کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
مرحوم #آیت_الله_حق_شناس :
آه..آه..
آقاجان بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این #احمد آقا پیدا میکنید
عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت #سید_الشهداء علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت #حجت_ابن_الحسن "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست و ششمین روز #محرم همراه و همنوا با #شهید_احمدعلی_نیری
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
خواهر #شهید_احمدعلی_نیری :
#احمد در خانواده ما واقعا نمونه بود.
همه او را دوست داشتند.....
وقتی شش ساله بود در دبستان ثبت نامش کردیم.
مدرسه اسلامی کاظمیه در اطراف گذر لوطی صالح.
درس و مشق احمد خوب بود و مشکلی نداشتیم.
احمد از همین دوران به مسائل عبادی و معنوی به خصوص #نماز توجه ویژه داشت.....
او مانند همه نوجوان ها با بچه ها و دوستانش بازی می کرد،درس می خواند،در کارهای خانه کمک می کرد و ...
اما هر چه بزرگ تر می شد به رفتار و اخلاقی که #اسلام تأیید کرده و احمد از بزرگ تر ها می شنید با دقت عمل می کرد.....
مثلا وقتی مدرسه می رفت تا می توانست به همکلاسی هایی که از لحاظ مالی مشکلی داشتند کمک می کرد....
یادم هست وقتی در خانه غذای خیلی خوب و مفصلی درست می کردیم و همه آماده ی خوردن می شدیم #احمد جلو نمی آمد.....
میگفت: توی این محل خیلی از مردم اصلا نمیتوانند چنین غذایی تهیه کنند.
مردم حتی برای تهیه غذای معمولی دچار مشکل هستند،حالا ما...
برای همین اگر سر سفره هم می آمد با اکراه غذا می خورد.
برای بچه ای در قد و قواره ی او این حرف ها خیلی زود بود.
اصلا بیشتر بچه ها در سن ابتدایی به این مسائل فکر نمی کنند؛ اما احمد واقعا از بینش صحیحی که در مسجد و پای منبر ها پیدا کرده بود این حرف ها را می زد......
برای همین می گویم اولین جرقه های کمال در همین ایام در وجود او زده شد.
رفته رفته هر چه بزرگ تر می شد رشد و کمال و معنویت او بالا رفت تا جایی که دیگر ما نتوانستیم به گرد پای او برسیم.......
روحمان با یادش شاد........
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
دوست #شهید_احمد_علی_نیری
من در آن دوران نزدیکترین دوست #احمد بودم. ما رازدار هم بودیم....
یک بار از #احمد پرسیدم که: احمد ما از بچگی همیشه باهم بودیم اما یه سوال دارم؛ نمیدونم چرا توی این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردی، ولی من....
لبخندی زد و خواست بحث را عوض کند اما من دوباره پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟؟؟؟؟
با تعجب پرسیدم: "طاقت چی رو؟! گفت: "بشین تا بهت بگم..."
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند.
شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت #احمد_آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم....
همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم.
در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان که برهنه مشغول شنا کردن بودند.
من همان جا #خدا را صدا کردم و گفتم: خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.....
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: هرکس برای #خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت......
من همینطور که #اشک میریختم گفتم از این به بعد برای #خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: یاالله یا الله…
به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم.
از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.....
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم....
#احمد بعد از آن کمی سکوت کرد؛ بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد....
#احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که #گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد.
بعد گفت: تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن......
روحمان با یادش شاد.......
منبع: کتاب عارفانه
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
یڪ بار با #احمد آقا و بچہ هاے مسجد عین الدولہ بہ زیارت قم و #جمڪران رفتیم. در #مسجد_جمڪران پس از اقامہ نماز بہ سمت اتوبوس برگشتیم. ایشان هم مثل ما خیلے عادے برگشت.
رانندہ گفت : اگر مے خواهید سوهان بخرید یا جایے بروید و …، یڪ ساعت وقت دارید.
ماهم راہ افتادیم بہ سمت مغازہ ها؛یڪ دفعہ دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد بہ سمت بیابان شروع بہ حرڪت ڪرد....
یڪے از رفقایم را صدا ڪردم گفتم : بہ نظرت #احمد آقا ڪجا مے رہ؟؟؟
دنبالش راہ افتادیم . آهستہ شروع بہ تعقیب او ڪردیم؛ آن زمان مثل حالا نبود؛ حیاط آن بسیار ڪوچڪ و تاریڪ بود....
#احمد جایے رفت ڪہ اطراف او خیلے تاریڪ شدہ بود . ماهم بہ دنبالش بودیم.
