🔸السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ حِينَ نَادَى الْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَا عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ وَ هُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ التُّرَابَ🔸
به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت
پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت
ندیده بود مدینه شبیه او پسری
علاوه بر "جگر" مجتبی, "سخاوت" داشت
حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت
چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت
جزامیان مدینه دعاش میکردند
به همنشینی با هرکدام عادت داشت
رسید کرببلا و نشان عالم داد
حسین با حسنش دائما شراکت داشت
ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت
همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت
عمو عمامه ی خود را بر او کفن کرده
ببین عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت
نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر
برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت
به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت
شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت
همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت
تمام لشکر کفار را ز پا انداخت
گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود
چقدر ولوله در این برو بیا انداخت
زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید
چه رعشه ای به اراضی کربلا انداخت
به سبک و شیوه ی جنگ عمو ابوالفضلش
چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت
علی علی به لبش بود و یک تنه تنها
چهار تک یل سردار شام را انداخت
شکار بعدی ان شیربیشه , ازرق بود
سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت
ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت
نگاهی از حسد ان قوم بی حیا انداخت
به یک اشاره رسیدند و دوره اش کردند
یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت
نفس میان دو پهلوی او به تنگ امد
به چشم تر نظری سوی خیمه ها انداخت
چه شد در ان وسط معرکه نفهمیدند
که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت
گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد
و با دهان شکسته عمو عمو سر داد
میان دشت گل نجمه بود پرپر شد
ز بوی یاس تنش کربلا معطر شد
عبا نبود به داد دل عمو برسد
دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد
کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید
بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد
نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی
گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد
کبود شد همه ی پیکرش سپس سبب
گریز دیگر من سوی روضه ی "در" شد
چه سینه ها نشکستند در طی تاریخ
چه ظلم ها که به این خاندان مکرر شد
به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله
دو سایه ی سر از اخر نصیب مادر شد
چه بر سر حسن بن الحسن مگر امد
صدای ناله ی زهرا بلند تر امد
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#قاسم_بن_الحسن
#محرم_الحرام
#حی_علی_العزا
#نوحوا_عَلَی_الحُسَین
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلَى القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ ، المَضروبِ عَلى هامَتِهِ ، المَسلوبِ لامَتُهُ ، حینَ نادَى الحُسَینَ عَمَّهُ ، فَجَلا عَلَیهِ عَمُّهُ کَالصَّقرِ ، وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ التُّرابَ وَ الحُسَینُ یَقولُ : «بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ ! و مَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّکَ و أبوکَ»🔸
تو دلم رو حیدری کردی عمو
