یادتباشد_قسمتسیزدهم_2023_06_01_23_39_58_276.mp3
3.1M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت سیزدهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست |قسمتصدوپنجاهویک
آمدند و کلی روحیه گرفتی. همان شب اول دختر کوچک آقای صابری گفت: «عمو قول داده بودی مارو ببری شمال!»
خندیدی: «حتما عمو، صبح زود راه میافتیم!»
زنگ زدی به یکی از دوستانت در شمال و خانه ای را برای اتاقمان هماهنگ کردی. صبح زود همه را راهی کردی و گفتی: «صبحونه رو هم توی راه میخوریم.»
نرسیده به کندوان ماشین خراب شد. به امداد خودرو زنگ زدی. آمدند درست کردند و راه افتادیم. نرسیده به سیاه بیشه دوباره خراب شد. اینبار جرثقیل آمد و ماشین را یدک کش کرد. با وجودی که ناراحت بودی سعی میکردی با شوخی و خنده نگذاری ناراحت شوم. پاهایت را روی فرمان گذاشته و میگفتی: «از من فیلم بگیر سمیه. ببین چقدر راننده ام! بدون نیاز به پا ماشین میرونم!»
رو به لنز گوشی میگفتی: «دوستان تلگرامی، اصلا کاری نداشته باشید بزرگتر نشسته یا کوچکتر، پاهاتون رو دراز فرمایید. اصلا هم کاری نداشته باشید توی دورهمی خانوادگی هستید. مهم اینه که تلگرام و دوستاتون چی میگن. سرتون رو از تو گوشی در نیارین!»
فیلم میگرفتم و میخندیدیم یا رسیدیم تعمیرگاه. بچه ها خسته شده بودند، محمد علی گریه میکردو فاطمه نق میزد. وقتی تعمیرکار گفت سرسیلند ماشین سوخته و برای فردا حاضر میشود و باید ماشین را همینجا بگذارید، خنده از لبت پرید. به یکی از دوستانت زنگ زدی. آمد. به اتفاق او و خانواده اقای صابری رفتیم کنار رودخانه و نهار خوردیم، بعد هم رفتیم منزلشان برای استراحت.
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 امام زمان(عج) منتظر شماست
ای امام زمان(ع) سرباز دیگر، به سویت آمد که نادم از گناهان است و راضی به فرماندهی تو، انشا الله که در پیشگاه خدا از من راضی باشی.
من اکنون آماده فدا شدنم و دیگر عاشقان راهت با ایثارشان و امام امت و امت مسلمان با زجر کشیدنشان با جوان دادنشان زمینه ظهورت را فراهم می کنند.
وصیت نامه شهید محمد مهدی رازقی
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+میگفت اونایی که حس شهادت دارن
بی دلیل نیستا
خدا یه گوشه از سرنوشتتونُ براتون
شهادت نوشته!
شهادتمآرزوست ...♡
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد_قسمتچهاردهم_2023_06_03_00_02_45_336.mp3
2.25M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت چهاردهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست |قسمتصدوپنجاهودو
آنها قرار بود بروند سوریه و خانواده آقای صابری هم قم.
خانم قاسمی از مشهد زنگ زد: «این طرفا نمیاین؟»
گفتی: «فعلا کار داریم، ولی دعا کنین کارمون جور بشه!»
گفت: «کار سما دست اما رضا (ع) گیره، بیاین خدمت اقا، اذن بگیرین ببینین چطور گره ها باز میشه!»
فردا که از دو خانواده جدا شدیم، رفتیم طرف تعمیرگاه. روی تخت رستوران روبروی تعمیرگاه نشستیم و تو میرفتی و سر به ماشین میزدی و برمیگشتی. هربار که میرفتی و میآمدی میگفتی: «بیا بریم اتاق بگیریم، اینطوری اذیت میشی!»
