💌عاشقانههای_جوشنکبیر
]اللُّهُــمَّ انّی اُساُلُک باسمک...]
بارالها!
تو را میخوانــــم...
تو را ، با تمام #نامهای زیبایت...
از تو میخواهـــم
ای صاحب اسماءالحسنی
ای که نام و یاد تو مایهی #آرامـش
است ای #بخشنده و #مهربانی که
اطمینان بخش هــمهی قلبهایی مرا
از #تنگـــناهای دنیا و آخرت نجات
بــــده.
✔️ #فــــــراز_اول
@khadem_mayamey
🔴١-این عکس یکی ازدردناکترین ودر عین حال حماسیترین لحظات فکه،ماجرای #گردان_حنظله است که ٣٠٠نفرازنیروهایش درون یک کانال بمحاصرۀ #عراقي هادر میآیندآنهاچندروزباتکیه بر #ايمان خودبه مقاومت ادامه میدهندوبمرورهمگی توسط آتش دشمن ویاعطش مفرط به #شهادت میﺭﺳﻨﺪ،ساعات آخربیسیمچی گردان همت راخواست،حاجی پای بیسیم آمدصدای ضعیفی راازآن سوی خط شنیدکه میگوید:
احمدرفت،حسین هم رفت،باطری بیسیم داردتمام میشود #عراقي هاعنقریب میآیندتاماراخلاص کنند،من هم خداحافظی میکنم از قول مابه #امام بگوییدهمانطورکه فرمودید #حسين وار #مقاومت کردیم،ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ وﺗﺎﺁﺧﺮایستادیم
#شهدا_شرمندهایم😔
@khadem_mayamey
#شهیدان
🌸ڪارے ڪن اے #شــهید...
🌹بعضے وقت ها نمیدانم؛
درگرد و غبارگناه این دنیاچه ڪنم.
🌸مرا جدا ڪن از زمین
دستم را بگیر...
میخواهم در دنیاے تو آرام بگیرم...
🌹کمکم کن برادرم😔
🌷یادش با ذکر #صلوات
@khadem_mayamey
#رمان_قدیس
😍😍😍😍
رمان پر طرفدار و زیبای قدیس
📚📚📖📚📚
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_سوم
کتاب روی میزش باز بود. عینکش را برداشت و قبل از آنکه آن را به چشمش بزند، به ساعت دیواری نگاه کرد. نیم تنه اش را به طرف میز خم کرد و شروع کرد به مطالعه:
خانهای که در آن سکونت دارم، فراخ است و دلگشا ؛ خانهای قدیمی و به سبک منازل رومی، شاید بازمانده از سران رومی ساکن در شام که با حمله اعراب، شهر را ترک کرده و گریخته بودند. غلامان و کنیزکان حرف شنویی دارم . به محمد و عبدالله هر یک ۵ اتاق و مطبخ و پذیرایی دادهام تا با عروسان و نوه هایم در کنار هم باشیم. اوضاع بر وفق مراد پیش می رود . معاویه نگران حمله قریب الوقوع علی است. می ترسد در نیمه شبی یاران علی وارد کاخش شوند و کارش را بسازند . به او گفتم:( علی مرد خنجر زدن از پشت نیست ، به خانه ای تعرض نمیکند که در آن اهل خانواده ای خوابیده باشند . علی اگر مرد کشتار بود، پیش از این به شام حمله ور می شد و از روی جنازه های شامیان عبور می کرد . علت تأخیر او در حمله به شام ، متقاعد ساختن معاویه به بیعت و ترک مخاصمه است. علی نیک می داند که قدرت طلبی و اطاعت ناپذیری معاویه، حاصلی جز کشتار مردم بیگناه و تفرقه در صفوف مسلمانان نخواهند داشت.
