eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.3هزار دنبال‌کننده
406 عکس
66 ویدیو
0 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اطلاعات شگفت‌انگیزی از سپهبد شهید قرنی که همه باید بدانیم... اولین شهید ترور در جمهوری‌اسلامی را بهتر بشناسیم... 🇮🇷 سوم اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سپهبد سیدمحمدولی قرنی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روضه های شهید مدافع‌حرم حامد بافنده در مناطق جنگی سوریه قراره پای روضه‌های یه شهید بشینیم 🇮🇷 سوم اردیبهشت؛ سالروز شهادت شهید مدافع‌حرم حامد بافنده گرامی‌باد‌‌‌‌ ________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهیدان حاج‌عباس نجفی و صادق عدالت‌اکبری رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند ان‌شاءالله امروز از این شهدای عزیز نیز؛ براتون خواهم گفت 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر مشخصات شهدا با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 ۲۱ ✍ سردار شهید محمدجعفر سعیدی: |امروز روزِ یاریِ اسلام و لبیک‌گویی به هل من ناصرِ امام‌حسین علیه‌السلام است. امیدوارم راهی را که به رهبریِ امام خمینی در پیش گرفته‌اید، تا انقلاب مهدی(عج) ادامه دهید. این انقلاب حاصلِ خونِ هزاران شهید است و شما در حفظ و حراست از آن تکلیف شرعی دارید... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۲۱) با کیفیت اصلی ___ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸چند روایت از شهیدی که نوجوانان در تشییع او غش کردند/قسمت‌اول 🌼 |حاج‌عباس نجفی معلم بود و توی جنگ از ناحیه‌ی سر مجروح شد؛ و ۱۸ ترکش تا پایان عمر مهمون سرش بود. 🌼 |پروفسور سمیعی بعد از معاینه حاج‌عباس و موقعیت حساس ترکش‌ها گفت: یا این ترکش‌ها حرکت می‌کنند و آروم‌آروم روی پوسته مغز اومده و با عمل ساده جراحی خارج میشن؛ یا سر جاشون می‌مونن و نهایتاً تا ۴۰ سالگی زنده می‌مونی... و دقیقاً اتفاق دوم افتاد و تا ۴۰سالگی بیشتر زنده نموندند. 🌼 |می‌دیدم که درد می‌کشه و کم نمیاره. به برادراش هم گفته بود: این مدت اونقدر درد کشیده‌ام که حد نداره؛ ولی نخواستم کسی بفهمه و بهم ترحم کنه... معتقد بود درد و رنج روح آدم رو جلا میده. توی بیمارستان همسرش رو صدا زد و گفت: دعا نکن درد نکشم؛ دعا کن کم نیارم. 🌼 |نیمه‌ی شعبان قرار بود برا تهیه‌ی وسایل آذین‌بندی با حاج عباس بریم جایی. نماز ظهرم رو نخونده بودم.گفتم:حاجی!بریم وقتی برگشتیم نمازم رو می‌خونم. حاج‌عباس گفت: نه! هیچوقت واجبت رو به مستحب ترجیح نده 🌼 |عده‌ای می‌یومدند و از حاج‌عباس پول قرض می‌گرفتند. یه بار بهش گفتم: حاجی! یه جا بنویس کیا اومدند و چقدر ازت قرض گرفتند؛ تا بدونی چی به چیه و از کیا طلبکاری... حاج‌عباس گفت: نمی‌خواد! اونی که داره؛ هر وقت تونست میاد و قرض رو پس میده. اونی هم که نداره؛ نداره دیگه؛ نمیشه به زور رفت و ازش پول گرفت که... >> ادامه دارد... 