وجودم رو مادری کردی عمو
اصلا احساس یتیمی ندارم
تو برایم پدری کردی عمو
به جای برادرت بزار برم
جوونیم فدا سرت بزار برم
یه قسم میدم که رد خور نداره
تو رو جون مادرت بزار برم
بگو عمه آینه قران نیاره
بگو نجمه سر به صحرا نذاره
چه زره تن ام کنی چه یه کفن
بخدا فرقی به حالم نداره
لبم از هرم عطش سوخته ببین
بیا این چهره ی افروخته ببین
نیزه هایی که زدن به پهلوهام
بدنم رو به زمین دوخته بیین
گرچه من شدم اسیر سم اسب
گرچه بودم تو مسیر سم اسب
جای شکرش باقیه بابام نبود
که ببینه منو زیر سم اسب
زیر دست و پا تنم ریخته به هم
ذره ذره بدنم ریخته به هم
نعل اسباشون گواه حرفمه
مهره های گردنم ریخته به هم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#محرمالحرام
#اِبنُ_الکَریم
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ🔸
خون از لبان چاک چاکش پاک می کردم
با دست خود شش ماهه ام را خاک می کردم
شرمنده ی شش ماهه ام هستم خبر دارید ؟
چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید ؟
هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم
با تکه ای قنداقه طفلم را کفن کردم
بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم
خیره به رگ های ظریف گردنش بودم
در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم
آن جا به تنهایی نمازش را خودم خواندم
من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد
بابای بچه مرده از حالم خبر دارد
چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم
از روز میلادش به فکر جوشنش بودم
می خواستم روزی عصای دست من باشد
آینده داماد عموجانش حسن باشد
حالا تمام هستی ام در گور خوابیده
داغش به روی خیمه خاک مرده پاشیده
یادم نرفته آن ترک هایی که بر لب داشت
یادم نرفته روزهای آخری تب داشت
لرز سرش ؛ ضعف تنش آتش به جانم زد
با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد
از مادرش هم نیز کاری بر نمی آمد
از فرط بی حالی صدایش در نمی آمد
از وصله ی جان دل بریدن گریه هم دارد
از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد
بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد
تیر سه شعبه عاقبت خانه خرابم کرد
از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته
امد برای کشتن طفل زبان بسته
ای کاش مثل اکبرم من را صدا می زد
طفل عزیزم روی دستم دست و پا می زد
دیگر رباب از فکر او بیرون نمی امد
راحت سه شعبه از گلو بیرون نمی امد
در راه دین شش ماهه مثل مادرم دادم
در راه خیمه بود یاد محسن افتادم
با حسرت دیدار او عمری برادر سوخت
محسن ؛ همان که پشت در همراه مادر سوخت
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#طفلُالرَّضیع
#محرمالحرام
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ🔸
خلق عالم تشنه ی یک جرعه احسان رباب
هفتم ماه عزا هستیم مهمان رباب
مادر باب الحوائج حاجتم را می دهد
دردمندم لاجرم دستم به دامان رباب
در حقیقت هر که دارد اشنایی با حسین
هست در یوم الحساب از اشنایان رباب
هرکجاحرف از وفاداری شود پیش از همه
میدرخشد در غزل نام درخشان رباب
به همه ثابت شده اصلا گره خورده بهم
بی گمان جان علی اصغر و جان رباب
دل به دریای بلا زد بی عصا روز دهم
پیش چشمان همه موسی بن عمران رباب
نور چشمش کرده روشن پهنه ی افاق را
روی دستان پدر خورشید تابان رباب
دل هلاک ناله ی حاج اصغر زنجانی اش
میدهد ما را به کشتن مرثیه خوان رباب
گریه ی ما را در اورده ست طرز گریه اش
ما پریشانیم از اول پریشان رباب
نه فقط ما گریه بر حال خرابش کرده ایم
بین میدان و حرم آقاست گریان رباب
به محرم رنگ و بوی دیگری بخشیده است
ناله و سوز دل و حزن دوچندان رباب
از دعای خیر این بانو و لطف همسرش
سالها هستیم مداح علی اصغرش
می شویم امشب دخیل محضر شش ماهه ای
چشم مان بر دست حاتم پرور شش ماهه ای