معاویه را وقتی دیدم، حال چندانی خوش نداشت. عبوس بود و عصبی. فکر کردم به خاطر قتل جوان معترض شامی است. کلامم را با چند مزاح و لطیفه آمیختم، با تمجید از سخنرانیاش در مسجد ادامه دادم، اما گفتم:( حکومت ماندگار، با مردم داری سازگار نیست. حاکمان دانا مردم را جز گوسفند و ریش نمی پندارند که باید از شیر آنها نوشید و گوشتشان را قوت جسم و جان قرارداد .چوپان خوب ،چوپانی است که نخست گوسفند را پروار کند، سپس او را ذبح نماید . از سویی ، حاکمی میتواند سالها بر مسند قدرت تکیه زند که شیوههای برخورد با مردم را نیک بداند. قدرت شمشیر و زور ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، شیوهای است که بسیاری از حاکمان از آن پیروی کرده اند و می کنند . اما این شیوه چندان دوام نمی آورد ، بالاخره روزی خواهد رسید که مردم قیام کنند و در آن روز، حتی قادر نخواهی بود سربازان خود را به جنگ آنها بفرستی؛ زیرا سربازان تو، خود فرزندان این مرد مند.
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_چهارم
حاکمی که به دعوام قدرت و حکومت خود فکر میکند زورگویی به مردم را چاشنی خدعه و نیرنگ هایی می کند ، که لازمه هر حکومتی است. مردم را فقط با سیاست و تدبیر میتوان استحمار کرد . مردم طرفدار رسول الله و دینند، پس تو نیز چون آنان خود را دینخواه نشان بده و در مجالس و مراسم مذهبی شان حاضر شو. مردم اگر بدانند رهبرانشان با آنها همدل به هم کیش هستند ، جان و مال خود را فدای آنها خواهند کرد. علمای دینی و امامان جماعت دیندار را می توان بسیار ارزان خرید. آنها به دنبال کاخ و پست و مقام های بالا نیستند؛ مبادا با آنها پستهای دولتی دهی که در آن صورت هیچ خدایی را بنده نیستند . آنها را با وعده بهشت، با تمجید و تشویق و با صله ای نه چندان زیاد، میتوانخرید. باید به مردم آزادی بدهی تا حرفهایشان را بزنند. در این صورت است که میتوانی دوستان و دشمنان را بازشناسی. حاکمی که نداند چه تعداد با او دوست و چه تعداد با او دشمنند هرگز نخواهد توانست حکومت خود را دوام بخشد. کار تو با آن جوان معترض کار شایسته یک حاکم با سیاست نبود .مردم در صورت ترس از حاکم، در پشت پرده نفاق و ظاهر فریبی پنهان می شود. و هیچ سمی مهلک تر از این نیست که مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاکم باشند. تو میتوانستی با آن جوان معترض و گستاخ، کاری نداشته باشی، حتی به روی او لبخند بزنی و دلجویی اش کنی. اما بعد ، ترتیبی بدهی و مامورانت دور از چشم مردم ، او را دستگیر و به قتل برسانند . لازم نیست برای خفه کردن صدای مخالفان، همان لحظه و آشکارا اقدام کنی. کافی است کمی صبور باشی و اجازه بدهید صداها برخیزد، و سپس تصمیم بگیری با آن صدا ها چه کنی. تو....)
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_پنجم
معاویه که در طول سخنانم کم حوصله و تا حدودی کلافه نگاهم می کرد، حرفم را برید و پرسید:( آیا علی هم از همین شیوه ای که میگویی بهره جسته که همه ی مردم کوفه و مدینه و مکه و سایر بلاد اسلامی با او بیعت کرده اند؟)
پاسخ دادم :(خیر! شیوه ی علی در حکومتداری، شیوه دیگری است که هرگز به نفع او نیست. او مردم را صاحب حق می داند. روش او همان روش محمد است. علی پیرو مردمان فقیر و توده های زیرین جامعه است. به ثروتمندان و اغنیا روی خوش نشان نمیدهد و در سفره آنان طعام نمیخورد . علی روابطش را با مردم، بر اساس اصول دینی اش تنظیم کرده و هرگز به فکر بقای قدرت و حکومت خود نیست. شنیدم که وقتی محمد بن ابی بکر را به فرمانداری مصر برگزیدند، در حکم به او نوشت:( با مردم، فروتن، نرمخو و مهربان باش. گشاده رو و خندان باش تا بزرگان در ستم کاری تو طمع نکنند و ناتوانها در عدالت تو مایوس نگردند.) اما در واقع مردم به فکر منافع خویش اند؛ رابطهشان با حکومت هم بر همین اساس و پایه تنظیم شده است. کافی حکومت، شکم هایشان را سیر کند تا مردم پیرو آن حکومت شوند این که میگویند مردم مانند گله اند ، سخن درستی است؛ حاکم قدرتمند کسی است که روش گله داری را بیاموزد. چموش ترین قوچ ها را میتوان با مشتی علوفه رام کرد تا شاخ هایشان فقط تزیینی بر سرهایشان باشد ..... پس معاویه! راه نگهداری را بیاموز ! کارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البته این راهی است که شما بنیامیه آن را پیموده اید . عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفه پس از او متفاوت بود؛ او همه بستگان خود را در راس امور حکومتی قرار داد و تو البته استاد بی بدیل این روش هستی.)