هیچ سر و صدایے از سمت ما نمے آمد . یڪ دفعہ #احمد اقا برگشت و گفت چرا دنبال من مے آیید!؟؟
جا خوردیم؛ گفتیم :شما پشت سرت رو مے بینے؟چطور متوجہ شدے؟
#احمد آقا گفت : ڪار خوبے نڪردید؛ برگردید....
گفتیم : نمے شہ، ما با شما رفیقیم هرجا برے ما هم میایم؛ در ثانے اینجا تاریڪ و خطرناڪہ؛ یڪ وقت ڪسے، حیوانے، چیزے بہ شما حملہ مے ڪنہ …
گفت خواهش مے ڪنم برگردید .ما هم گفتیم : نہ، تا نگے ڪجا مے رے ما بر نمے گردیم....
دوبارہ اصرار ڪرد و ما هم جواب قبلی…
سرش را انداخت پایین؛ با خودم گفتم: حتما تو دلش دارہ مارو دعا مے ڪنہ....
بعد نگاهش را در آن تاریڪے بہ صورت ما انداخت و گفت : طاقتش رو دارید؟ مے تونید با من بیایید!؟
ما هم ڪہ از همہ ے احوالات احمد آقا بے خبر بودیم گفتیم : طاقت چے رو؛ مگہ ڪجا مے خواے برے؟!
نفسے ڪشید و گفت: دارم مے رم دست بوسے مولا.....
باور ڪنید تا این حرف را زد زانو هاے ما شل شد؛ ترسیدہ بودیم؛ من بدنم لرزید.....
احمد آقا این رو گفت و برگشت و بہ راهش ادامہ داد.
همین طور ڪہ از ما دور مے شد گفت: اگہ دوست دارید بیاید بسم اللہ.....
نمیدانید چہ حالے بود. شاید الان با خودم مے گویم اے ڪاش مے رفتے اما آن لحظہ وحشت وجود ما را گرفتہ بود؛ با ترس و لرز برگشتیم....
ساعتے بعد دیدیم #احمد آقا از دور بہ سمت اتوبوس مے آید.
چهرہ اش برافروختہ بود؛ با ڪسے حرف نزد و سرجایش نشست.....
از آن روز سعے ڪردم بیشتر مراقب اعمالم باشم.....
بار دیگر شبیہ این ماجرا در حرم #حضرت_عبدالعظیم پیش آمد.
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
مادر #شهید_احمدعلی_نیری :
سه ماه بود که #احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم. نگران احمد بودم.
به بچّهها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیّات پخش میکند. نگرانی من بیشتر شد. ضربان قلب من شدیدتر شده بود.
مردم از خبر شروع عملیّات خوشحال بودند، امّا واقعاً هیچ کس نمیتواند حال و هوای مادری که از فرزندش بیخبر است را درک کند. همه میدانستند احمد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود. خیلی او را دوست داشتم.
حالا این بیخبری خیلی من را نگران کرده بود. مرتب دعا میخواندم و به یاد احمد بودم. تا اینکه یک شب در عالم خواب دیدم کبوتری سفید روی شانه من نشست. بعد کبوتر دیگر در کنار او قرار گرفت و هر دو به سوی آسمان پر کشیدند.
حیرتزده از خواب پریدم. نکند که این دومین پرنده، نشان از دومین شهید خانوادهی ماست!؟ دوباره خوابیدم. این بار چیز عجیبتری دیدم. این بار مطمئن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید. در عالم رویا مشاهده کردم که ملائکهی خدا به زمین آمده بودند....
هودجی یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده میشد در میان دستان ملائکه است. آنها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند. بعد هم همهی ملائک به همراه #احمد به آسمانها رفتند.
روز بعد چند نفر از همسایهها به خانهی ما آمدند و سراغ حسین آقا را میگرفتند....
گویا شنیده بودند که شهید محلاتی شهید شده و فکر میکردند حسین آقا همراه ایشان بوده است. گفتم حسین آقا در خانه است، من ناراحت احمد علی هستم.
همان روز مادر #شهید_جمال_محمدشاهی را هم دیدم. این مادر گرامی را از سالها قبل در همین محل میشناختم. ایشان سراغ #احمدعلی را گرفت.گفتم: بیخبرم.
سپس رؤیای عجیبی را برایم تعریف کرد، ایشان گفت:
در عالم خواب به نماز جمعهی تهران رفته بودیم. آنقدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت.
بعد اعلام کردند که #امام_زمان (عج) تشریف آوردهاند و میخواهند به پیکر یکی از #شهدا نماز بخوانند!
من با سختی جلو رفتم. وقتی خواستند نام #شهید را بگویند خوب دقت کردم. از بلندگو اعلام کردند: #شهید_احمدعلی_نیری
بعد هم آمدند منزل ما و خبر #شهادت احمد علی را اعلام کردند.
مراسم تشییع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حقشناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرمودند خیلی عجیب شده بود. بعد از اینکه حضرت آقا این حرفها را زدند، دوستان #احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند.
عجیب اینکه پسر من در خانه که بود یک زندگی بسیار عادی داشت....
روحمان با یادش شاد.......
منبع: کتاب عارفانه
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
خاطرم هست که هفته ای برای عرض ارادت به #شهدا، همراه #احمد آقا به بهشت زهرا رفته بودیم. در لابهلای صحبتهای احمد آقا به سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمیشناختیم. همانجا نشستیم. فاتحهای خواندیم. امّا احمد آقا گویی مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد.....
در مسیر برگشت آهسته سؤال کردم: احمد آقا آن شهید را میشناختی؟ پاسخ داد: نه....
پرسیدم: پس برای چه سر مزار او آمدیم؟ امّا جوابی نداد. فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد....
اصرار کردم. وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: اینجا بوی #امام_زمان (عج) را میداد. #مولای ما قبلاً به کنار مزار این #شهید آمده بودند.....
روحمان با یادش شاد......
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
شهیدی که #آیت_الله_حق_شناس مجذوب او بود...
روز ختم #شهید بود؛خود #استاد_حق_شناس هم در مراسم حضور داشتند
این پیر اهل دل جلوی درب مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند؛ بعد با حالتی افسرده گفتند:
آه..آه..
آقاجان بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این #احمد آقا پیدا میکنید؟؟
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
شب موقع نماز فرا رسید و آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند و شروع به صحبت کردند،موضوع بحث شون راجع به #شهید بود.
در اواخر سخنرانی خود آهی از حسرت کشیدند وگفتند این #شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از #احمد پرسیدم چه خبر؟
به من فرمود:
تمامی مطالبی که از برزخ و ..میگویند؛حق است..
از شب اول قبر وسوال و... اما من را بی حساب و کتاب بردند.
بعد مکث کرده و فرمودند:
رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشتند اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود که به اینجا رسید.....
منبع: کتاب عارفانه
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
نوروز سال ۱۳۶۵ از راه رسید.
مراسم چهلم #شهید_احمدعلی_نیری نزدیک بود. برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی #بهشت_زهرا (علیها سلام) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلومینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم. بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعهی ۲۴ رفتیم.
کسی در بهشت زهرا (علیها سلام) نبود. نمنم باران هم آغاز شده بود. و من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با #احمد_آقا داشتم را مرور میکردم. «من» پسر عمو و داماد خانوادهی آنها بودم. از زمان کودکی هم با هم بودیم.
کار نصب سنگ قبر انجام شد. برای اینکه تابلوی بالای مزار را نصب کنیم باید کمی از بالای قبر را گود میکردیم تا پایههای تابلو در زمین قرار گیرد. باران شدید شده بود. لحظات غروب بود.
خاک آنجا هم سُست بود. من روز زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد. دست من تا کتف توی گودال میرفت و خاکها را به بیرون میریخت. امّا دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته.
اینقدر فکرم مشغول بود که فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم....
دور سنگ را خالی کردم و آن را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یک دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد...
با تعجّب سرم را پایین آوردم. دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگهای بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده.....
رنگم پریده بود. چرا من دقّت نکردم؟ برای چی اینقدر اینجا را گود کردم؟ همین که خواستم سنگ را به سر جایش قرار دهم آنچنان #بوی_خوشی به مشامم خورد که تا امروز هنوز شبیه آن را حس نکردهام.....
میخواستم همینطور سرم را داخل گودال نگه دارم و این عطر دلنشین را استشمام کنم.
سرم را بالا گرفتم. بیرون گودال هیچ بوی عطری نبود. آن موقع اطراف قبر گل کاری نشده بود. فقط بوی نم باران به مشام میآمد. با خودم گفتم: احمد چهل روز پیش #شهید شده. مگر نمیگویند که جنازه بعد از چند روز متعفن میشود؟!
دوباره سرم را داخل قبر کردم. گویی یک شیشه عطر خوشبو را داخل قبر او خالی کردهاند…
سنگ را سر جایش قرار دادیم. تابلو را نصب کردیم و مزار احمد آقا را برای مراسم چهلم آماده کردیم. وقتی میخواستیم برگردیم دوباره ایستادم و به قبر او خیره شدم. من اطمینان داشتم که پیکر احمد آقا مانند بقیه اولیاءالله سالم و مطهر مانده است......
روحمان با یادش شاد......
