10.pdf
5.59M
📥 #دانلود_کتاب
📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا
🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
📚 جلد دهم
⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی
#سیاسی
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
11.pdf
4.22M
📥 #دانلود_کتاب
📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا
🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
📚 جلد یازدهم
⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی
#سیاسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ
#یک_جرعه_کتاب
✌️برای پیروزی در بازی زندگی باید نیروی خیالمان را آموزش دهیم.
کسی که به قوه تخیل خود آموخته باشد که تنها نیکی را تصور کند و ببیند، خواهد توانست به همه مرادهای به حق دلش؛
خواه سلامت و خواه ثروت و خواه محبت و خواه دوستی و خواه بیان کامل نفس، و یا هر آرمان بزرگ دیگر برسد.
📙 #چهار_اثر
✍🏻 #فلورانس_اسکاول_شین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
◀️ قسمت: #سوم
یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم: پس من چی؟
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد:
قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!
کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم
که کودکانه پرسیدم: هنوز که درسمون تموم نشده!
و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید:
مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟
به هوای عشق سعد از همه بریده بودم
و او هم میخواست تنهایم بگذارد
که به دست و پا زدن افتادم:
چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟
نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم،
با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید:
نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست!
این دفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟
دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که
با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم:
برا من فرقی نداره!
بلاخره یه جایی باید ریشه این دیکتاتوری خشک بشه،
اگه تو فکر میکنی از سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید:
حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟
شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم
و به جای جواب، دستور دادم: بلیط بگیر!
از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد،
مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده
که مثل پسربچهها ذوق کرد: نازنین!
همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی!
سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود
و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک عدالتخواهیام را عَلم کردم:
اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه،
حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!
و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم.
از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم.
سعد گفته بود اهل استان درعا است و خیال میکردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده
و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم
و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از آشوب شهر لذت میبرد.
در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم،
کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد:
امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود،
دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم: خب چرا نمیریم خونه خودتون؟
بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و اعتراض کردم: اینجا کجاس منو اوردی؟
به سرعت سرش را به سمتم چرخاند،
با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم
و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم
که از کوره در رفتم: اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند
که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد
و فریاد کشید: تو نمیفهمی کجا اومدی؟
هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن!
کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟
بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم
و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد:
نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم!
من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!
و هنوز عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد.
شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم
تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم
و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید: با ولید هماهنگ شده!
پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
⏯ادامه دارد...
بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ
از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804469.mp3
5.15M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
فـــریاد مهــــتابــ
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت هفتم / فصل ششم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
👩💻 #کارگاهمقالهنویسی
🔅 #جلسه_هشتم
🔘 شیوه استفاده از منابع:
در استفاده از منابع باید به این نكات توجه كنیم:
1⃣ اگر مأخذ دارای فهرست است، حتماً به آنها مراجعه شود تا از وقت مراجعه به نحو احسن استفاده شود.
فهرستها هم از فهرست مطالب، اعلام، آیات و... تشكیل میشود؛
2⃣ در مورد استفاده از قرآن و كتابهای حدیثی، تا جایی كه ممكن است باید از معجم الفهرسها استفاده كنیم؛
3⃣ اگر مأخذی، چاپهای متعدد دارد، از نسخه جدید و اصلاح شده آن استفاده كنیم؛
4⃣ چنانچه كتاب غلطنامه یا درستنامه دارد بهتر است ابتدا تصحیح شود، وگرنه به تناسب نیاز، به غلطنامهها مراجعه كنیم.
⭕️ مثلاً گاهی فوت عالمی در متن ۴۷۱ آمده، اما با مراجعه به غلطنامه میبینیم ۴۱۷ درست است.
5⃣ در مراجعه به مأخذ اگر ترتیب كتابت را لحاظ كنیم، مطلوبتر است.
⭕️ مثلاً درمورد بیع خون اگر به كتابهای فقهی به ترتیب تألیف مراجعه كنیم، بهتر است.
6⃣ در مراجعه به كتابهای اصلی كه غیر زبان ماست و تسلطی بر آن نداریم، باید مجهز شویم و یا اینكه داوری نهایی درباره آن را به شخصی خبره و آگاه واگذار كنیم.
🔘 شیوه تنظیم منابع:
🔹اگر از قرآن و یا نهجالبلاغه در متن استفاده شده باشد، نخست قرآن و بعد نهجالبلاغه بدون ذکر مشخصات آورده میشود.
🔸اگر از ترجمه قرآن و نهجالبلاغه استفاده شده، نام مترجم ذکر شود.