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_ششم
معاویه عمامه اش را از سر برداشت، آن را روی زانویش گذاشت و گفت:( از علی گفتی ؛ بگذار سخنانی از او بر زبان آورم تا بگویی وصف حال تو کدام یک از آنان است. علی می گوید مردم چهار گروهند ؛ گروهی اگر دست به فساد نمیزنند، برای این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند است و امکانات مالی در اختیار ندارند و گروه دیگر، آنان اند که شمشیر کشیده و شر و فساد شان را آشکار کردهاند، لشکرهای پیاده خود را گرد آورده و آماده کشتار دیگرانند ، دین را برای به دست آوردن مال دنیا ، تباه ساخته اند که رئیس و فرمانده گروهی شوند یا به منبری میرفته و خطبه بخوانند . چه بد تجارتی که دنیا را بهای جان خود بدانی و به آنچه در نزد خداست، معاوضه نمایی. گروه دیگر با اعمال آخرت دنیا را میطلبد و با اعمال دنیا در پی کسب مقام های معنوی آخرت نیستند، خود را کوچک و متواضع جلوه میدهند ، گامها رام ریاکارانه و کوتاه بر میدارند، دامن خود را جمع کرده خود را همانند مومنان واقعی می آرایند و پوشش الهی را در سایه نفاق و دورویی و دنیا طلبی خود قرار میدهند. برخی دیگر که با پستی و ذلت و فقدان امکانات، از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان را پوشیده اند . اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند . در این میان گروه اندکی باقی مانده اند که یاد قیامت، چشمهایشان را بر همه چیز فرو بسته و ترس رستاخیز، اشک هایشان را جاری ساخته است . برخی از آنها منزوی شده برخی دیگر ترسان و سرکوب شده و با لب فرو بسته سکوت اختیار کردهاند . بعضی مخلصانه همچنان مردم را به سوی خدا دعوت میکنند برخی دیگر گریان و دردناکند و تقیه و خویشتنداری ، آنان را از چشم مردم انداخته است و ناتوانی ، وجودشان را فراگرفته و گویا در دریای نمک فرو رفته اند. دهان هایشان بسته و قلب هایشان مجروح است . آنقدر نصیحت کردهاند که خسته شدهاند و آنقدر سرکوب شده اند و کشته داده اند که انگشتشمار گشته اند.)
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
#حرفقشنگ🌱🌼
گفتم:بهشتت؟
گفت:لبخندحسین'ع'.
گفتم:جهنمت؟
گفت:دورے از حسین'ع'.
گفتم:دنیایت؟
گفت:خیمھ عزاے حسین'ع'.
گفتم:مرگت؟
گفت:شهـادت.
گفتم:مدفنت؟
گفت:بےنشان.
گفتم:حرف آخرت؟
گفت:یاحـسین''؏'' :)
🌹@khadem_mayamey🌹
#چفیه🕊
روحمانــ از بین رفتهـ😞
سرگرم بازیچـ🍂ـه دنیایـیم
"الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ،"
ما هستیمــ💔
مردهام، تو مرا دوباره حیات ببخش،
خوابم، تو بیدارم ڪنــ🍃
خدایــا!✋
بهحرمت پای خستهی رقیه(س)،
بهحرمت نگاه خستهی زینب(س)،
بهحرمت چشمان نگرانــ
حضرت ولے عصر(عج)؛💗
به ما #حرڪت بده.
{•شهید عباس دانشگــر♥️•}
🌹@khadem_mayamey🌹
🦋وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا
🌺🌿ﻭ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ ; ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ [ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ] ﺑﺎﺷﺪ .(٣)
سوره احزاب 🌿
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@khadem_mayamey
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت
#توکل_به_خدا
🦋 زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد
پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.
زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند.
با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. !
وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند.
رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند...
🌺🌿از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.
پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن.
هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.
اي کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا...