🔰 دانلود عکس با کیفیت اصلی 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸چند روایت از شهیدی که نوجوانان در تشییع او غش کردند/قسمت‌دوم 🌼|رفته بود یه اداره برا دیدن دوستِ کارمندش. اونجا آقایی رو دید که از حرفاش معلوم بود بخاطر مشکل مالی‌ می‌خواد از جایی نزول بگیره. حاج‌عباس با اینکه اون آقا رو نمی‌شناخت، بهش کمک کرد و نذاشت کار به جایی برسه که اسیرِ پولِ نزول بشه. اونقد هم مخفیانه اینکار رو کرد که پسرش میگه: ما تا مدتها بعد از شهادتش هم از این ماجرا خبر نداشتیم. 🌼|حاج‌عباس فوتبالیست بود و با هم می‌رفتیم فوتبال. اون ایام توی مدرسه‌ یکی از دوستای دخترم بهش گفته بود که پدرش دوربین داره و توی خونه ازشون فیلم گرفته. دخترم هم اومد و این قضیه رو برام تعریف کرد... یه صبح جمعه که داشتیم با حاج‌عباس می‌رفتیم زمین چمن؛ ترک موتورش این قضیه رو براش تعریف کردم... از فوتبال که برگشتیم، حاجی بهم گفت: یکی دو ساعت دیگه میام دنبالت بریم نماز جمعه... ظهر داشتم آماده می‌شدم که حاج عباس اومد.گفت: یا الله بگو می‌خوام یه سر بیام توی خونه... دیدم حاجی رفته دوربین فیلمبرداری جور کرده. دخترم خیلی خوشحال شد و شب براش جشن تکلیف گرفتیم و فیلمبرداری کردیم 🌼|وقتی فرزند شهیدی می‌خواست کنکور بده؛ انگار خود حاجی کنکور داشت؛ دنبال جزوه می‌دوید و... همسر شهید میگه: روزهای آخر دائم سفارش بچه‌های شهدا رو می‌کرد و می‌گفت: نگران بچه‌های خودم نیستم، چون تو هستی؛ اما بچه‌های شهدا امانت همرزمان ما؛ و نورچشم هستند. 🌼|اونقد دانش آموزا دوستش داشتند که تشییعش پر بود از دانش‌آموز. حتی چند تا دانش‌آموز توی تشییعش غش کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همیشه اینجوری نمی‌مونه آقا خوشکله... روایتی کوتاه از عشق سرشارِ شهید نجفی و همسرش 🇮🇷 چهارم اردیبهشت؛ سالگرد شهادت معلم شهید حاج‌عباس نجفی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 برخورد جالب صادق با پسربچه‌های سوری که به مدافعان‌حرم سنگ می‌زدند |در موقعیت ابوحامد در «روستای عسان» چند خانواده ساکن بودند؛ که وقتی از جلوی خونه‌شون رد می‌‌‌شدیم، پسری تقریبا شش ساله به طرف خودروها سنگ پرتاب می‌‌‌کرد. یک روز هم سر و صورت چند نفر از بچه‌ها رو با سنگ زخمی کرده بود. صادق وقتی مطلع شد، از فرمانده اجازه گرفت تا برای خرید بره به شهر... فرمانده هم اجازه داد و با چند نفر از بچه‌ها رفتند... وقتی برگشتند، دیدم صادق داخل ماشین رو پر کرده از بادکنک و توپ پلاستیکی. می‌خواست با این روش بچه‌هایی که سنگ می‌زدند، رو جذب کنه. اونقد باهاشون بازی کرد و بهشون هدیه داد؛ که بالاخره همون بچه‌های مخالفِ ما؛ جای سنگ زدن، باهامون دوست شدند... صادق همیشه جیب‌هایش پر از شکلات و بادکنک بود. یه بار هم از جایی بر می‌گشتیم که چشمش خورد به چندتا بچه. رفت پیششون؛ بادکنک‌ها رو باد کرد و یکی‌یکی داد دستشون. بعد باهاشون از ته دل خندید و شادی می‌‌‌کرد... صادق می‌گفت: «تقصیر اینها چیه؟ ما باید بهشون برسیم تا کمبودی احساس نکنن. هر کاری از دستمون بر میاد، باید بکنیم. حتی اگه خانواده‌هاشون با ما در حال جنگ باشند. این بچه‌‌‌ها هیچ گناهی ندارند، ما باید به این بچه‌ها برسیم.» ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 دعای خاص همسر شهید عدالت‌اکبری برای شهادت همسرش |اوایل نمی‌تونستم برا شهادت صادق دعا کنم و برام سخت بود، اما می‌دیدم که توی این دنیا عذاب می کشه. بعدها متوجه شدم که من خودخواه شدم و صادق رو فقط برا خودم میخوام، تا اینکه تصمیم گرفتم کمی هم صادق رو برای خودش بخواهم.... خلاصه وقتی صادق برا اولین‌بار رفت کربلا؛ من دو تا نامه نوشتم. یکی برا خودش بود که گفتم توی بین‌الحرمین رو به حرم حضرت ابولفضل(ع) بایست و از طرف من بخون؛ یه نامه رو هم گفتم نخون، فقط بعد از اربعین بنداز توی ضریح امام حسین(ع)... با اینکه مطمئن بودم نمی‌خونه، اما نمی‌دونم چرا اون دفعه نامه رو خوانده بود. من توی نامه شهادت صادق رو از آقا خواسته و نوشته بودم: «آقا جان تو رو به جان خواهرت زینب(س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق رو به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می‌سپارمش! آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد؛ من نیز عاشق شهادتم، اما آتشم به اندازه عشق و علاقه صادق تند نیست. آرزویی همچون برادرزاده‌ی شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» صادق وقتی برگشت، خوشحال بود و می‌گفت: «باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید بشم» ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهیدان محمدرضا تورجی‌زاده و محمد منتظرقائم رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند ان‌شاءالله امروز از این شهدای عزیز نیز؛ براتون خواهم گفت 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر مشخصات شهدا با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸سردار شهیدِ طبس پای سفره‌ی کدام‌ پدر و در دامان چه مادری بزرگ شد؟! 🌼|علی‌اکبر منتظرقائم [پدر شهید محمدمنتظرقائم] طلبه نبود؛ اما شیخ صداش می‌زدند. حتی مـردم می‌یومدند پیشش و قرائت حمد و سوره‌شون رو درست می‌کردند. 🌼|توی فردوس شیخ‌علی‌اکبر معروف بود به «حاج‌آقای دعاکمیل». چون جلسه‌ی دعای‌کمیل و ندبه؛ توی خونه‌اش تعطیل نمی‌شد. 🌼|زمانی که هنوز جو جامعه برخلاف شاه و مبارزه با رژیم نبود؛ شیخ علی‌اکبر اینکار رو شروع کرد. فرزندانش میگن: لفظ آیت‌الله خمینی رو اولین بار از پدرمون شنیدیم. اینکه شاه بَده و کارهای غیر اسلامی می‌کنه رو ایشون به ما یاد داد. 🌼|همسر شیخ علی‌اکبر میگه: وقتی محمد رو باردار بودم؛ هر روز صبح شوهرم با صدای بلند برامون قرآن تلاوت می‌کرد. خودم هم هر روز قرآن و دعا می‌خوندم. شیخ علی‌اکبر اون روزها بهم می‌گفت: خونه‌ی فلانی نرو؛ اگر هم رفتی چیزی نخور؛ چون نان‌خورِ دولت شاهه. 🌼|محمد کلاس سوم بود که کوچ کردند یزد. شیخ علی‌اکبر یه روز فهمید توی مدرسه به پسرش سوره یاسین یاد دادند. خیلی خوشحال شد. اونقدر که برا معلم محمد تقدیرنامه درست کرد و فرستاد. 🌼|توی یزد؛ با اینکه کارگر ساده‌‌ی کارخونه نساجی بود؛ بعضی وعده‌ها در مسجد حظیره، بجای شهیدصدوقی نماز می‌خوند. حتی اتفاق افتاده‌ بود که شهیدصدوقی بعد از نمازجمعه، امامتِ نماز عصر رو سپرده بود به شیخ علی‌اکبر...شده بود معتمد شهید صدوقی. 