منبع: کتاب عارفانه؛به نقل از حاج مرتضی نیری.
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید....
🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷
وصیت نامه #شهید بزرگوار #احمدعلی_نیری را در ادامه می خوانیم:
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ».
پس از عرض سلام و تهیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا و ائمه معصومین (علیهما السّلام) بالاخص حضرت بقیه الله (ارواحنا له الفداء) چند سطری به عنوان سنتی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) که إنشاءالله تعالی تذکری برای ما و برایم باشد. إنشاءالله باقیات و صالحاتی برایم باشد.
شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد. و رسولان متعددی بالاخص رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهما السّلام) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم رهگشای خوبی در این جهان، در مقابل شیاطین باشیم.
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا، و عمل میکنند به وظایف خود، به امید تزکیهی نفس و ترفیع درجه و لذّت عبادت و خشوع قلب!
کسی به آن میرسد که مراقبتهای سخت بر اعمال و گفتار خود داشته باشد.
#قرآن، #قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.
#اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.
#رهبری و #ولایت_فقیه که در این زمان از اهم واجبات است را یاری کند.
إنشاءالله خداوند عز و جل جزای خیر به شما عنایت فرماید!
و السّلام علیکم و علی عبادالله الصالحین
#احمدعلی_نیری ۲۶/۱۱/۱۳۶۴
@khademinekoolebar
هدایت شده از کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
حدادیان.mp3
7.48M
🎙بشنوید....
🍂🍁🍂 #زیارت_عاشورا
#حدادیان
دعا برای #فرج #منتقم_ثارالله؛ شادی روح مطهر #شهدا و #امام_الشهدا ؛ سلامتی #امام_خامنه_ای و #خادمین_شهدا را فراموش نکنیم....
@khademinekoolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
🎥 موشن گرافیک مرد جنگ
روایت رویارویی تاریخی مستقیم #شهید_نادر_مهدوی و دلاورمردان نیروی دریایی سپاه پاسداران با ناوها و نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در دوران جنگ تحمیلی 8 سال دفاع مقدس....
@khademinekoolebar
#حدیث_روز
قال الامام الحسين عليه السلام :
لا یَكْمِلُ الْعَقْلُ إلاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ
حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
بینش و عقل و درک انسان تكمیل نمى گردد مگر آن كه ـ أهل حقّ و صداقت باشد و ـ از حقایق، تبعیّت و پیروى كند.
نهج الشّهادة: ص 356
بحارالأنوار: ج 75، ص 127، ح 11
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خامنه_ای :
در منطقهی بوشهر یک شهید برجسته و بزرگواری مثل #شهید_نادر_مهدوی بهوجود میآید که به نظر آدمهایی که دل به مسائل مربوط به #شهادت و #جهاد و مانند اینها دارند، اینجور چهرهها، امثال #نادر_مهدوی و آنهایی که همراه او بودند، آن کسانی که آن کارهای بزرگ را انجام دادند، برق چشم گرفتند از دشمن؛ آبرو دادند به ملّت ایران و قدرت نظام اسلامی را و جمهوری اسلامی را به رخ دشمن کشیدند؛ اینها باید یادشان زنده بماند. اینها باید در تاریخ مکتوب و تاریخ شفاهی نامشان و یادشان برجسته شود؛ همچنان که دشمنیهای دشمنان هم بایستی شناخته بشود....
عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت #سید_الشهداء علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت #حجت_ابن_الحسن "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست و هفتمین روز #محرم همراه و همنوا با #شهید_نادر_مهدوی
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
نادر بسریا که به نام #نادر_مهدوی شناخته می شود به تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ شمسی در روستای نوکار از توابع دهستان بحیری در شهرستان دشتی واقع در استان بوشهر متولد شد.
وی در اول اردیبهشت ۱۳۶۰ شمسی، جامه سبز #پاسداری از نهضت #روح_الله را بر تن کرد.
وی از افراد موثر در تاسیس «ناوگروهِ دریایی ذوالفقار» در سال ۱۳۶۴ شمسی بود که خود نیز فرماندهی آن را بر عهده گرفت.
این ناوگروه، طی ماه های بعد و در جریان نبردهای دریایی با ناوگانِ متجاوز ایالات متحده در خلیج فارس، نقش اصلی را بر عهده داشت و ضربات دردناکی به هیثیت و ابهت شیطان بزرگ وارد ساخت.
#نادر_مهدوی و تنی چند از هم رزمانش، شامگاه روز ۱۶ مهر ۱۳۶۶ شمسی، پس از رویارویی سختی با نیروی دریایی آمریکا، در حوالی جزیره فارسی، بال در بال ملائک گشودند. گفته می شود که «نادر مهدوی»، با جراحاتی سخت و نیمه جان، به دست تفنگداران دریایی آمریکا افتاد و در عرشه ی ناو جمگی «یو اس اس چندلر» بر اثر فشارهای وارده تحت عنوان بازجویی و عدم رسیدگی به جراحات، به شهدت رسید. پیکر پاک او، روز ۲۲ مهرماه، از مسقط پایتخت «عمان» تحویل گرفته شد و از مرز هوایی وارد «فرودگاه مهرآباد» تهران گردید.
جسمِ خونینِ «نادر مهدوی» بر دوش هزاران تن از مردم، در مقابل «لانه جاسوسی آمریکا» تشییع و سپس به بوشهر انتقال یافت. در آن جا نیز پس از تشییع مجدد، در روستای «بحــیری» تا ظهور مولایش، به امانت گذاشته شد.....
#نادر_مهدوی به سال ۱۳۶۱ شمسی، با دختری از روستای بحیری ازدواج کرد. مدت این زندگی مشترک، پنج سال بود و حاصل آن، دخـتری است که در اربعین شهادت پدرش به دنیا آمد و طبق وصیت او، نامش را «زهرا» گذاشتند......
روحمان با یادش شاد......
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
همسر #شهید_نادر_مهدوی درباره سادگی شهید و بیاعتناییاش به آرایههای ظاهرفریب دنیوی میگویند:
هیچوقت ندیدم که #شهید_مهدوی درخانه، درباره دنیا و زندگی مادی، آرزو و خواستهای داشته باشند، بلکه همواره خاطرنشان میکردند که زندگی ما آنگونه که هست، برای ما کافیست و نیازی به افزونطلبی نیست و ما به آنچه که خداوند عطا کرده، راضی هستیم......
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#شهید_نادر_مهدوی در عملیات کربلای۳ که در ۱۱/۰۶/۱۳۶۵ آغاز شد، پیشنهاد کرد جهت بالارفتن سریع از سکوها، پلّههای آلومینیومیِ سبک، تاشو و قابلِ حمل ساخته شود.
این پیشنهاد پذیرفته و اجرایی شد و تأثیر به سزایی در کسب موفّقیتهای سپاه در این عملیات داشت.
آقای فقیه برادر بزرگوار #شهید دراینباره میگوید:
یادم هست قبل از عملیات کربلای ۳، #حسین (نادر) آمد پیش من و قضیه عملیات را گفت و پرسید: به نظر شما که خیلی به این کشورهای عربی خلیجفارس سفر کردهاید، برای بالارفتن سریع از اسکله الامیه”، چه کار باید بکنیم؟
فکری کردم و گفتم یک نمونه از پلههای سبک و تاشو هست که اگر بتوانید تهیه کنـید، برای بالارفتن از اسکله، خیلی به درد میخورد. آنطور که بعداً برایم تعریف کرد، پیشنهاد مرا در جلسه فرماندهان عنوان کرده بود که همه قبول کرده و در عملیات هم به آن عمل شده بود.....
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#شهید_نادر_مهدوی ، به مدد برخورداری از خصلتهای پسندیده انسانی و اسلامی، شخصیتش بسیار رشدیافته بود. برآیند همه آن خصایل عالی و نورانی، جذّابیت کمنظیری را به او بخشیده بود. همگی دوستش داشتند و از ته دل به او مهر میورزیدند.
برادر #شهید، دراینباره میگوید: در میان خانواده، به حدّی محبوب بودند و همه از همسر، پدر و مادرش گرفته تا برادر و خواهرانش، آنچنان تحت تأثیر اخلاق، رفتار و سیمای نورانیش بودند که حتّی اگر یکروز هم او را در جمع خود نمیدیدیم، دلمان برایش تنگ میشد.
حاجحسن، درجای دیگری میگوید: دوری همدیگر را خیلی سخت تحمّل میکردیم. یادم نمیرود که در ایام جنگ، آنقدر از دوری هم بیتاب میشدیم که وقتی ایشان از #جبهه برمیگشت، باید در ابتدا سینه به سینه هم میچسباندیم تا بیتابیِ دلهایمان فروکش کند و سپس آرام میشدیم.
به راستی چگونه میتوان به این حد از جذّابیت رسید که همگان دوستت داشته باشند و از صمیم قلب، به تو مهر ورزند؟ زیباترین جواب را خداوند متعال بیان میفرماید: اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً” کسانیکه ایمان آورده، کردارهای شایسته انجام دهند، خداوندی که رحمتش عالَمگستر است، حبّ و دوستیِ آنها را در دل همگان قرار میدهد.مریم-۹۶
این شهید عزیز، پس از ایمان به خدا، در انجامِ صالحات، کوشش مجاهدانهای کرده بود و خدا نیز تا همیشه روزگار، حبّ او را در دل مؤمنین، جاودانه کرد.