رحمت خدا ممکن است کمی تأخیر داشته باشد امّا حتمی است
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@khadem_mayamey
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#صبحمراباسلامبہتوشروعݦےڪنم✋🌸
#ےسلامبدیمازراهدوربھاربابمون😢⇩
•{💔اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌸🍃}•
╔══❥●•➘ʝօɨռ❀══╗
🌼@khadem_mayamey🌼
╚══❥●•➚ʝօɨռ❀══╝
دلواپسم
بیقرارم
سردرگمم
برای این سردرگمی به سخرهام میگیرند
اما ملالی نیست
چیزی باارزش تر از تو در این جهان ندارم که ترس از دست دادنش حیرانم کند
در دلم رخت میشویند برای تو
چیزی نمانده
کاروانت در راه است
محرّمت میرسد
عاشورا...
اربعین.........
ما به دردت نخوردیم، درست
اما سیاهی لشگرت بودیم
نگذار اربعین کنج خانه
زانو به بغل
زل بزنیم به صفحه ی تلویزیون...
تو خودت میدانی
دیوانههایت را میشناسی
دق میکنیم حسین.............
خودت راه باز کن
عاشقانت منتظرند
بی قرارند
بیتابند
راهی که تو باز کنی
کدام ویروس
کدام درد
کدام حکومت
کدام دربان
توانِ بستنش را دارد؟!!!!...............
😔🌸🤲
🌹@khadem_mayamey🌹
﷽
#اعلام_مراسم
مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا
به صورت مجازی
سخنران : اساتید برجسته کشور
با نوای : مداحان برتر کشور
گلچین بهترین روضه ها،سخنرانی ها و مداحی ها
برگزاری مراسم از طریق کانال
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
🌹@khadem_mayamey🌹
#رمان_قدیس
😍😍😍😍
رمان پر طرفدار و زیبای قدیس
📚📚📖📚📚
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_هفتم
بعد معاویه نفس بلندی کشید و پرسید:( به من بگو عمرو عاص، تو از کدام یک از این گروه هایی؟)
تبسمی کردم و گفتم :(روشن است که من از کدام گروهم؛ همان گروهی که زاهدند و با تقوا و به قول علی آنقدر نصیحت کردهاند که خسته شدهاند..... مگر نصیحت های مرا نمی شنوی!؟ خسته ام کردی از بس گفتم و ناشنیده گرفتی!)
معاویه گفت:( تو هیچ یک از این ۴ گروه نیستی! تو گروه پنجمی که علی هنوز هم نتوانسته است تو را بشناسد. تو مرا نصیحت نکن! آنقدر مار خورده ام که افعی شدهام. آنچه را گفتی خود نیز می دانم . آن جوان شامی خامی کرد، خونه مرا به جوش آورد ، طاقت از دست دادم وگرنه می دانستم که باید در فرصتی دیگر سر به نیستش میکردم. بگذریم بگو تو چه کرده ای؟)
گفتم:( گروههای زیادی را به سراسر شام گسیل داشته ام. آنها هر یک پیراهن خونین در دست دارند تا به مردم بگویند این پیراهن خونین خلیفه مقتول است که به ناحق به دست علی و یارانش کشته شده و حالا علی قصد دارد با حمله به شام، همه را از دم تیغ بگذراند ، دین محمد را نابود و قرآن خدا را آتش بزند.
شاعران در ذم علی شعرها میسرایند و سخنرانان به منبر میروند . موجی بر علیه علی به راه افتاده است که گمان نکنم کسی بتواند نام علی را بر زبان آورد مگر اینکه او را ناسزا بگوید. جاسوسانی هم به شهرهای کوفه و مدینه رفتهاند، منتظرم خبرهایی از آنها برسد . ما باید هرچه زودتر سپاهیان خود را برای مقابله با علی تجهیز کنیم.)
معاویه چشمهای درشتش را ریز کرد ، انگشت میانی را روی شقیقه اش....
****
کشیش سر راست کرد، قوسی به کمرش داد و گردنش را چند بار به راست و به چپ گرداند. بعد برگ کاغذ را به چشم هایش نزدیک کرد؛ ادامه کلمات خوانا نبود. چند سطری بیشتر باقی نمانده بود تا این بخش از نوشتههای عمروعاص به پایان برسد. ورق را برگرداند و روی اوراق خوانده شده گذاشت. با این که دلش میخواست یک فنجان قهوه می نوشید و خستگی اش را میگرفت، اما همین که با دو انگشت عینکش را بلند کرد و چشم هایش را مالید ، کافی بود تا دوباره مطالعه را پی بگیرد....