🔹در تنظیم فهرست منابع، به ترتیب منابع فارسی، منابع عربی و منابع انگلیسی ذکر میشود.
🔸منابع استفاده شده به ترتیب حروف الفبایی نام خانوادگی نویسنده ذکر میشوند.
🔹القاب و عناوین مانند آیت الله، حجت الاسلام، استاد، دکتر، مهندس، شهید و... در فهرست منابع حذف میشوند.
🔸نام خانوادگی و نام نویسنده، عنوان کتاب،(مترجم یا مصحح یا محقق)، محل نشر: انتشارات، نوبت چاپ، سال چاپ.
⭕️مثال: طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی،چاپ هشتم،۱۳۸۶ه،ش.
🔵 نکات قابل توجه:
🔻در تنظیم فهرست منابع، سال چاپ هجری شمسی و یا قمری و یا میلادی با حروف مخفف مشخص میگردد.
مانند: ۲۰۱۲م - ۱۳۸۹هـ.ش - ۱۴۰۰هـ.ق
🔻در تنظیم فهرست، اگر از منابع مختلف یك نویسنده استفاده شود، به جای تکرار نام وی از خط تیره استفاده میشود.
⭕️مثال:
مطهری، مرتضی، انسان کامل، قم: انتشارات صدرا، چاپ اول،۱۳۶۸ه.ش.
__________، پیرامون انقلاب اسلامی، ، قم: صدرا، چاپ سوم،۱۳۷۵هـ.ش
🔻اگر محل انتشار کتاب مشخص نباشد، واژه (بیجا) و اگر ناشر معلوم نباشد واژه (بینا) و چنانچه سال انتشار مشخص نباشد واژه (بیتا) به جای آن استفاده میشود.
⭕️ مثال:
◾️مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، قم: دارالثقلین، چاپ اول، بیتا.
◽️فیض کاشانی، محسن، علم الیقین فی اصول الدین، بیجا، بیدار، چاپ اول، بیتا.
◾️سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد، قم، بینا، ۱۳۶۵هـ.ش.
🔻در صورتی که اثر، دو یا سه نویسنده داشته باشد، نام همه نویسندهها ذکر میشود.
⭕️ مثال:
احمدی، رضا؛ وکیلی، صادق؛ اخلاق اسلامی، قم: انتشارات طه، چاپ اول،۱۳۹۶ هـ.ش.
🔻در صورتی که اثر، بیش از سه نویسنده داشته باشد، نام اولین نویسنده به همراه کلمه دیگران استفاده میشود.
⭕️مثال:
احمدی، رضا و دیگران،..
🔴 شیوه تنظیم فهرست مقالات:
✔️ نام خانوادگی و نام نویسنده، عنوان مقاله داخل گیومه، نام نشریه، شماره نشریه، سال انتشار.
⭕️ مثال:
فیروزجایی، علی، «ارزش بدیهیات در فلسفه مشاء»، فصلنامه حکمت،۱۳۹۰ هـ.ش، شماره ۳۸
✅ نکته:
در مورد مقالات دائرة المعارفها، پس از نام مجموعه به نام ویراستار یا سر ویراستار و مشخصات چاپی اشاره میشود.
⭕️ مثال:
حسین، ناجی «پوریای ولی»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی،۱۳۸۳ هـ.ش، صص ۷۴۳_۷۴۴
⏯ ادامه دارد...
#نکات_پژوهشی
#دوشنبه ۱۴۰۱/۰۸/۱۶
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
نگاهی-به-تاریخ-جهان-ج۱-نهرو-تفضلی.pdf
12.83M
📥 #دانلود_کتاب
📔 نگاهی به تاریخ جهان
🖌نویسنده: جواهر لعل نهرو
📝 مترجم: محمود تفضلی
📚 جلد اول
#تاریخ
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
Nehro_Negahi Be Tarikhe Jahan_2.pdf
11.79M
📥 #دانلود_کتاب
📔 نگاهی به تاریخ جهان
🖌نویسنده: جواهر لعل نهرو
📝 مترجم: محمود تفضلی
📚 جلد دوم
#تاریخ
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بخش 3.pdf
9.98M
📥 #دانلود_کتاب
📔 نگاهی به تاریخ جهان
🖌نویسنده: جواهر لعل نهرو
📝 مترجم: محمود تفضلی
📚 جلد سوم
#تاریخ
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
21 راز موفقیت میلیونرها.pdf
1.4M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ۲۱ راز موفقیت میلیونرهای خود ساخته
🖌نویسنده: برایان تریسی
📝 مترجم: علی اکبر قاری نیت
#موفقیت
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5848450619001536569.pdf
1.39M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آسان آموز قانون شورای حل اختلاف
🖌نویسنده: طیبه جمالزاده
🔻ارائه قانون به شیوه نموداری و رنگی
🔺یادگیری سریع قانون، بانمودار آموزشی
#حقوقی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ
#فرزند_پروری
⁉️بعضی از بچهها تحمل باختن توی بازی رو ندارند، چهجوری تحملشون رو بالا ببریم؟
1️⃣ ممکنه خودباوری پایینی داشته باشن و احساس منفی درباره خودشون؛ باید تلاش کنیم تا اعتماد به نفسشون رو بالا ببریم.