روحمان با یادش شاد.......
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
هنگامیکه اعلام شد بناست اولین کاروان از نفتکشهای کویتی، تحت حمایت ناوهای آمریکا به کویت حرکت کند، ما جهت انجام عملیات محوله، در مسیر حرکت کاروان به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم.
در بین راه و در یکی از محلهای اسقرار در میان آبهای خلیجفارس لنگر انداختیم. پس از مقداری استراحت، مجدداً به راه افتادیم. راه زیادی را نپیموده بودیم که دریا به شدت طوفانی شد و آنچنان امواج آن به تلاطم درآمد انجام عملیات را عملاً ناممکن مینمود؛ امّا با توکّل به خداوند و میزان آمادگی و رشادتی که در نیروهای خود سراغ داشتیم و با نظرخواهی از آنها و نیز با یادخدا و اطمینان و قوت قلبی که بدینگونه به آن دست یافتیم، عزم خود را جهت انجام این عملیات جزم نمودیم و به طرف مسیر حرکت کاروان، به راه افتادیم.
سه ساعت قبل از رسیدن کاروان، ما به محلِ مورد نظر رسیدیم. پس از انجام سریع مأموریت و پایان کار، به طرف محل استقرار نیروهای خودی برگشتیم و به استراحت پرداختیم.
پس از گذشت سه ساعت اعلام شد که کشتی کویتی بریجتون، به روی مین رفت. اعلام این خبر، شادی و قوت قلب بالایی را در جمع ما به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده بودیم و یکدیگر را میبوسیدیم. برادران، صورتهای خود را بر خاک گذاشته گریه میکردند و شکر خدا به جا میآوردند. چون همه احساس میکردیم که ما نبودیم که دشمن را فراری دادیم بلکه این خداوند بود که ملت ما را عزیز و دشمنان ما را ذلیل و امام ما را شاد نمود و جملگی باور داشتیم که: وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی
پس از این اقدام دلیرانه سردار #شهید_مهدوی و همرزمانش در انفجار کشتی بریجتون، به پاس قدردانی از این عزیزان، برنامه دیدار با #حضرت_امام(ره) تدارک دیده شد و این شیران بیشه مردانگی و #ایثار و #شهادت، به دیدار پیر و مراد خود نائل آمدند.
در این دیدار، #حضرت_امام(رض) یکایک این سربازان جان برکف اسلام را مورد ملاطفت و تفقّد خود قرار میدهد و پیشانی سردار #شهید_نادر_مهدوی را میبوسد.
#شهید، خود دراینباره چنین میگوید:
پس از اطّلاع از اینکه #حضرت_امام از شنیدن خبر روی مین رفتنِ کشتی کویتی و شکست اولین اقدام آمریکا، متبسّم شدهاند، چنان مسرور گردیدم که همیشه این تبسّم را موجب افتخار خود و رزمندگانِ همراه، میدانم......
برای ما رزمندگانِ خلیج فارس، همین تبسّم و شادی #امام در ازای همه زحمات شبانهروزی کافیست و اگرتا آخر عمر، موفّق به انجام خدمتی نگردیم، باز شادیم که حداقل برای یکبار هم که شده، موجب رضایت و شادی و تبسّم امام عزیزمان گردیدهایم...
روحمان با یادش شاد.......
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
در عصر روز 16/07/1366 سردار #شهید_نادر_مهدوی همراه با تنی چند از همرزمانش، جهت انجام گشت زنی و حفاظت از آبهای نیلگون خلیج فارس، با استفاده از دو فروند قایق تندرو توپدار و یک فروند ناوچه به سمت جزیره فارسی حرکت می کنند.
پس از اقامه نماز مغرب در جزیره فارسی، مورد تهاجم نیروهای آمریکایی قرار می گیرند......
نیروهای آمریکایی با چند فروند بالگرد بزرگ کبری به نام MS6 به ناوگروه حمله کرده و رادار پایگاه فرماندهی را منهدم می کنند که ارتباط ناوگروه با مرکز به کلّی قطع می شود.
پس از پانزده دقیقه درگیری شدید، با استفاده از یک فروند موشک استینگر، یکی از این بالگردها را منفجر می سازد. با این وجود تنها ناوچه طارق که سردار شهید مهدوی بر آن سوار بود، سالم مانده بود و دو قایق دیگر هدف قرار گرفته و در آتش می سوختند.
#شهید_مهدوی می توانست به سلامت از میدان بگریزد اما با رشادت و مردانگی تمام در پی گرفتن زخمی ها و پیکرهای مطهّر #شهدا از آب برمی آید. آنها با همه توان سعی می کردند که اجازه ندهند تا بالگردهای آمریکایی به طرف آنها نزدیک شوند اما کار سختی بود زیرا این بالگردها بسیار کم صدا بودند و موقعیت یابی آنها در آسمان بسیار مشکل بود. #نادر_مهدوی و بیژن گرد و چهار نفر دیگر پس از بیست دقیقه رزم جانانه و مردانه، زنده به چنگال دشمن میافتند.
بالأخره پس از گذشت شش روز، پیکرهای مطهر #شهدا و اسرا از مسقط پایتخت کشور سلطاننشین عمان تحویل گرفته شد و از مرز هوایی وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید.
هنگامی که جنازه مطهرش به خاک پاک میهن رسید، دست ها و پاهایش به صورت خیلی محکم بسته شده بود و نشان می داد که دشمن، حتّی از جسم بی جان این سردار #شهید نیز می ترسید.
#نادر بر عرشه ناو جنگی "یو. اس. اس. چندلر” آماج شکنجههای وحشیانه دشمن قرار میگیرد و سینهاش با میخ های بلند آهنین سوراخ میشود و بدین ترتیب مظلومانه به #شهادت میرسد.
پیکر مطهر #شهید با شکوه خاصی بر دوش هزاران تن از امت حزبالله در مقابل لانه جاسوسی آمریکا تشییع و سپس به بوشهر انتقال یافت. در آنجا نیز پیکر پاک #شهید مجدداً بر دوش جمعیت انبوه مردم شهیدپرور تشییع شد و پس از آن جهت خاکسپاری به زادگاهش روستای بحیری بازگشت.
مردم روستا با شور و شکوهی خاص و به نحو کمنظیری به استقبال پیکر غرقهبهخون سردار #شهید_مهدوی رفتند و این پیکر گلگونکفن را پس از تشییع تا گلزار شهدای روستا، چون گوهری بهشتی به صدف خاک سپردند.....
روحمان با یادشان شاد.....
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
در سالهای پایانی جنگ، خلیج فارس برای ایران بسیار ناامن شده بود؛ عراق خیلی راحت کشتی ها و سکوهای نفتی ایران را می زد.
کویت بخشی از سرزمین و عربستان، آسمانش را در اختیار صدّام قرار داده بودند.
فرماندهان عالیرتبه سپاه، جریان عبور آزاد و متکبّرانه ناوهای جنگی آمریکا و نیز سایر کشتی ها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض #امام (ره) رسانده بودند......
#حضرت_امام فرموده بود: اگر من بودم، می زدم......
همین حرف امام، برای سردار #شهید_مهدوی و جانشینش سردار#شهید_بیژن_گرد و نیز همرزمان آنها کافی بود تا خود را برای انجام یک عملیات مقابله به مثل و اثبات این موضوع که با همّت و رشادت دلیرمردان ایران اسلامی، خلیج فارس، چندان هم برای آمریکاییها و نوکرانشان امن نیست، آماده سازند.....
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید....
🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷
وصیت نامه اول #شهید بزرگوار #شهید_نادر_مهدوی را در ادامه می خوانیم:
… برادرانم #اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد، بیایید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم. پدر و مادر عزیزم، امروز #حسین_زمان #روح_خداست…
اینها می خواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما #اماممان چه خوب گفت که ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمیهراسیم و مرگ را با جان و دل میخریم برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم.
پدرم اگر من #شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو از ۲ فرزندم یکی به تو اهدا کردم فرزند مرا جزء #شهیدان قرار بده…
مادرجان خیلی دلم می خواهد بار دیگر برگردم و در آغوش باز و گرم تو قرار گیرم و مهر مادریت را احساس کنم، ولی #خدا و #اسلام را از تو عزیزتر می دانم.....
برادرجان موقعی که خبر مرگ من را شنیدی خدا را به یاد آور و با دو دست خود مرا دفن کن مبادا لباس سپاه را از تنم دربیاورید مرا همانطوری که هستم دفن نمایید خون های روی بدنم را هم پاک نکنید تا با بدن خونین خدای خود را ملاقات کنم.
به امید پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی #امام_خمینی بتشکن وصیت نامه را پایان می دهم.
خداحافظ
#نادر_مهدوی 27/5/1362
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید....
🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷
وصیت نامه دوم #شهید بزرگوار #شهید_نادر_مهدوی را در ادامه می خوانیم:
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
بروید بجنگید و زمینه را برای آینده فرزندان خود، مساعد نمایید.