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_هشتم
این این مکتوب را نیمه شبی است که مینویسم. اتفاق جالب امروزم، گفتگویم با عبیدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم، عمر بن سعد، پسر سعد بن وقاص از صحابه ی پیامبر و عبدالرحمان پسر خالد بن ولید، از فرماندهان لشکر اسلام بود. هر سه مردانی میانسال بودند و شباهت چندانی با پدرانشان نداشتند. آن پدران، قرص و محکم و استوار و این پسران ، متزلزل و آشفته ،شهر و دیار خود را ترک کرده و به دامان معاویه آویخته بودند.
معاویه بساط شراب را برچیده بود و نمیخواست پیش جوانانی که اندک اعتقاداتی داشتند، شراب بنوشد. می خواستم از زیر زبانشان، دلیل آمدنشان را به شام بدانم و اینکه از آنها چه سودی به ما خواهد رسید.
عبیدالله بن عمر بزرگتر از آن دو بود و موقعیتش به عنوان پسر خلیفه دوم ، بالاتر. معاویه از او خواست حال که از دست علی قصد که جانش را داشته گریخته در مسجد جامع کبیر به منبر برود و از جنایات علی پرده بردارد. اما عبیدالله تردید داشت، گفت:( هنوز شک دارم که علی در قتل عثمان دست داشته باشد. اگر او به قصاص قتل (هرمزان) و آن دو تن قصد جان مرا نمی کرد مدینه را ترک نمی کردم.)
یادم می آید آن روزها من در مدینه بودم ؛ وقتی (ابولولو) تمام عمر را به قتل رساند، همین عبیدالله به انتقام خون پدر ، دختر خردسال ابولولو را شقه شقه کرد. هرمزان را نیز که غلام مسلمان بود، به جرم دوستی با ابولولو کشت. یک نفر دیگر هم به دست او به قتل رسید. اگر جلویش را نمیگرفتند، بسیاری از مردم بیگناه را به قتل میرساند. همه فکر میکردند عبیدالله به جرم قتل افراد بیگناه ، قصاص خواهد شد اما عثمان او را بخشید. این کار عثمان برای علی گران آمد. او خواهان قصاص عبیدالله بود، اما عثمان به این دلیل که او فرزند خلیفه مقتول است رهایش کرد. و آن روز علی خشمگین از اجرا نشدن حکم الهی، تهدید کرد که اگر روزی به قدرت برسد ، حکم خدا را درباره عبیدالله اجرا خواهد کرد. و چنین شد که او به دامان معاویه آویخت و معاویه کوشید از او ابزاری برای اهدافش بسازد. هرچند عبیدالله مقاومت می کرد، اما این مقاومت پایدار نبود.
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_پنجاه_نهم
از عبیدالله پرسیدم :(چرا به درخواست معاویه گوش نمی سپاری؟ اگر دست علی به تو برسد، در کشتنت درنگ نخواهد کرد. پس کمک کن تا علی کشته شود و خود از مرگ نجات یابی.)
عبیدالله به فکر فرو رفت. معاویه برای اینکه او را تحت فشار نگذارد و مجال اندیشیدن به او بدهد روبه عمر بن سعد گفت:( عمر! تو بگو چرا به نزد من آمدی؟)
عمر بن سعد به من نگاه کرد و گفت:( با به حکومت رسیدن علی، انتظار داشتم که به نان و نوایی برسم اما نه تنها چنین نشد، بلکه بخشی از اموال خود را نیز از دست دادم. دیدم با آن کاری که علی با برادرش کرد، پس ما نمی توانیم نزد او جایی داشته باشیم.)
پرسیدم:(مگر علی با برادرش چه کرد؟)
گفت :(میگویند عقیل برادر نابینای علی که مردی فقیر است ، روزی به نزد برادرش رفت. علی او را به گرمی در آغوش گرفت و از دیدن برادر نابینایش خوشحال شد. عقیل از او خواست تا از پول بیت المال مقدار بیشتری به او بدهد. گفت که پیر و ناتوان است و در فقر دست و پا میزند. دل علی به حال او سوخت ، اما گفت:( برادرم نمی توانم! از پول حکومت آنچه بیشتر از حق توست به تو بدهم .خودم نیز فعلاً پس اندازی ندارم .مدتی پیش من باش، شاید گشایشی در روزی من پیش بیاید و بتوانم از پول خود به تو کمک کنم.)