رزق مان را میدهد هرشب علی اصغر به ما
شد کفیل عاشقان نان آور شش ماهه ای
در بزرگی کم ندارد از برادر بی گمان
جان به قربان علی اکبر شش ماهه ای
نور وجه اللهی اش ما را مسلمان کرده است
اهل ایمانیم با پیغمبر شش ماهه ای
ظاهرا گهواره اما باطنا گهواره اش
دارد اینجا حکم سنگر ؛ سنگر شش ماهه ای
تا بخواند خطبه ای روشنگرانه میشود
دست سالار شهیدان منبر شش ماهه ای
گریه اش باشد رجز قنداقه اش باشد زره
میرسد در معرکه شیر نر شش ماهه ای
لرزه افتاده به جان دشمنان از شوکتش
فتح خیبر کرده گویا حیدر شش ماهه ای
اسمان هم میبرد فرمان از او ؛ چشم فلک
در زمین دیگر ندیده رهبر شش ماهه ای
من شب هفت محرم روضه میخوانم فقط
از لب خشکیده و چشم تر شش ماهه ای
تا سپیدی گلویش را نشان هم دهند
پر شود از حرمله دور و بر شش ماهه ای
بسکه شش دنگ حواسش را به تیرش میدهد
حرمله می پاشد از هم حنجر شش ماهه ای
در میان قاب دستان پدر پیدا شود
آه تصویر گلوی پرپر شش ماهه ای
در امان است از هجوم اسب های تند و تیز
بر زمین وقتی بماند پیکر شش ماهه ای ؟
تا بسوزاند دل اهل حرم را میشود
حرمله سرگرم بازی با سر شش ماهه ای
شب شب باب الحوائج هست اما میزنم
من گریزم را به طفل دیگر شش ماهه ای
پشت در هم مادری مضطر شد و بی تاب شد
از مدینه کودک شش ماهه کشتن باب شد
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#محرمالحرام
#طِفلُالرَّضیع
#نوحواعَلَیالحسین(ع)
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#آجرک_الله_یاصاحبالزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ🔸
به ذره گر نظری نسل بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
دخیل دامن باب الحوائج ام غم نیست
اگر تمامی عالم مرا جواب کند
ندیده چشم کسی تا بحال در دنیا
به گریه کودک شش ماهه انقلاب کند
به گریه هم شده فهماند بعد از این باید
حسین روی علی اصغرش حساب کند
به زین دست پدر شد سوار طفل حرم
که دشت را به سر حرمله خراب کند
به میهمانی تیر سه شعبه رفت اخر
مگر به دیدن جدش نبی شتاب کند
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر
حسین فاطمه را از خجالت اب کند
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر
چقدر خون به دل مادرش رباب کند
نگفت حرمله با خود که تیر کوچک تر
برای حنجر شش ماهه انتخاب کند
دلیل سرخی تنگ غروب دانی چیست؟
ز خون حنجر او آسمان خضاب کند
بیا به زمزمه ی آب آب گریه کنیم
به پای مرثیه های رباب گریه کنیم
لالا لالا لالاگل بهارم
ببین که پابه پات منم بیدارم
خجالتم نده جلوی عمه
ناخن نکش ببین که شیر ندارم
دلم به درد لاعلاج اسیره
یه کم بخواب دلم آروم بگیره
خدا خودت بگو چکار کنم من
جلو چشام علی م داره می میره
دلم برا تو غش میره میدونی
نمیمونم اگه تو هم نمونی
داری تلظّی میکنی عزیزم
یا زیر لب اشهد تو میخونی ؟
ببین کشوندی به کجا حسین و ...
کسی ندید تو خیمه ها حسین و ...
کاشکی میشد به حرف میومدی تا
یه بار صدا کنی بابا حسین و ...
برای اینکه بشنوه صداتو
بازم تماشا بکنه چشاتو
جلو همه برا یه جرعه ی آب
منت شمرو میکشه برا تو
"تموم آرزوی رفته بر باد!"
سه شعبه بی هوا جوابتو داد
الهی دست حرمله قلم شه
سر بریده تو برام فرستاد
چشای پر ستاره تو ببوسم
به یاد تو گهواره تو ببوسم
ببین کارم کجا کشیده باید
گلوی پاره پاره تو ببوسم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#محرمالحرام
#مَسیحُالحُسین(ع)
#طِفلالرَضیع
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#نوحوا_عَلَی_الحسین(ع)
#آجرک_الله_یاصاحبالزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸یا لَهفَ قَلبی عَلَی الصَّغیرِ الظّامی * فَطَمَتهُ السِّهامُ قَبلَ الفِطامِ*غَرغَرُوهُ بِدَمعِهِ وَ هُوَ طِفلٌ*یا لَهفَ قَلبی عَلَیهِ فی کُلِّ عامٍ*أَحرَقُوا قَلبَ والِدَیهِ عَلَیهِ*وَرَمَوهُ بِذِلَّهٍ وَ انتِقامٍ*فَاللهُ یَحکُمُ بَینَنا وَ بَینَهُم*** لَدَی الحَشرِ عِندَ فَصلِ الخِصامِ 🔸
روایت از پسر سر به زیر یعنی چه ؟
خجالت پدر گشته پیر یعنی چه ؟
برای خضر که سر میکشد ز آب بقا
شریعه بستن و قحطی شیر یعنی چه ؟
علی به دست پیمبر دوباره بالا رفت
مگر سپاه بفهمد غدیر یعنی چه
دل و جگر که همیشه به قد و بالا نیست
رسیده است بگوید "دلیر"یعنی چه
بدون خود و زره رفت سوی میدان تا
نشان دهد به همه بچه شیر یعنی چه
مخوان به طفل رضیعش بگو "مسیح حسین"
بلند مرتبه هست و صغیر یعنی چه
تبسم اش دم اخر به هرکسی فهماند
که دست و پا زدن دلپذیر یعنی چه
کسی نگفت که ای حرمله برای علی
سه شعبه بر سر یک چوب تیر یعنی چه
چقدر مرثیه های رباب غم دارد
بریدن سر شش ماهه گریه هم دارد
دوباره غصه ی بال کبوتری دیگر
به روی دست پدر طفل پرپری دیگر
پس از تمام حرم نوبت رباب رسید
چه کرد ناله ی جانسوز مادری دیگر
دوباره حرمله تیر سه شعبه ای انداخت
به گونه ای که نمانده ست حنجری دیگر
برای دفن علی پشت خیمه ها مولا
مدد گرفت ز تیزی خنجری دیگر
دم غروب که شد نیزه دار با لبخند
رسید از آن طرف خیمه با سری دیگر
اگر که از نوک نیزه سرش نمی افتاد
نبود حاجتی انجا به معجری دیگر
سر عموی حرم زیر گریه زد تا دید
سربریده ی شش ماهه روی نی تابید
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آیینی_مذهبی_هیئت
#محرم_الحرام
#حی_علی_العزا
#نوحوا_علی_الحسین
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلیکَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ ابنَ أَمیرِالمُؤمِنینَ وَ ابنَ الحُسینِ ابنِ عَلِی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.لَعَنَ اللهُ قاتِلَکَ وَ لَعنَ الله ُمَنِ استَخَفَّ بِحَقِّکُم وَ قَتََلَکُم وَ لَعَنَ مَن بَقِی مِنهُم وَ مَن مَضی نَفسی فِداؤُکُم وَ لِمَضجَعِکُم صَلَّی اللهُ عَلیکُم وَ سَلَّمَ تَسلیماً کَثیراً🔸
چیزی نمونده دیگه از
خوش قد و بالای بابا
سیاهه دیگه بعده ازین
تموم دنیای بابا
قد بابا تا میشه تا
گل پسرش قد بکشه
داغ جوون شک نکنین
یه روز بابارو میکشه
عمود چطور دلش اومد
به روی فرق سر نشست ؟
بشکنه دست اونی که
عصای دستمو شکست
نمیتونم کاری کنم
برای جسم درهمش
الهی من کور میشدم
تا اینجوری نبینمش
دلم میخواد بالاسرش
بلندبلند گریه کنم
به پاره پاره پیکرش
بلند بلند گریه کنم
به یوسفم چنگ میزدن
ریز و درشت پیر و جوون
خودم دیدم کاکلشو
میون دست این و اون
فقط نه من که مادرش
تو خیمه ها رنگش پرید
وقتی شنید بالاسرش
لشگر جراحه رسید
هر طرفو نگاه کنی
پر از علی اکبره
علی اکبرم دیگه
چندتا علی اصغره
جوونای اهل حرم
همه باهم بیان کمک
نمیتونم که تنهایی
جمعش کنم بیان کمک
چه ذره ذره کم شده
کمک کنید جمعش کنم
چه ریخت و پاشی هم شده
کمک کنید جمعش کنم
کمک کنید جمعش کنم
میون صحرا نمونه
برید بگردید توی دشت
چیزی ازش جا نمونه
مگه میشه یادم بره
وداعشو دم حرم
جوون رعناشو چه طور
برای لیلا ببرم ؟
یکی که نه صدتا دارم
نبی اکرم میارم
برای تشییع تنش
عبا دارم کم میارم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#شهزاده
#محرمالحرام
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلام عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُُهُ وَ ابنُ خَلیفَةِ رَسُولِ اللهِ و ابن بِنتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُاللهِ وَ بَرَكاتُهُ مُضاعَفَةً كُلَّما طَلَعَتِ الشَّمسُ أَو غَرَبَت السَّلامُ عَلیكَ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.🔸
چه بی رحمانه جانم را گرفتند
همه تاب و توانم را گرفتند
جوانی داشتم خوش قدّ و بالا
فلک دیدی جوانم را گرفتند ؟
فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد
علی اکبر ؛ علیِ اصغرم شد
برایش کوچه واکردند ای وای
چقدر اکبر شبیه مادرم شد
به چشم خود خزانش را نبیند
غم آرام جانش را نبیند