اما من همان تخت سایبان دار را ترجیح میدادم. دلم نمیخواست از تو دور باشم. اذان مغرب را گفتند و هنوز ماشین درست نشده بود. در این فاصله توپی خریدی و با فاطمه بازی میکردی. درد را در پهلو و کمرت احساس میکردم، اما دوست داشتی به لب فاطمه لبخند بنشانی. ماشین را که تحویل گرفتی، ایستادی به نماز و استخاره کردی: «سمیه این همه خرج ماشین کردیم به مشهد نریم؟»
_ ولی من برای بچه ها برای یکی دو روز لباس برداشتم و برای خودم هیچی!
_ هرچی لاز داشتی سر راه میخریم!
شبانه راه افتادی سمت مشهد. در طول راه محمدعلی بدقلقی میکرد، طوری که گاهی مجبور میشدی نگه داری و پیاده میشدیم تا هوایی بخورد. محمدعلی و فاطمه که خوابیدند، همانطور که میراندی گفتی: «عزیز، دعای ندبه رو برام میخونی؟»
خواندم. گفتی: «یه دعای دیگه!» گفتم: «اصلا نگران نباش آقا مصطفی! من مفاتیح شمام، هرچه خواستی بگو رو دروایسی نکن!»
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
در جلوی تابوتم عکس امام را بزنید تا همگان بدانندکه من پیرو خط امام هستم.
🌱شهید محمد سیلسپور
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد_قسمتپانزدهم_2023_06_03_23_33_30_340.mp3
3.91M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت پانزدهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدوپنجاهوسه
خندیدی: «توکه برام میخونی یجور دیگه کیف میکنم!»
نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد. بردی تعمیرگاه. تعمیرکار گفت: «آرام آرام برین تا نمایندگی خودش.»
بقیه راه خیلی اذیت شدیم: ماشین خراب که باید آرام میراندی، محمدعلی که بداخلاقی میکرد، دردی که گاه در پشت و کمرت میپیچید، خستگی خودمو نق نق فاطمه. بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهدو رفتیم خانه خانم قاسمی. مارا که دید خیلی خوشحال شد: «خداروشکر. میخواستم برای میلاد آقا امام زمان(عج) جشن بگیرم. خوب شد که اومدین!»
یک هفته ماندیم مشهد. خانم قاسمی دانا جشن گرفت و دوستانش و خانواده رزمندگان را هم دعوت کرد. بعد از یک هفته به تهران برگشتیم.
ماه رمضان از راه رسیدو من با اینکه نمیتوانستم روزه بگیرم، دوست داشتم سحر ها بیدار شوم و کنار تو بشینم. دلم میخواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم، ولی تو نمیخواستی صدایم بزنی. بیتابی محمدعلی نمیگذاشت خواب پیوسته داشته باشم. دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت ها اورا بغل میکردی و از کنار من میبردی تا راحت بخوابم. طبق روال همیشگی درماه رمضان، در فامیل هرشب افطاری منزل یکی بود. شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم: «آقا مصطفی حالا که همه هستند، دعوت کن یک شب همه بیان منزل ما!»
آهسته گفتی: «نمیتونم زمان مشخص کنم، ممکنه هر لحظه زنگ بزنن و مجبور شم برم!»
اخم هایم در هم رفت. بلند گفتی: «شنبه هفته دیگه، همگی برای افطار منزل ما!»
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ تو به ما جرئت طوفان دادی ...
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرنوشتِ مقلدان خمینی
چیزی جز "شهادت" نیست ...✋🏻
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸| عکس امام خمینی را در کفنم بگذارید تا خداوند به آبروی این فرزند پاک فاطمه (س) این بنده روسیاه را ببخشد.
🌴شهید بهرام بهزادی
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد_قسمتشانزدهم_2023_06_05_00_44_33_453.mp3
2.62M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت شانزدهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدوپنجاهوچهار
اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد: «سلام عزیزم، من دارم میرم!»
_ کجا؟
_ سوریه!
و رفتی. به همین راحتی.
اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم و مهمانی را بهم بزنم و بعد نشستم و به حال خودم گریه کردم. محمدعلی نمیخوابید، او هم گریه میکرد و گریه هایش دلم را به آشوب میکشید. لابد قرار بود اتفاقی بیفتد. عرق نعنا به او دادم، جایش را عوض کردم، بغلش گرفتم و راه بردم، روی پا خواباندنمش ولی آرام نمیگرفت. پدرت زنگ زد: «باباجون بلند شو بیا خونه ما.»
ولی من با دوتا بچه راحت تر بودم که خانه خودمان بمانم. شب های تنهایی و بیخوابی شروع شده بود. سایه ات همه جا بود، اما خودت نبودی. به خودم میگفتم: «باید بزرگ بشی سمیه، باید طاقت و صبرت را بیشتر کنی، تو حالا مادر دوتا بچه ای.
یک هفته شد دو هفته. دو هفته شد سه هفته. سه هفته شد چهار هفته. پس تو کجا بودی؟ چطور مرا با گریه های سوزناک و محمدعلی تنها گذاشته بودی؟ درست روز سی ام بود. بعد از یک شبه سخت، شبی که محمدعلی نگذاشته بود خوب بخوابم، تازه پلک های روی هم رفته بود مه فاطمه صدایم کرد: «مامان پاشو گرسنمه!»
_ توی یخچال نون و پنیر هست!
_ نه تو باید بهم صبحونه بدی!
_ فاطمه جان بزار بخوابم، داداشی تا صبح گریه میکرد!
_ من گرسنمه!
بلند شدم، اول به حال خودم و محمدعلی و فاطمه و بعد برای کل زندگی ام گریه کردم. بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم و گذاشتم جلویش.
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خمینی(ره):
خدا میداند که مرا اوضاع #۱۵_خرداد کوبید ...
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهروخمینی
🤝وقت آن آمده تا #بیعت خود تازه کنیم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎖| شلمچه
خدایامیشود..
درتیترنیازمندیهای روزگارتبنویسی
به یکنوکرسادهجھت شھیدشدننیازمندیم ...؟
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد_قسمتهفدهم.mp3
819.1K
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت هفدهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدوپنجاهوپنج
تا آمدم بخوابم گفت: «مامان چشاتو باز کن، میترسم!»
_ من که اینجام فاطمه، تلویزیون هم روشنه. بزار بخوابم!»
_ نه تو باید بیدار باشی، نباید بخوابی!»
دیگر نتوانستم طاقت بیاوردم، به خصوص که محمدعلی هم افتاده بود به گریه. زنگ زدم به تو: «مصطفی کم آوردم، کی میای مصطفی؟»
_ اتفاقا میخواستم زنگ بزنم بگم دارم میام!»
یک مرتبه دلشوره افتاد به جانم: «چیزی شده؟»
_ نبابا! ابوعلی مجروح شده، میاریمش تهران!
خوشحال شدم. نگاهی به دورو بر خانه کردم. باید میافتادم به نظافت.
شروع کردم به خانه تکانی. دیگر خواب از سرم پریده بود. ملحفه هارا در آوردم و ریختم داخل لباسشویی. پرده را باز کردم و شستم. محمدعلی و فاطمه را گذاشتم پیش مامانم و دوان دوان رفتم خرید: قند، شکر، رب، روغن. باید همه چیز در خانه میبود تا وقتی میآمدی یک لحظه هم از تو دور نشوم. سر راه یه ادوکلن هم برایت خریدم و کادو پیچ کردم. اما یک فکر کوچولو مثل خوره افتاده بود به جانم و مدام بزرگتر میشد.
چطور مصطفی برای هیچ یک از دوستانش که مجروح شدند نیامده و حالا برای ابوعلی میخواهد بیاید ؟
پیام دادم: «آقا مصطفی نکنه خودت طوریت شده؟»
_ نبابا! فقط ابوعلی مجروح شده!
_ راستش رو بگو آقا مصطفی!
_ همین که گفتم!
قانع نشدم و به دوستانت پیام دادم حتی به خوده ابوعلی که گفت: «فقط کمی پشت پای مصطفی آسیب دیده!»