2️⃣ اونا رو با خواهر و برادر و همسالانشون مقایسه نکنیم.
3️⃣ هیچوقت جوری باهاشون بازی نکنیم که همیشه برنده بشوند. بذاریم گاهی باختن رو هم تجربه کنند، بعد اونوقت ما برد قبلیشون رو بهشون یادآوری کنیم.
4️⃣ بیشتر بازیهای غیر رقابتی رو تو لیست بازیهاشون قرار بدیم.
5️⃣ بهتره بیاهمیت بودن باختن رو بهصورت عملی بهشون یاد بدیم.
#نکات_تربیتی
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
◀️ قسمت: #چهارم
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید:
-ایرانی هستی؟
از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد:
-من که همه چی رو برا ولید گفتم!
و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد:
-حتماً رافضی هستی، نه؟
و این بار چکاچک کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد
و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد:
-اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!
انگار گناه ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد:
-من قبلاً با ولید حرف زدم!
و او با لحنی چندشآور پرخاش کرد:
هر وقت این رافضی رو طلاق دادی، برگرد!
در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از مبارزه پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید.
سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شدهایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم:
-این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟
-چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر میدانست که بهجای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد:
-چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید شیعه هستی!
-اینام وهابی هستن و شیعه رو کافر میدونن!
از روز نخست میدانستم سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای آزادی سوریه به این کشور آمدهام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم:
-تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟
و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگیام را به تمسخر گرفت:
-ما با اینا همکاری نمیکنیم! ما فقط از این احمقها استفاده میکنیم!
همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت:
-همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد:
-فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی میتونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم!
او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شبهایی که خانه نوعروسانهام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم و او فقط در شبکههای العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده که دیگر این جنگ بود، نه مبارزه
ترسیده بودم، از نگاه مرد وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم:
-بیا برگردیم سعد! من میترسم!
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانهام صورتش از عرق پُر شده و نمیخواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت.
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریههایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد.
قدمهایم را دنبالش میکشیدم و هنوز سوالم بیپاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم:
-چرا نمیریم خونه خودتون؟
به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم:
-خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم درعا!
باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید:
-امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح!
دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید:
-من میخوام برگردم!
چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد.
طعم گرم خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد.
⏯ادامه دارد...
بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ
از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804470.mp3
7.11M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
فـــریاد مهــــتابــ
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت هشتم / فصل هفتم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
📚 #برشی_از_کتاب
اگر من به علت اینکه نمیتوانم روی پای خود بایستم به کسی بستگی پیدا کنم، آن شخص ممکن است یک نجاتدهندهی زندگی باشد، ولی رابطهی من و او رابطهی عاشقانه نیست.
گرچه ممکن است این مطلب ظاهرا متناقض جلوه کند.
حقیقت آن است که توانایی تنها ماندن لازمهی توانایی دوست داشتن است.
📘 #هنر_عشق_ورزیدن
✍🏻 #اریک_فروم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@BookTopجوان خام.pdf
5.2M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جوان خام
🖌نویسنده: فیودور داستایوفسکی
📝 مترجم: رضا رضایی
#رمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
آیین زندگی (اخلاق کاربردی) .pdf
20.61M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آیین زندگی؛ اخلاق کاربردی
🖌نویسنده: احمد حسین شریفی
#سبک_زندگی
#پایان_مماشات
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
adat-bad.pdf
3.45M
📥 #دانلود_کتاب
📔 چگونه از اسارت عادات بد رهایی یابیم؟
🖌نویسنده: رضا فریدون نژاد
#روانشناسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بررسی_رابطه_بازی_های_رایانه_ای_خشن.pdf
916.9K
📥 #دانلود_مقاله
📔 بررسی رابطه بازیهای رایانهای خشن بر پرخاشگری دانشآموزان
#روانشناسی
#پایان_نامه
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