سلام بر محمّد(ص)؛ که با خدمات خود، سعادت و شرافت را برای انسانیت تضمین کرد؛ و درود بر #حضرت_مهدی(عج) و نائب بر حقش #امام_خمینی و امّت حزبالله و از خودگذشته. درود و سلام خدا بر شما باد که با حضور دائم خود در صحنه، اسلام عزیز و امام را یاری کردید.
برادران عزیز و خواهرانِ محترمه! امروز #اسلام با خون انسانهای پاکدل و معصوم، همچون #حسین_بن_علی(ع) و #قاسم_بن_الحسن(ع) و با زحمات شبانهروزی #رسول_اکرم(ص) باقیمانده است.
بهای این مکتب، تحمل اسارتِ #موسی_بن_جعفر(ع) سمبل مقاومت و ایثار، جگر پاشیده شده #امام_رضا(ع) و دیگر شهدای اسلام بوده است.
گذشتگان، با جان و همه وجود، از این مکتب دفاع کردند و به ما سپردند. اما امـروز، دشمنانِ قسمخورده ما، فرزندان معاویهبن ابیسفیان و عمروعاصها، به طور مصمّم، عزم نابودی قرآن کریم دارند و راه یزیدبن معاویه را دنبال میکنند. امروز دشمن ما صدام نیست؛ امروز دشمن ما حزب بعث نیست؛ اینها عروسکهای کوکیِ استکبارند و ما دشمنِ واقعی خود را استکبار جهانی، به سرکردگیِ #آمریکا میدانیم.
شرق و غرب، گذشته از اختلافاتِ درونیِ خود، متّحدانه موضعی خصمانه در برابر #اسلام گرفتهاند. بدانید که امـروز، شرافت و عزّت، در سایه #جهاد و #ایثار و شمشیر است. بکشید دشمنانِ اسلام و دین خدا را؛ تا فکر تجاوز و غارت را در سر نپرورانند.
خداوند گاهی با غضب و گاهی با رحمتِ خود، ما را امتحان مینماید. امروز، وسیله امتحان ما جنگ و #بسیج است. بر هر فرد مسلمان که سحرگاه بر میخـیزد و ندای لااله الاّ الله را سر میدهد و خواب گران را فدای شرافت و انسانیت میکند، واجب است که در این امتحان، شرکت کرده، یا با شهادت و یا با مدفون نمودنِ دشمن، پـیروزمندانه به درآید.
در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل پیروزی برسید. ای بهظاهرزندگان! آگاه باشید که قافله مرگ، همچنان به مقصد نیستی در حرکت است؛ شما نیز امور دنیوی را کنار گذاشته و بدان ملحق شوید. سعی کنید این مرگ را با چشمان باز و جسورانه انتخاب نمایید. قبل از آنکه در چنگال مخوفش گرفتار شوید، دل از دنیا برکنید و پا در عرصه مـیدان بگذارید و بر علیه دشمنانِ اسلام برَزمید که در این نبرد، چه کشته شوید و چه بکشید، پیروزید.
اکنون، من به پیروی از #امام_حسین(ع) پای در چکمه کرده به #جبهه میروم. به #جبهه رفتن یعنی به معشوقِ خود پیوستن. امـیدوارم چه با قلیلخدمتی که بدان قادرم، و چه انشاءالله با شهادتم، به وظیفه الهی خود که پروردگار عالم برایم منظور داشته عمل نمایم.
عزیزانم؛ حسینِ زمان شدن، سخت است. حسینِ زمان شدن یا یزیدیانِ زمان را نابودکردن، جز با ساییدن تن در زیر تانکها و تکهتکهشدن در زیر خمپاره دشمن، امکانپذیر نیست. امت قهرمان! همچون گذشته، جـز برای خدا کار نکنید؛ هدفتان فقط الله”، کتابتان قرآن و رهـبرتان خمیـنی باشد.
پدر؛ مادر؛ برادر؛ همسر و خواهرانم...
اگر من #شهید شدم، بدانید که #کمال_سعادت را یافتهام. هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهـید. بدانید که این مرگ را آگاهانه انتخاب نمودهام.
وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُاللهِ وَ بَرَکاتُهُ
1363/12/20
حسین بسریا معروف به #نادر_مهدوی
@khademinekoolebar
#حدیث_روز
قال الامام الحسين عليه السلام :
مَنْ احْجَمَ عَنِ الرَّأی وَ عَییتْ بِهِ الْحِیلْ کانَ الرِّفْقُ مِفْتاحُهُ
حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
کسی که فکرش در حل مشکلات به جایی نمی رسد و تمام راه حل ها به رویش بسته شده، باید مدارا کند
اعلام الدين، ص 298.
@khademinekoolebar