عقیل نالید که:( تو خلیفه ی مسلمینی، همه ثروت سرزمینهای حجاز و ایران و مصر در دستهای توست، آن وقت نمیخواهی اندکی از آن را به من بدهی؟!)
علی باز تکرار کرد:( آنچه نزد من است ، از آن من نیست، پول مردم است.)
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_شصتم
اما عقیل اصرار میکرد تا اینکه علی آهنی گداخته را در دست او گذاشت . فریاد عقیل برخاست. علی به او گفت :(چگونه از داغی آهن که انسانی آن را گداخته فریادت به آسمان میرود، آن وقت با تقاضای خودت می خواهی خداوند آتش جهنم را بر من آشکار کند؟! نه برادر ! من هرگز دیناری از بیت المال را نه برای خودم بر می دارم و نه حاضرم آن را به دوستان و بستگانم بدهم.) اینجا بود که دیدم ماندنم جایز نیست؛ علی حاکمی نبود که در حکومت او بتوانم به ثروتی برسم ، لذا گریختم و به نزد شما آمدم.)
پوزخندی زدم و گفتم:( به جای خوبی آمدید؛ اگر در خدمت معاویه باشید و برای جنگ و علی ما را همراهی کنید ، به هر مقدار ثروت که بخواهید خواهید رسید .) امروز اتفاقی افتاد که دگرگونم ساخت. پیش از ظهر به اتفاق محمد و عبدالله به منزل دوستی رفته بودم که زمانی در مصر به من خدمت میکرد .شنیده بودم مرده است و امروز سری به فرزندانش زدم تا از آنها دلجویی کنم. موقع بازگشت وقتی از مرکز شهر و از کنار مسجدی می گذشتیم، چشمم به پیراهن خونینی افتاد که بر سر در مسجد آویخته بودند. عدهای در کنار پیراهن ایستاده بودند و مردی داشت برای آنها روضه شهادت عثمان را میخواند و چنان از علی و چگونگی قتل عثمان به دست او سخن می گفت که انگار خود در صحنه ی وقوع قتل حضور داشته است. سن و سالی نداشت و نیک می دانستم که او حتی نمی داند علی کیست و در کجای دین اسلام ایستاده است! عبدالله پوزخندی زد و گفت :(شما هم عجب معرکه ای راه انداختهاید پدر!)
محمد گفت :(آخر کسی از خود نمی پرسد این همه پیراهن در روز قتل عثمان در تن او چه می کرده است؟؟)
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹
از شیخ بهایی پرسیدند:
سخت می گذرد،
چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی
سخت می گذرد،
سخت که نمی ماند
پس خدارو شکر که می گذرد و نمی ماند!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@khadem_mayamey
💠چنـد چیـــز را بــا چنـــد چیـــز از خــود دور کنیــد💠
👈غضب خدا را
با سوره ی " حمد "
👈بی حوصلگی ، خشم و عصبانیت را
با سوره ی "یس "
👈هراس قیامت را
با سوره ی " دخان "
👈فقر و نداری را
با سوره ی " واقعه "
👈عذاب قبر را
با سوره ی " تبارک "
👈در امان بودن از کفر در زمان مردن را
با سوره ی " کافرون "
👈چشم بد ، وسواس و آشوب را
با سوره ی " ناس
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@khadem_mayamey
سلام صاحب زمان، صاحب من، مهدی جان
... و این آغازی دوباره است بر شوری بزرگ که هر سال در رگهای منجمد زمین میجوشد و جهان را جانی دوباره میبخشد ...
و من همرنگ منتظران سیاهپوشتان ، دلخوشم که در عزای جد غریبتان با شما شال عزا بستهام و به اقتدای شما بر سر و سینه میزنم ...
ای کاش این محرم پایان عزاداری هایمان باشد
پایان گریه های صبح و شب شما باشد، ای کاش ندای « ان جدی الحسین قتلوا عطشانا » بزودی به گوش جهانیان برسد ...
▪️بحق العطشان
▫️عجل لولیک الفرج
@khadem_mayamey