دعا کردم سر نعش جوانم
کسی داغ جوانش را نبیند
مبادا گلشنی پژمرده باشد
که بی گل باغبان افسرده باشد
کسی میفهمد از حال دل من
که در غربت جوانش مرده باشد
" گلی که خود بدادم پیچ و تابش
به اشک دیدگانم دادم آبش
در این گلشن خدایا کی روا بود
گل از من دیگری گیرد گلابش "
زمین خوردی خزانی شد بهارت
نزارم میکند حال نزارت
ندارد قوتی پاهایم اما
می آیم با سر زانو کنارت
امان از ضربه با شدت علی جان
تو را کشتند با سرعت علی جان
شبیه فاطمه مادربزرگت
زمین خوردی تو با صورت علی جان
ترک خورده شبیه من لبانت
شبیه تکه چوبی شد زبانت
رمق دیگر ندارد دست هایم
بگیرد لخته خون را از دهانت
همین حس و همین حال ات مرا کشت
همین زخم پر و بالت مرا کشت
نمانده جای سالم در سر تو
همین لبهای پامالت مرا کشت
چه آهنگین چه با آواز کشتند
تو را یک عده تیر انداز کشتند
اسیر لشگر جرّاحه بودی
تو را با چندتا مقراض کشتند
علی اکبرم ! دردت به جانم
نبی دیگرم! دردت به جانم
نکش پا بر زمین در پیش بابا
عزیز پرپرم دردت به جانم
" به هرجا بنگرم تنها تو بینم
نشان از روی زیبای تو بینم
به هر جا ردی از جسم تو پیداست
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم "
بنازم لحن باباگفتنت را
نکش از دست بابا دامنت را
نشستم روی خاک و باتحیر
تماشا میکنم جان کندنت را
فراقت میکند پیرم همین جا
به من باشد که میمیرم همین جا
ندارم پای رفتن سوی خیمه
کنار تو زمینگیرم همین جا
نخواهد کرد داغ تو رهایم
بلرزد مثل دستانم صدایم
پس از وقتی که تابوت تنت شد
گرفته بوی تو دیگر عبایم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#محرمالحرام
#شهزاده
#نوحواعَلَیالحسین(ع)
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#آجرک_الله_یاصاحبالزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی وَ أُمّی دَمُكَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیكَ یحتَسِبُكَ وَ یبكی عَلَیكَ مُحترقاً عَلیكَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَكَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَةٌ وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ حینَ وَ دَّعَكَ لِلفِراقِ فَمَكانُكُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِكََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِكَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَكَ وَ ذَبَحَكَ.🔸
خلق و خویش مصطفی و قد و بالایش علی ست
چشم و ابرویش پیمبر نور سیمایش علی ست
او علی بن حسین بن علی و فاطمه ست
مادرش زهرای مرضیه ست و بابایش علی ست
میمنه تا میسره یا میسره تا میمنه
بهترین شیرین ترین ذکر رجزهایش علی ست
کوری چشم تمام قاسطین و مارقین
نقش هر سربند و بازوبند زیبایش علی ست
با علی یعنی حیات و بی علی یعنی ممات
عشق امروزش علی و عشق فردایش علی ست
ابن ملجم ها سر او را نشانه می روند
به همین جرمی که نام بامسمایش علی ست
چون مدینه بار دیگر کوچه ای وا می کنند
با هجوم تیغ و نیزه اربا اربا می کنند
تیغ دشمن بی هوا برگ و برش را می برد
خنجری از پشت سر بال و پرش را می برد
هرکسی با حمله ای با حربه ای با ضربه ای
پاره پاره پاره های پیکرش را می برد
بگذرم ...من مانده ام آخر حسین از معرکه
با چه حالی تا حرم تاج سرش را می برد
لشگری آمد برای بردنش تا خیمه ها
چه غریبانه علی اکبرش را می برد
مثل تسبیحی که با چنگی ز هم پاشیده است
تکه تکه در عبا پیغمبرش را می برد
با چنین وضعی که در بین عبایی جمع شد
اکبرش را می برد یا اصغرش را می برد؟
دل شکسته بعد اکبر از دل نامحرمان
سمت خیمه همره خود خواهرش را می برد
آخرش این مرثیه ما را مدینه می برد...
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#محرمالحرام
#شهزاده
#حَیَّ_عَلَی_العَزا
#نوحوا_عَلَی_الحسین
#آجرک_الله_یاصاحبالزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001