📚 منبع‌: کتاب مأموریت ساعت۱۲ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 شهید محمد منتظرقائم و شیوه‌های خاص فرماندهی 🌼|مردم باورشون نمیشد اونی که با دوچرخه میاد سپاه، فرمانده‌ست. ده سالی میشد که یه کت و شلوار رو می‌پوشید. بهش گفتم: این کت و شلوار خیلی کهنه شده؛ تو فرمانده سپاهی؛ زشته اینو بپوشی. گفت: این چیزا مهم نیست. ما باید طوری زندگی کنیم که هر کسی ما رو می‌بینه؛ ازمون درس بگیره. 🌼|نصف حقوقش رو برگردوند به سپاه و گفت عوضِ مدتی که بیمار بودم و رفتم برا مداوا. 🌼|صبح زود برا مصاحبه رفتم سپاه. یه نفر داشت سالن رو تی می‌کشید و سرویس‌ها رو تمیز می‌کرد. رفتم توی دفتر و منتظر شدم برا مصاحبه بیان. دیدم همون بنده‌خدا اومد.تازه فمهمیدم فرمانده سپاه داشته تی می‌کشیده. گاهی هم می‌رفت توی توالت، در رو از پشت می‌بست و نظافت می‌کرد. 🌼|فرمانده بود اما می‌گفت من خودم هم باید نگهبانی بدم. بینِ ساعت۱۲ تا ۲ صبح برا خودش هم نگهبانی می‌گذاشت. 🌼|کارش رو طول میداد تا دیر برسه به سالن غذاخوری. دور سالن راه می‌رفت و ته مونده غذای نیروها رو می‌خورد تا اسراف نشه. 🌼|حتی آبروی متهم‌ هم براش مهم بود؛ لذا نمیذاشت شاکی بیشتر از آنچه لازمه، بگه. زمان دستگیری مجرمین رو هم گذاشته بود بعد از غروب آفتاب؛ می‌خواست همسایه‌ها متوجه نشن، و آبروی متهم حفظ بشه. 🌼|داشت از یه متهم بازجویی می‌کرد، که یه نکته بهش گفتم. یهو از جاش بلند شد و من رو به زور نشوند جای خودش. اول قبول نمی‌کردم؛ اما بهم امر کرد و گفت: کاری که برای خداست؛ وقتی تو بهتر انجامش میدی، دلیلی نداره که من بخوام انجامش بدم. 📚منبع: کتاب مأموریت ساعت۱۲ @khakriz1_ir
۴۳ 🔸آخرین لحظات زندگی سردار شهید طبس؛ محمدمنتظر قائم چگونه گذشت... |خبر حضور آمریکایی‌ها توی طبس که رسید؛ محمد گفت: نماز بخونیم، بریم ببینیم چه‌خبره... اون‌ روز اونقدر نمازش طول کشید؛ که یکی از بچه‌ها به شوخی گفت: نمـاز جعفر طیار می‌خوندی؟ محمد با لبخند جواب داد: به جنگ آمـریکا میریم؛ شاید نماز آخرمون باشه... سواراتومبیل شدیم و راه افتادیم. توی مسیر محمد سوره‌ی فیل رو برامون تفسیر کرد. بعد با نقل قصۀ سپاه‌ ابرهه؛گفت: آمریکا قدرت پیروزی بر ما رو نداره؛ این مملکت متعلق به امام‌زمان(عج) است و خدا ازش محافظت می‌کنه؛ ما پاسداران هم وسیله‌ای بیش نیستیم. 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد منتظرقائم 📚منابع: پایگاه اینترنتی دانشگاه فردوسی/ خبرگزاری فارس 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ___________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با این تکه از روضه‌ی شهید تورجی‌زاده؛ به بهشت برویم و برگردیم... 🇮🇷 ۵ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت شهیدمحمدرضا تورجی‌زاده گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
💢مروری بر آنچه از شهید تورجی‌زاده در کانال وجود دارد: 🔸 اتفاقی زیبا در لحظه‌ی شهادت شهید تورجی‌زاده 🔹 هشداری از شهید تورجی‌زاده با کلیک روی هر گزینه؛ به مطلب مورد نظر منتقل خواهید شد ‌‌‌ ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا