist 34.mp3
1.46M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی تا خدا راهی نیست "چهل حدیث قدسی" 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت سی‌ و چهارم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅ 🔘 قدرت استغفار 🔸 هرجا کم آوردی، حوصله نداشتی، گرفته بودی، پول نداشتی، کار نداشتی، باطریت تموم شد، تسبیح رو بردار و صد بار بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه، آروم میشی. 🔹 آثار فوق‌العاده زیادی دارد و فقط برای آمرزش گناه و توبه نیست... 🔸امام علی«علیه‌السلام» میفرمایند: سه چیز بنده را به رضوان و خشنودی خدا میرساند؛ * استغفار فراوان، * نرمخویی، * صدقه بسیار... 🗣 آیت‌الله مجتهدی تهرانی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