دیگر مطمئن شده بودم که مجروح شدی.
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
30.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| بازتاب خبری جشنواره "ره آورد سرزمین نور"
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
#اطلاعیه
📍 مراسم ششمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم #سید_مصطفی_صادقی
🎙️ سخنران:
حجت الاسلام والمسلمین
#سید_حسین_مومنی
🎙شاعر: استاد ولی الله #کلامی_زنجانی
🎤 مداح: کربلایی #حسن_حسین_خانی»
🎼 بااجرای: گروه سرود کشوری #میعاد
🗓️ چهارشنبه ۱۷ خرداد ماه ۱۴۰۲
🕗 ساعت ۲۰:۰۰
🕌 اسلامشهر، ایستگاه نوری، ابتدای خیابان امام خمینی (ره)، مسجد امام علی النقی (ع)
#هیئت_عاشقان_کربلا
#پایگاه_بسیج_عاشقان_کربلا
#حوزه_بسیج_۲۷۹_کمیل
#کمیته_خادمین_شهدا
#شهرستان_اسلامشهر
#سازمان_فرهنگی_اجتماعی_ورزشی
#مرکز_آفرینش_های_فرهنگی_و_هنری_بسیج_شهرستان_اسلامشهر
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت
🔻کمیته خادمین شهدا شهرستان اسلامشهر
@khademinshohadaeslamshahr
🔻کمیته خادمین شهدا استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد_قسمتهجدهم_1.mp3
1.93M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت هجدهم
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدوپنجاهوشش
درحالی که سبزی خرد میکردم، به مادرم و مادرت زنگ زدم: «دوباره مصطفی مجروح شده!»
به خانم قاسمی هم خبر دادم و او به یکی از کسانی که در سوریه میشناخت پیام داد. دیدم که ابوعلی از طریق تلگرام عکس خودش و تورا فرستاد. هر دو لباس بیمارستان پوشیده بودید و سرپا.
به مامان گفتم: «خداروشکر، حتی راضیم با دست و پای قطع شده بیاد، اما باشه!» باز قیافه مادر در هم رفت.
با تو تماس گرفتم: «چه ساعتی میرسی؟»
_ خونه نمیام، مستقیم مارو میبرن بیمارستان!
ساعت چهار عصر پروازت بود. باید خود را برای صبح فردا آماده میکردم. آیا میتوانستم بخوابم؟
پرده هارا که خشک شده بودند زدم، ملحفه هارا کشیدم و نگاه آخر را به وسایل هال و اتاق انداختم. همه چیز تمیز، منظم و سر جای خودش بود، حتی لباس هایی را که باید تن بچه ها میکردم آماده گذاشته بودم. جز انتظار چه کار دیگری میتوانستم بکنم؟ بلند شدم و شروع کردم به شام درست کردن. تا صبح هنوز خیلی مانده بود.
ظرف آبمیوه(سیب و هویج مخلوط)دستم بود و داخل طبقات میچرخیدم. چرا گم شده بودم؟
بالاخره بخش را پیدا کردم. بوی بیمارستان به سر گیجه ام میانداخت. فاطمه و محمدعلی را پیش مامان گذاشته بودم و حالا همانجایی بودم که باید. سمت راست تو بودی، روی تخت کناری ابوعلی و تخت سوم یکی دیگر از دوستانت. تا مرا دیدی ملحفه را کشیدی روی پایت. آمدم جلو و سلام کردم و آبمیوه را گذاشتم روی میز جلوی تخت.
_ سالمی آقا مصطفی؟
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
محمـدرضــا
هم مداح بود هم فرمانده
سفـارش ڪرده بود
روی سنگ مزارش
بنویسند یا زهرا (س)
انقــدر رابطـه اش
با حضرت زهرا قوی بود
که مثل بیبی شهیــد شد
وقتی خمپـاره خورد به سنگرش
ترڪش خـورده بـود ...
به پهلوی چپ و بازوی راستش ...
▪️شهید محمدرضا تورجی زاده
#مامتحدیم
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran